روند ویانا
پنجمین نشست وین، همانند نشستهای پیشین، شاهد حضور چهرههای مشخصی از جریانهای تاجیکمحور بود. غیبت چهرههای برجسته پشتون و عدم استقبال رهبران هزاره و اوزبک، نشان میدهد که این روند بیشتر به یک محفل درونگروهی تبدیل شده است تا یک ابتکار سیاسی فراگیر برای حل بحران افغانستان. به همین دلیل اکنون کارآمدی و اثرگذاری آن مورد تردید جدی قرار گرفته است.
از طرف دیگر، در حالی که تعامل با حکومت طالبان، بهرغم چالشهای موجود، به سیاست غالب منطقه و جهان بدل شده است، روند ویانا بهجای بازاندیشی در راهبرد خود، همچنان در یک مدار بسته حرکت میکند و با تاکید بر جنگ و خشونت، از واقعیتهای میدانی دورتر گردیده است.
در چنین شرایطی لازم است تا چالشها، نقدها و وضعیتی که به فرسایش روند ویانا منجرگردیده و این روند را ناکارا و ناکام نموده است، پرداخته شود و ابعاد این مسئله مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد.
ماهیت تک بعدی و چالشهای روند ویانا
روند ویانا از ابتدا با حمایت برخی کشورهای غربی و مخالفان طالبان راهاندازی شد و تلاش داشت تا اجماع بینالمللی علیه حکومت سرپرست کابل را تقویت کند. اما این روند از همان آغاز با دو چالش اساسی روبهرو بود: نخست، نادیده گرفتن واقعیتهای میدانی در افغانستان و تغییرات بنیادین در سیاستهای بینالمللی نسبت به این کشور؛ و دوم، محدود شدن به یک حلقه بسته که بهجای شکلدهی به یک جریان ملی، بیش از پیش رنگ و بوی قومی به خود گرفت.
نشستهای ویانا، بهویژه در مراحل اخیر، بهشدت تحت تأثیر چهرههای تاجیکمحور قرار گرفته و به تدریج حمایت چهرههای مطرح از سایر اقوام را از دست داده است. در حالی که در آغاز، شخصیتهایی از میان پشتونها، هزارهها و ازبکها در این نشستها شرکت داشتند، اکنون این روند به حدی به یک محور خاص وابسته شده که حتی سیاستمدارانی مانند عبدالرشید دوستم، محمد محقق، حنیف اتمر و دیگران نیز از آن فاصله گرفتهاند.
یکی دیگر از مهمترین چالشهای روند ویانا اینست که با واقعیتهای سیاسی و میدانی افغانستان در تضاد کامل قرار دارد. امروز، برخلاف تصور برگزارکنندگان این نشست، کشورهای منطقه از جمله چین، روسیه، ایران و کشورهای عربی، بهجای حمایت از این جریانهای متفرق و بیبرنامه، مسیر تعامل با حکومت طالبان را در پیش گرفتهاند. حتی آمریکا و اروپا نیز به این نتیجه رسیدهاند که فشار و تحریم بهتنهایی نمیتواند طالبان را از قدرت کنار بزند، بلکه رویکرد واقعبینانهتری نیاز است.
از سوی دیگر، ادعاهایی که برخی از اشتراک کنندهگان در این نشست مطرح کردند، بیش از آنکه انعکاسی از واقعیتهای امروز افغانستان باشد، بازتابی از گذشته خودشان بودند. چنانچه برخی از سخنرانان به مسأله فساد مالی و خرید املاک و خانهها در کشورهای همسایه توسط مقامات طالبان اشاره کردند.
این ادعاها در حالی مطرح میشوند که رهبران و مقامات حکومت پیشین خود نمونههای بارز فساد، غارت و فرار با اموال مردم بودند. از رئیسجمهور غنی و مقامهای ارشد در ارگ گرفته تا بسیاری از وکلا و وزرا، همچون اسدالله خالد، که با سرمایهگذاری در کشورهای خارجی پاسپورتهای معتبر دریافت کردند، همگی در این فساد نقش داشتهاند.
چشمانداز آیندهی روند ویانا
با توجه به چالشها، نقدها و ضعفهایی که در روند ویانا مشاهده شده است، بسیاری از رهبران سیاسی افغانستان، از جمله محمد محقق، که در گذشته به این نشستها حضور داشتند، از شرکت در آن خودداری کردهاند. این تصمیم نه تنها نشاندهنده ناامیدی و بیاعتمادی نسبت به این روند است، بلکه به وضوح حاکی از این واقعیت است که روند ویانا به بنبست رسیده و دیگر کسی به آن اهمیت نمیدهد.
چنانچه با توجه به آنچه که گفته شد، اینک همگان به این نتیجه رسیدهاندکه روند ویانا نهتنها تأثیر مثبتی بر وضعیت افغانستان نداشته، بلکه حتی به نوعی یک ابزار ناکارآمد برای فشار بر طالبان نیز تبدیل شده است. زیرا نادیده گرفتن واقعیتهای میدانی و عدم ارائه راهکارهای عملی، این روند را به یک نشست نمادین و فاقد اثرگذاری واقعی تبدیل کرده است. برای نمونه، جنگطلبی که در روند ویانا تأکید میشود، خواست مردم افغانستان نیست و نشاندهنده فاصله عمیق این روند با واقعیتهای میدانی کشور است.
در نهایت، با توجه به چالشها و ناتوانیهای روند ویانا در ایجاد یک اجماع ملی، چشمانداز آینده این روند بسیار تیره و تار به نظر میرسد. این وضعیت نهتنها ناشی از عدم مشارکت گستردهی رهبران سیاسی و جامعهی افغانستان، بلکه نتیجهی تمرکز بیش از حد بر روی یک حلقه خاص است که بیشتر به جنبههای قومی وابسته شده است.
از این رو، بهتر است که برگزارکنندگان این روند از حالت تاجیکمحوری و تکبعدی خارج شوند و بهجای تأکید بر جنگطلبی و فرار از واقعیتهای میدانی، فرصتی برای بازنگری در رویکردهای گذشته و شناسایی راههای مؤثرتر برای ایجاد ثبات و توسعه در افغانستان فراهم کنند.
در این راستا، ضروری است که گفتگوها و مذاکرات بهعنوان ابزارهای اصلی برای رسیدن به صلح و تفاهم مورد توجه قرار گیرند. برقراری ارتباطات مؤثر و ایجاد فضایی برای تعامل میان همهی اقوام و گروههای سیاسی، میتواند به تقویت اجماع ملی و یافتن راهحلهایی که پاسخگوی نیازهای واقعی مردم افغانستان باشد، کمک کند. با تمرکز بر گفتوگوهای صلحآمیز و بینالافغانی، میتوان بهتدریج زمینههای لازم برای ایجاد یک جامعهی باثبات و عادلانه را فراهم کرد و به آیندهای روشنتر برای کشور امیدوار بود.

مسلم اخلاقی