در تاریخ پرتنش افغانستان، آنچه همواره تکرار شده، نه ارادهی مردم، بلکه معادلات قدرتهای خارجی بوده است. قرن نوزدهم شاهد «بازی بزرگ» میان امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری بود که افغانستان را به میدان رقابت تبدیل کرد، نه به عنوان یک کشور مستقل، بلکه به عنوان منطقهای حائل و قابل معامله.
در قرن بیستم، این الگو با حضور شوروی در دهه ۱۹۸۰ تکرار شد، و پس از آن ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۰۱، به بهانه مبارزه با تروریزم، سنگینترین حضور نظامی تاریخ معاصر افغانستان را رقم زد؛ حضوری که نه تنها امنیت نیاورد، بلکه زمینهساز فروپاشی بیشتر نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شد.
اکنون، در شرایطی که افغانستان با تحولات تازه سیاسی، سر برآورده و به دنبال بازتعریف جایگاه خود در تعاملات منطقهای است، اظهارات اخیر ضمیر کابلوف، نماینده ویژه روسیه در امور افغانستان، بار دیگر زنگ خطر بازگشت همان نگاه تاریخی را به صدا درآورده است. پرسش اساسی این است که آیا افغانستان بار دیگر دارد به موضوعی برای بدهبستانهای ژئوپلیتیکی بدل میشود؟
اظهارات ضمیر کابلوف؛ مذاکره بر سر یک ملت، بازتولید یک فاجعه
ضمیر کابلوف در تازهترین اظهارات خود، بیان داشته است که مسکو آماده تماس با واشنگتن درباره افغانستان است؛ جملهای که در ظاهر حامل پیام مذاکره، اما در باطن، یادآور همان نگرشی است که افغانستان را «مسئلهای قابل مذاکره» میان قدرتها میداند. این نگرش، پیشینهای تلخ دارد. این نگاه، مسبوق به سابقهای تلخ است؛ چنانکه در کنفرانس جینوا ۱۹۸۸، بدون حضور واقعی ملت افغانستان، توافقی میان آمریکا، شوروی، پاکستان و رژیم وقت کابل امضا شد که هرچند خروج شوروی را تسهیل کرد، اما نتیجهای جز آغاز جنگ داخلی نداشت.
اکنون نیز اگر روسیه بخواهد با همان منطق و بیتوجه به حضور واقعی دولت و مردم افغانستان با آمریکا وارد گفتگو شود، نهتنها از آن تجربه تاریخی نیاموخته، بلکه زمینه بازتولید همان الگوی سلطه و حذف را فراهم میآورد. زیرا هرگونه مذاکره میان قدرتهای بزرگ درباره افغانستان، بدون حضور واقعی نمایندگان دولت و مردم افغانستان، بدون مشارکت و آگاهی کشورها و بازیگران منطقهای، چیزی جز تکرار فاجعههای تاریخی نخواهد بود.

از سقوط کابل تا سازش ژئوپلیتیک؛ نقش آمریکا در حافظه تلخ افغانستان
ضمیر کابلوف در بخش دیگری از اظهاراتش، با اشاره به امکان بازگشت تعامل آمریکا، آن را مشروط به آزادسازی داراییهای افغانستان دانسته است. این بخش از سخنان او، هرچند در ظاهر به نفع مردم افغانستان است، اما در باطن، گشودن مجدد درهای کشور به روی بازیگری است که خاطرهای جز اشغال و تحقیر بهجا نگذاشته است.
آمریکا پس از دو دهه حضور نظامی در افغانستان، در آگوست ۲۰۲۱ چنان بی مسئولیت و شتابزده، فرار کرد که نه تنها دولت دستساختهاش سقوط کرد، بلکه نهادهای ملی و منابع اقتصادی را در خلاء و بحران رها کرد. افزون بر اینها، بیش از ۹ میلیارد دالر دارایی بانک مرکزی افغانستان توسط واشنگتن منجمد شد؛ اقدامی که تا امروز تبعات فاجعهباری برای نظام مالی و اقتصاد روزمره مردم افغانستان داشته است.
اکنون، اگر روسیه قصد دارد از مسیر دیپلماتیک زمینه بازگشت آمریکا را فراهم آورد، باید به این سؤال پاسخ دهد: آیا بازگشت کشوری با سابقهی چنین ویرانگر، کمکی به صلح و ثبات خواهد کرد یا صرفاً تکرار همان خطاهای خونین گذشته است؟ این در حالی است که مذاکرات روسیه و آمریکا در زمینه اوکراین، که بر محور توازن نظامی در اروپا میچرخد، نباید با افغانستانی که بهدنبال بازسازی و آرامش است، همردیف تلقی شود.
زیرا افغانستان، امروز در موقعیتی ایستاده که بر خلاف گذشته، صدای خود را در تعامل با منطقه و جهان بلند کرده است. حکومتی که اکنون در کابل بر سر کار است، با تمام کاستیهایش، در میدان عمل توانسته روابط منطقهایاش را توسعه دهد و به صورت مستقیم با چین، ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قطر و ترکیه گفتگو کند.
بنابراین، نه از منظر عملی و نه از منظر حیثیتی، دیگر ضرورتی برای اینگونه میانجیگریهای بالادستانه وجود ندارد. آنچه مورد نیاز است، نه مذاکره مسکو با واشنگتن، بلکه شکلگیری اجماع منطقهای برای ثبات افغانستان و احترام به اراده مردم این کشور است.
در پایان، افغانستان بهعنوان کشوری با حافظهای زخمی از مداخلات خارجی، دیگر نباید به موضوعی برای چانهزنیهای ژئوپلیتیکی تبدیل شود. اگر روسیه واقعاً به ثبات و آیندهی این کشور علاقهمند است، باید رویکرد خود را از نمایندگی سیاسی به حمایت از ظرفیتهای داخلی افغانستان تغییر دهد. گفتوگو با آمریکا اگر هم لازم باشد، باید مستقیماً از سوی کابل انجام شود، نه با میانجیگری طرف سومی که خود نیز ذینفع است.
باهمه حال، پیشنهاد میشود که کشورهای منطقه با تشکیل یک چارچوب سیاسی-امنیتی مشترک، مانع از بازگشت نیروهای بیگانه به معادلات افغانستان شوند. همچنین جامعه رسانهای منطقه و جهان باید از روایتهایی که افغانستان را هنوز هم بهعنوان «موضوع قابل معامله» ترسیم میکنند، عبور کرده و بر محوریت ملت و ظرفیتهای درونی کشور تمرکز کنند. زیرا تنها با چنین تغییر نگاهی است که میتوان از تکرار تراژدیهای تاریخ جلوگیری کرد.

بسم الله ختک