نگاهی به تعامل طالبان با جامعه شیعه
در فضای سیاسی و مذهبی افغانستان، دیدارهای رسمی در ظاهر شاید عادی و تکراری بهنظر برسند، اما هرکدام از آنها حامل پیامهایی عمیق و چندلایهاند که فراتر از قاب عکسهای دستهجمعی یا جملات کلیشهای صلحطلبانه، واقعیتهای پنهانی را بازتاب میدهند. دیدار اخیر مولوی عبدالکبیر، معاون سیاسی رئیسالوزرا در حکومت طالبان، با شماری از علمای برجسته شیعه دقیقاً از این جنس دیدارهاست؛ دیداری با زبانی ملایم اما با بار سنگین سیاسی، مذهبی و ژئوپلیتیکی.
جامعه شیعه افغانستان که بخش قابل توجهی از آن را قوم هزاره تشکیل میدهد، در دهههای اخیر همواره با چالشهای امنیتی، تبعیض ساختاری و نادیدهانگاری سیاسی مواجه بوده است. اگرچه قانون اساسی پیشین جمهوری اسلامی، برابری مذاهب را تضمین میکرد، اما در عمل بسیاری از شیعیان خود را شهروندان درجه دو تلقی میکردند.
پس از بازگشت طالبان به قدرت در سال ۱۴۰۰، نگرانیها درباره سرنوشت اقلیتهای مذهبی، به ویژه شیعیان افزایش یافت. دیدار اخیر را میتوان نخستین اقدام رسمی جدی در سطح عالی برای کاهش این نگرانیها دانست. اکنون که افغانستان با پیچیدگیهای سیاسی، قومی و مذهبی درگیر است، از این دیدار میتوان به عنوان گامی در مسیر همگرایی مذهبی و کاهش شکافهای تاریخی میان اهلتسنن و اهلتشیع در افغانستان تعبیر کرد. این دیدار میتواند نه یک حرکت نمادین، بلکه نشانهای از بلوغ سیاسی طالبان در تعامل با تنوع مذهبی کشور محسوب شود.
پیامهای پنهان در کلمات آشکار
در سخنان مولوی عبدالکبیر آمده است که «امارت اسلامی به صدای مردم گوش میدهد و برای حل مشکلات جامعه اهل تشیع اقدام میکند». این موضعگیری، اگر صادقانه باشد و به سیاستهای عملی منجر شود، میتواند نشانگر تحولی بزرگ در تعامل طالبان با اقلیتهای مذهبی باشد.
اما در کنار این سخنان، هنوز نشانههای ملموسی از مشارکت سیاسی، فرهنگی یا اداری شیعیان در ساختار رسمی امارت اسلامی دیده نمیشود. همچنان سهم آنان در نهادهای حکومتی، حداقلی و نامشخص است و نگرانیها نسبت به امنیت اماکن مذهبی شیعه و آزادیهای مذهبی پابرجاست.
اگرچه متن رسمی نشست میان مولوی عبدالکبیر و علمای اهل تشیع با زبانی نرم، دینی و وحدتطلبانه تنظیم شده، اما بررسی دقیق واژگان بهکار رفته در این بیانیه و نحوه چینش آنها، پیامهای پنهانی را در خود دارد که بیش از آنچه آشکار است، درباره نوع نگاه امارت اسلامی به اقلیتهای مذهبی حرف میزند.
برای مثال، عباراتی مانند «تقدیر از تلاشهای مولوی عبدالکبیر در حل مشکلات مردم» و «علمای شیعه متعهد به همکاری با نظام اسلامی هستند» در ظاهر حاکی از حسننیت متقابل است، اما در لایه زیرین خود نوعی بازتعریف رابطه قدرت را بازنمایی میکند. در این روایت، امارت اسلامی نقش دولت غالب را دارد که مورد تقدیر و حمایت قرار میگیرد، و اقلیتها نقشی حمایتی و تابع دارند که وفاداری خود را ابراز میکنند. به عبارت دیگر، رابطه به جای مشارکت برابر، بیشتر بر محور بیعت و اطاعت شکل گرفته است.
همچنین تأکید چندباره بر «دشمنانی که با تبلیغات منفی تلاش میکنند وضعیت کشور را نابسامان جلوه دهند» و یا «ایجاد اختلاف» بهوسیله رسانهها، نمایانگر ادبیاتی تدافعی و امنیتی است که تلاش دارد انتقادات واقعی از وضعیت اقلیتها را به توطئه خارجیها و رسانههای مغرض تقلیل دهد. این نوع گفتمان، اگرچه از نظر راهبردی ممکن است در کوتاهمدت به انسجام داخلی کمک کند، اما در بلندمدت مانع پذیرش واقعیتهای اجتماعی و رسیدگی به مطالبات مشروع گروههای اقلیت خواهد شد.

اهداف احتمالی سیاسی و تاکتیکی طالبان از دیدار با علمای جامعه شیعه
طالبان در مرحلهای حساس از حیات سیاسی خود قرار دارند؛ آنها قدرت را به طور کامل در اختیار دارند، اما هنوز با دو چالش بزرگ مواجهاند: مشروعیت داخلی در نزد همه اقوام و مذاهب و شناسایی بینالمللی از سوی کشورهای منطقه و جهان.
دیدار با رهبران و علمای اهل تشیع در چنین بستری، میتواند اهداف چندگانهای را دنبال کند:
1. کاهش تهدیدهای بالقوه از سوی شیعیان: در مناطقی مانند بامیان، دایکندی، مزار شریف و بخشهایی از کابل، جامعه شیعه از ظرفیت اجتماعی و ساختارهای قوی برخوردار است. طالبان با جلب رضایت رهبران مذهبی این مناطق، میکوشند از بروز هرگونه مقاومت محلی، اعتراضات مدنی یا حتی شکلگیری ساختارهای بدیل قدرت جلوگیری کنند.
2. خنثیسازی تبلیغات منفی در سطح بینالمللی: یکی از اهرمهای فشار بر طالبان، پرونده حقوق اقلیتها و به ویژه شیعیان است. با برگزاری چنین نشستهایی، امارت اسلامی میکوشد چهرهای باز و اهل گفتوگو از خود به نمایش بگذارد تا در مذاکرات با سازمانهای بینالمللی و کشورهای ناظر، برگ امتیازی در دست داشته باشد.
3. ارسال پیام وحدت به کشورهای همسایه، بهویژه ایران: طالبان با علم به نقش ایران در تحولات افغانستان و نزدیکی تاریخی آن با جامعه شیعه، از این دیدارها به عنوان ابزار دیپلماسی نرم استفاده میکنند تا روابط با تهران را مدیریت کرده و مانع از ایجاد تنش در مرزها یا حمایتهای آشکار ایران از گروههای مخالف شوند.
4. آغاز مهندسی یک نظم جدید مذهبی با محوریت امارت اسلامی: طالبان احتمالاً به دنبال آن هستند که گفتمان رسمی شیعه را نیز در قالب روایتی قابل تحمل برای خود تعریف و تنظیم کنند. چنین روندی اگر با کنترل بر نهادهای مذهبی، محدودسازی محتوای منابر یا گزینش رهبران مورد نظر صورت گیرد، میتواند پروژهای بلندمدت برای کنترل نرم جامعه شیعه تلقی شود.
دیدار مولوی عبدالکبیر با علمای تشیع، اگر صرفاً در حد نشستی نمادین باقی بماند، نه تنها کمکی به بهبود وضعیت اقلیتهای مذهبی نمیکند، بلکه میتواند به بیاعتمادی بیشتر منجر شود. اما اگر این دیدار آغازی بر روند مشارکت واقعی، کاهش تبعیض و تضمین حقوق مذهبی باشد، شاید بتوان آن را گامی مهم در جهت «بازتعریف همزیستی مذهبی در افغانستانِ نو» دانست. گامی که به سوی ادغام بیشتر اقلیتها در ساختار قدرت و کاهش تنشهای فرقهای برداشته میشود.
اگر طالبان واقعاً به وعده خود مبنی بر رسیدگی به خواستههای شیعیان عمل کند، این دیدار میتواند مقدمهای باشد برای حرکت بهسمت حکمرانی مشارکتی، حتی در قالبهای محدود. راهی که اگرچه آهسته، اما در درازمدت به شکلگیری اعتماد و ثبات اجتماعی کمک میکند. نظامی که داعیه اسلامی بودن دارد، تنها با پذیرش تنوع دینی و مذهبی و ایجاد ساختارهای پاسخگو و مشارکتی، میتواند خود را از آزمون مشروعیت سربلند بیرون بیاورد.

فاطمه رضایی