توهین های ترامپ به آیت الله خامنه ای
پس از آنکه اسرائیل از ایران شکست سنگین و بیسابقه خورد و آمریکا طعم سیلی محکم و خردکنندهای را از قدرت و ارادهی ایران چشید، رئیسجمهورآمریکا، ترامپ، با دلقکبازیها و سخنان سخیف و توهینآمیز، به آیتالله خامنهای توهین کرد. توهین های ترامپ به آیت الله خامنه ای نهتنها واکنشهای گستردهای را در ایران برانگیخت، بلکه میلیونها مسلمان از سراسر جهان، از ایران و افغانستان تا دورترین نقاط، با نفرت و انزجار به این عمل ترامپ پاسخ دادند.
در چنین شرایطی پرسشهای اساسی و بنیادی در برابر ماست: چرا توهین به خامنهای، نه صرفاً یک مجادله سیاسی، بلکه زخمی بر قلب و حافظهی امت اسلامی از ایران و افغانستان تا تمامی کرانههای جهان اسلام است؟ چرا این دلقکبازیها و دشنامسراییها نه تنها موجب ناآرامی نهادهای مسلمانان نشدند، بلکه اتحاد و همبستگی آنان را تقویت کردند؟ در این مجال، بر آنیم تا به این پرسشها پاسخ دهیم و راز محبوبیت آیت الله خامنهای را در میان امت اسلامی و واکنش گسترده علیه توهینهای ترامپ و همقطارانش بررسی کنیم.
آیت الله خامنهای کیست؟
آیت الله خامنهای، نه محصول دستگاه تبلیغات است و نه مولود سازوکارهای قدرت. خامنهای، خودِ قدرت است؛ از جنسی متفاوت با آنچه سیاستمداران در قرن آهن و نفت و توهین میفهمند. قدرتی که نه از میزهای مذاکره تغذیه میکند و نه در صفحۀ توییتر و شوهای انتخاباتی شکل میگیرد.
قدرتی که از حافظۀ زخمی یک امت ریشه میگیرد؛ حافظهای که بارکش تاریخ است، بارکش رنج است، بارکش اشک و شهادت است؛ و اگر بخواهیم راست بگوییم، تنها صدایی که از درون این حافظه برخاسته و در برابر آن همه فراموشی و انفعال ایستاده است، خامنهای است.
خامنهای، از دل خاکِ امت اسلامی سر برآورده است؛ خاکی که بارها شخم خورده، سوخته، تبعید شده، خُرد شده، اما باز هم، درختی در این خاک روییده است به قد و قامت خامنهای و خامنهای به مثابه درختِ روییده از خاک اسلام، باردار یک نگاه است؛ نگاهی که امت اسلامی را موجودی زنده و یکپارچه میبیند؛ موجودی با درد مشترک، با دشمن مشترک، با آرزوی مشترک. نگاه خامنهای، از سیاست فراتر رفته؛ به دین، به تاریخ و به حافظه پیوند خورده است.
اُمت اسلامی خط قرمز آیت الله خامنهای
خامنهای، در میان رهبران معاصر، استثناست؛ نه چون کلماتش شاعرانهتر است و نه چون سیاستش بیخطا بوده است. استثناست، چون هرگز سیاست را جایگزین حقیقت نکرده است. خامنهای، نه در پی ساختن امپراتوری است و نه مشتاق فتوحات سرزمینی؛ دغدغهی او، امت اسلامی است؛ به مثابهی یک حقیقت زنده و نه یک شعار پوسیده.
خامنهای، امت اسلامی را بر دوش میکشد؛ با هزینههای سنگین، با تحریمها، جنگها، تهدیدهای شبانهروزی و دروغپراکنی رسانهها. خط قرمز او، مرزهای قراردادی نیست؛ خط قرمز او، کرامت امت اسلامی است، فلسطین است، قدس است، برادری شیعه و سنی است، یمن و سوریه و افغانستان است.
این نگاه، نگاهِ یک سیاستمدار کهنهکار نیست؛ نگاهِ یک حافظهی زنده است؛ حافظهای که رنج و اشک و غربت را میشناسد و از همین شناخت، وفاداری میسازد. و همین وفاداری است که خامنهای را محبوب ساخته است؛ محبوبیتی که با توهین دشمنان نه تنها نمیریزد، بلکه تازهتر میشود و جایگاه خامنه ای را در دل مسلمانان ویژهتر و عمیقتر می سازد.
خامنهای در افغانستان؛ حضور، نه شعار
خامنهای، برای افغانها، نامی نیست که روی دیوار بنویسند و در راهپیماییها شعارش دهند؛ او خاطره است. خاطرهی نان و کتاب و مکتب در روزهایی که هیچکس افغانها را نمیخواستند. افغانها، از همان دههی شصت تا همین امروز، فهمیدند که این مرد، ایران را به مرزهای جغرافیا محدود نکرده است؛ افغانستان ـ دیگر ممالک اسلامی را هم بخشی از پیکر امت میبیند.
چنانچه در افغانستان به محضی اینکه زلزله و سیل آمد، کمک ایران رسید و اگر تحولی صورت گرفت و افغانها آواره گردیدند، درهای ایران باز شدند. کودک افغان در کوچههای تهران و قم و مشهد، بیپرسش از قوم و مذهب، مکتب رفت و درس خواند.
خامنهای در نگاه افغانها، نه تنها رهبر یک کشور، که پدرانهترین چهرۀ سیاست منطقه است؛ چهرهای که مهاجر افغان را سربار نمیبیند، انسان میبیند، برادر دینی ـ مذهبی میبیند. این نگاه، تبلیغ نیست؛ نگاهِ انسانی است که از دل همان حافظهی زخمی امت اسلامی برخاسته است. و برای همین است که حتی در تلخیترین جدلهای قومی و سیاسی، نام خامنهای برای میلیونها افغان طعم احترام دارد.
توهین های ترامپ به آیت الله خامنه ای؛ پژواک ضعف و رسوایی
ترامپ و همقطارانش، کارنامهی خامنهای را ندیدند؛ یا دیدند و ترسیدند. آنها به دشنام پناه بردند؛ چون استدلالی برای پاسخ نداشتند. دشنام، زبانِ ضعیفان است؛ زبانی که وقتی از حقیقت میترسد، به فحاشی رو میآورد. اما خامنهای، دشنامپذیر نیست؛ چون تنها یک فرد نیست.
او نمایندۀ حافظهای است که قرنها در رنج، غربت و تبعید زنده مانده است؛ حافظهای که کعبه را از سنگ نمیخواهد، از ایمان میخواهد؛ حافظهای که فلسطین را نه در مرز، که در وجدان میبیند؛ حافظهای که امت اسلامی را تنها در خطابههای جمعه نمیخواست، در عمل میخواست؛ در خون، در هزینه، در ایستادگی.
ترامپ به خامنهای توهین کرد؛ رسانهها تکرار کردند؛ اما به رسوایی ترامپ و همقطارانش تمام شدند. زیرا این دشنام، از جنس خشم کور بود و خشم کور، در جدال با حافظهی بیدار اُمت اسلامی که حامی خامنهای هستند، همیشه شکست خورده است. چنانچه که ترامپ و آن سگِ هارش (نتانیاهو)، در میدان شکست خورده است.

خلاصه اینکه: محبوبیت خامنهای، زادهی تصمیمهایش است. زادهی هزینههاییست که پذیرفته است؛ تحریمهایی که تحمل کرده است؛ تهدیدهایی که نادیده گرفته است. خامنهای تنها رهبری است که از وحدت شیعه و سنی سخن میگوید؛ فلسطین را مسئلهی اول جهان اسلام معرفی می کند؛ در دفاع از امت اسلامی از یمن و سوریه و افغانستان و عراق، عقب نیشنی نکرد و نمی کند. و همین ایستادگیها و مقاومتها، او را محبوب کرده است. محبوبیتی که از جنس شعار نیست؛ از جنس حافظه و درد است.
بنابراین محبوبیت خامنهای را نمیتوان با فحش و تمسخر شکست داد؛ چون او تنها یک فرد نیست؛ یک حافظه است. حافظهای که ریشهاش در دل امت اسلامیست؛ ریشهای که بارها سوخت، اما از نو روییده است. و این حقیقت، با دشنام دشمن، قویتر میشود؛ چون دشنام، در جدال با ایمان، همیشه خود را میسوزاند.
مسلم اخلاقی