گاه تاریخ سیاسی چهرههایی را در حافظه جمعی ثبت میکند که به جای افتخار، تنها یادآور زخم و خیانتاند. زلمی خلیلزاد از همین چهرههاست؛ کسی که روزگاری در سایه سیاستهای واشنگتن گمان میکرد افغانستان را میتواند همچون مهرهای برای جاهطلبیهای خود بازی دهد. او که امروز در شبکه اجتماعی «ایکس» فعالتر از همیشه شده، در واقع تلاش دارد با هیاهوی مجازی، شکستها و ناکامیهای سیاسیاش را پنهان سازد.
پرسشی که همین اکنون در رابطه به خلیلزاد مطرح است اینست که چرا خلیلزاد، که زمانی مهرهای کلیدی در دستگاه دیپلماسی آمریکا بود، امروز به چهرهای منفور در میان مردم افغانستان و حتی در میان آمریکاییها تبدیل شده است؟ اهمیت این موضوع نه تنها در فهم ناکامی یک فرد، بلکه در درک پیامدهای سیاستهای ویرانگر و خیانتبار او بر ملتی است که زیر سایه اشغال و جنگ، رنجهای بیشماری را متحمل شده است. این مقاله با نگاهی تحلیلی به کارنامه خلیلزاد، به بررسی نقش او در فجایع افغانستان و دلایل تبدیل شدنش به نماد شکست و خیانت میپردازد.
زلمی خلیلزاد؛ سیاستمدار شکستخوردهای که به انزوای مجازی پناه برده است
دقیق معلوم نیست که زلمی خلیلزاد چند بیانیه در شبکههای اجتماعی نوشته است؛ همچنان معلوم نیست که او چند بار با هشدار درباره چین، ایران، طالبان، روسیه و دیگران خود را بهعنوان استراتژیست بزرگ جا زده است؛ همانطور که معلوم نیست که او چند مقاله و یادداشت برای واشنگتنپست و پولیتیکو فرستاده و آنها، از نشر مقالات و یادداشتهای خلیلزاد امتناع کرده اند. اما به چشم میبینم و کاملا مشاهده میکنیم که او از صحنۀ سیاست آمریکا به بیرون پرتاب شده و در میان افغانها به نماد خیانت و فرصتطلبی شناخته میشود.
خلیلزاد تنها یک سیاستمدار ناکام نیست؛ صورت عینی یک توهم تاریخی است. توهم اینکه میشود مردم یک کشور را گروگان گرفت، خون و خاک و رنجشان را در چانهزنیهای پشت درهای بسته خرج کرد، و همزمان برای خود نردبانی به سوی قدرت ساخت. توهم اینکه آمریکا برای افغانستان طرحی انسانی داشت و اگر میماند، امنیت و توسعه میآمد. معلوم نیست او چند بار این سخن را تکرار کرده؛ اما برای همگان آشکار است که حاصل بیست سال سیاست او و همفکرانش، ویرانههایی است که از کابل، ننگرهار تا قندهار و بلخ و قندز مشاهده میشوند.
زلمی خلیلزاد، که روزگاری سودای تصاحب وزارت خارجه آمریکا را در سر داشت، نه تنها به این آرزو نرسید، بلکه در چرخه سیاستهای کلان آمریکا به یک مهره سوخته تبدیل شد. در دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ، او با تمام توان کوشید تا با ایفای نقش در مذاکرات صلح افغانستان و جلب توجه در مسائل منطقهای، خود را به عنوان گزینهای برای کرسی وزارت خارجه مطرح کند. اما این تلاشها نه تنها بیثمر ماند، بلکه در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، خلیلزاد به طور کامل از دستگاه دیپلماسی آمریکا کنار گذاشته شد.
امروز، خلیلزاد که از صحنه سیاست کنار زده شده، به شبکههای اجتماعی پناه برده و با اظهارنظرهای پراکنده درباره موضوعاتی چون نفوذ چین در افغانستان، تلاش میکند خود را همچنان در مرکز توجه نگه دارد. اما این تلاشها، بیش از آنکه نشانهای از نفوذ یا اعتبار باشد، فریاد یک سیاستمدار ناکام است که در باتلاق شکست خود گرفتار شده است.

خلیلزاد، منفورترین چهره در نزد مردم افغانستان
زلمی خلیلزاد، که خود را فرزند افغانستان معرفی میکند، در عمل به یکی از منفورترین چهرهها در نزد مردم این سرزمین تبدیل شده است. او که در طول دو دهه اشغال، به نمایندگی از آمریکا، در امور افغانستان مداخله داشت، نه تنها به منافع افغانها توجهی نداشت، بلکه با سیاستهای خود به ادامه جنگ و بیثباتی در این کشور دامن زد. به همین دلیل از او به عنوان یکی از حامیان کشتار مردم بیگناه و غیرنظامیان یاد میشود؛ کسی که برای پیشبرد منافع آمریکا، حاضر شد به اصل و ریشه خود خیانت کند.
کارنامه خلیلزاد پر است از توهماتی که نه تنها به صلح منجر نشد، بلکه زمینهساز تقویت گروههای تروریستی چون داعش و ادامه حضور نظامی آمریکا در افغانستان شد. او در رویای جنگی نگه داشتن افغانستان برای تأمین منافع آمریکا بود، اما این رویاها با خروج تحقیرآمیز نیروهای آمریکایی در سال 2021 نقش بر آب شد. آمریکا در طول 20 سال اشغال افغانستان، جنایتهای بیشماری مرتکب شد: بیش از 170 هزار غیرنظامی کشته شدند، زیرساختهای کشور تخریب شد و اقتصاد افغانستان به ورطه فروپاشی افتاد. این فجایع، میراث سیاستهایی است که خلیلزاد در آن نقش داشت.
امروز، آمریکا هیچ جای پایی در افغانستان ندارد و خلیلزاد، که روزگاری خود را معمار صلح معرفی میکرد، به نمادی از خیانت و ناکامی بدل شده است. مردم افغانستان، که رنجهای اشغال را با پوست و استخوان خود حس کردهاند، خلیلزاد را نه تنها یک سیاستمدار ناکام، بلکه خائنی به وطن میدانند که برای جاهطلبیهای شخصی، منافع ملت خود را قربانی کرد.
در یک جمع بندی کلی می توان گفت که زلمی خلیلزاد، که روزگاری خود را در قامت یک دیپلمات برجسته تصور میکرد، امروز به یک فعال مجازی تقلیل یافته که در شبکههای اجتماعی به دنبال جلب توجه است. کارنامه او، از خیانت به مردم افغانستان تا ناکامی در رسیدن به آرزوهای شخصی، داستانی است از سقوط یک مهره سوخته.
او که برای منافع آمریکا، وطن خود را قربانی کرد، نه تنها در میان مردم افغانستان منفور شد، بلکه در دستگاه دیپلماسی آمریکا نیز به حاشیه رانده شد. داستان خلیلزاد، هشداری است به همه سیاستمدارانی که توهم قدرت، آنها را از واقعیتهای انسانی و اخلاقی دور میکند. در نهایت، آنچه از او باقی مانده، نه میراثی از صلح یا پیشرفت، بلکه نامی است که با شکست، خیانت و نفرت گره خورده است.

بسم الله ختک