Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

سیاست خارجی ایالات متحده، به‌ویژه در دوره‌هایی که تحت تأثیر شخصیت‌هایی مانند دونالد ترامپ قرار داشته، اغلب با استراتژی‌ای موسوم به «تئوری مرد دیوانه» همراه بوده است. این تئوری، که ریشه در استراتژی‌های سیاسی و نظامی دوران جنگ سرد دارد، بر ایجاد ابهام و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن در رفتار یک بازیگر سیاسی برای سردرگم کردن رقبا و دشمنان استوار است.

با این حال، تجربه‌های تاریخی، از ویتنام تا افغانستان، یمن و ایران، نشان می‌دهد که این رویکرد تنها تا زمانی مؤثر است که آمریکا ضربه‌ای قاطع دریافت نکرده باشد. زمانی که ضربه‌ای قاطع و شکننده وارد می‌شود، موضع‌گیری‌های متغیر و متناقض آمریکا به سرعت جای خود را به تسلیم و پذیرش شکست می‌دهد. این مقاله به تحلیل این الگو در سیاست خارجی آمریکا، با تمرکز بر تجربه افغانستان و نمونه‌های مشابه، می‌پردازد.

  •  تئوری مرد دیوانه و سیاست خارجی آمریکا

تئوری مرد دیوانه، که در اصل توسط ریچارد نیکسون در جریان جنگ ویتنام مطرح شد، بر این ایده استوار است که یک رهبر می‌تواند با نمایش رفتار غیرقابل‌پیش‌بینی و حتی تهدیدآمیز، رقبا را وادار به عقب‌نشینی کند. دونالد ترامپ، چه در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش و چه در حال حاضر، به وضوح از این استراتژی بهره برده است.

او با استفاده از توییت‌های جنجالی، تهدیدهای تند و تیز و سپس چرخش‌های ناگهانی به سمت تطمیع و مذاکره، تلاش کرده تا رقبا را در سردرگمی نگه دارد. این رویکرد در برابر کشورهایی مانند کره شمالی، چین و ایران به وضوح دیده شده است. اما نکته کلیدی اینجاست که این استراتژی تنها تا زمانی کارآمد است که آمریکا در موضع قدرت قرار داشته باشد و ضربه‌ای قاطع دریافت نکرده باشد.

  • حسرت بگرام و شکست‌های متوالی از سایگون تا کابل، صنعا و تهران؛ پایان افسانه «مرد دیوانه»

یکی از بارزترین نمونه‌های شکست استراتژی «مرد دیوانه» سیاست خارجی آمریکا در افغانستان رقم خورد. خروج آشوبناک نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال 2021، که با تصرف سریع کابل توسط طالبان همراه بود، نه تنها یک شکست نظامی، بلکه یک تحقیر سیاسی و استراتژیک برای ایالات متحده بود.

دونالد ترامپ، که توافق اولیه خروج با طالبان در سال 2020 را امضا کرده بود، پس از این شکست بارها از دست رفتن تجهیزات نظامی گران‌قیمت، به‌ویژه در پایگاه بگرام، ابراز حسرت و پشیمانی کرد. این حسرت، برخلاف دیگر موضع‌گیری‌های متغیر او، یک موضع ثابت و صادقانه بود. چرا؟ زیرا شکست در افغانستان چنان آشکار و غیرقابل‌انکار بود که حتی تئوری مرد دیوانه نیز نمی‌توانست آن را پنهان کند.

این شکست نشان داد که وقتی آمریکا با مقاومتی قاطع و ضربه‌ای تعیین‌کننده مواجه می‌شود، نه تنها توان ادامه بازی‌های غیرقابل‌پیش‌بینی را از دست می‌دهد، بلکه به سرعت به پذیرش شکست و عقب‌نشینی روی می‌آورد. حسرت‌های مکرر ترامپ در مورد از دست دادن پایگاه بگرام و تجهیزات نظامی، گواهی بر این واقعیت است که آمریکا در برابر مقاومت‌های پایدار و هوشمندانه، توانایی حفظ پرستیژ و حیثیت خود را ندارد.

این الگو تنها به افغانستان محدود نمی‌شود. جنگ ویتنام در دهه‌های 1960 و 1970 نمونه‌ای کلاسیک از این واقعیت است. آمریکا با تمام توان نظامی و اقتصادی خود وارد ویتنام شد، اما مقاومت پیگیر و مصمم ویتنامی‌ها، همراه با هزینه‌های سنگین انسانی و مالی، واشنگتن را وادار به عقب‌نشینی کرد. خروج از سایگون در سال 1975، با تصاویری از هلیکوپترهایی که دیپلمات‌ها و سربازان آمریکایی را در حالی که شهر به دست ویت‌کنگ‌ها می‌افتاد، تخلیه می‌کردند، شباهت عجیبی به تصاویر خروج از کابل در سال 2021 داشت.

در یمن نیز، مقاومت حوثی‌ها در برابر حملات ائتلاف به رهبری آمریکا و متحدانش، نمونه دیگری از این الگو را به نمایش گذاشت. چنانچه به‌رغم حملات گسترده هوایی و استفاده از تسلیحات پیشرفته، سقوط جنگنده‌های گران‌قیمت آمریکایی و فشارهای نظامی و اقتصادی یمنی‌ها، آمریکا را وادار به درخواست آتش‌بس بدون پیش‌شرط کرد. این آتش‌بس، در حقیقت، تسلیمی در برابر مقاومتی بود که آمریکا انتظار آن را نداشت.

مورد ایران نیز قابل تأمل است. پس از تجاوز آمریکا به سایت های هسته ای ایران و پاسخ قاطع تهران با حمله موشکی به پایگاه‌های آمریکایی در منطقه، واشنگتن که پیش‌تر با تهدیدهای تند و تیز سعی در اعمال فشار حداکثری داشت، پس از 5 ساعت به سرعت در خواست آتش بس داد و از تشدید تنش عقب‌نشینی کرد. این واکنش‌ها و واقعیت‌ها نشان میدهد که وقتی ضربه‌ای قاطع دریافت می‌کند، آمریکا به جای ادامه بازی «مرد دیوانه»، به پذیرش واقعیت و تسلیم روی می‌آورد.

تئوری مرد دیوانه
یکی از نمونه های شکست تئوری مرد دیوانه، خروج خفت بار از افغانستان و از دست دادن پایگاه بگرام بود
  • درس‌های برای رقبای آمریکا

تجربه‌های تاریخی از ویتنام تا افغانستان، یمن و ایران نشان می‌دهد که کلید مواجهه با آمریکا، مقاومت قاطع و تحمیل هزینه‌های سنگین است. تئوری مرد دیوانه تنها تا زمانی کارآمد است که رقبا از آمریکا بترسند یا در برابر تهدیدهایش کوتاه بیایند. اما وقتی این تهدیدها با پاسخ‌های قاطع و ضربه‌های تعیین‌کننده مواجه می‌شوند، آمریکا نه تنها از موضع تهاجمی خود عقب‌نشینی می‌کند، بلکه به سرعت تسلیم می‌شود و حتی به شکست خود اعتراف می‌کند.

برای کشورهای درگیر با آمریکا، درس اصلی این است: دیپلماسی متمدنانه و کوتاه آمدن در برابر تهدیدهای آمریکا، تنها به تشدید رفتار تهاجمی آن منجر می‌شود. اما مقاومت هوشمندانه و تحمیل هزینه‌های سنگین، چه نظامی و چه سیاسی، می‌تواند آمریکا را به پذیرش شکست و عقب‌نشینی وادار کند.

تجربه افغانستان، که واشنگتن را به حسرت و پشیمانی واداشت، گواهی روشن بر این واقعیت است. این درس نه تنها برای کشورهای درگیر با آمریکا، بلکه برای تحلیلگران سیاست خارجی، راهنمایی برای درک رفتار این ابرقدرت در صحنه جهانی است.

تئوری مرد دیوانه
تجربه افغانستان، درسی برای رقبای امریکا

عایشه ببرک خیل

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=8797

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *