Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

در سوگ صالح محمد خلیق

روزگار ما روزگاری است که واژگان فارسی در خاک خویش بیگانه‌اند و زبان پارسی در مهد خویش غریب افتاده است. در این سرزمین پر از مهنت، واژه‌ها پناه ‌بردند به دهان شاعری که باسلاح قلم از سنگر زبان حراست می‌کند.

صالح محمد خلیق، نویسنده‌ای نکته‌سنج و روشن‌اندیش، نگهبانی وفادار به زبان و فرهنگ، قلم‌ به‌ دستی توانا و گنجینه‌ای زنده از ادب و فرهنگ افغانستان بود. این مرد با چشم فروبستن از این جهان، خلأیی عظیم در آسمان فرهنگ و ادب پارسی بر جای گذاشت.

فقدان مردی چون صالح‌ محمد خلیق نه فقط غم‌انگیز، بلکه دهشتناک است؛ چرا که با رفتنش، چراغی که در ظلمات این سرزمین به روشنی ایستاده بود، خاموش شد. خلیق از تبار کسانی بود که به جای هجرت و آسایش، در وطن ماندند، خاک خوردند و سنگ به سینه زدند، تا در غربت جان ندهند.

او در بلخ باستان، در شهری که روزی خواجه‌ها و فیلسوفان به آن فخر می‌کردند، سال‌های عمرش را به ساختن پُل‌های واژگانی بین گذشته و اکنون گذراند. خلیق در دهه‌هایی که افغانستان گاه در آتش جنگ سوخت و گاه در تندباد بی‌هویتی، قامت فرهنگ را راست نگاه داشت.

  • سرآغاز زندگی و دانش‌اندوزی

صالح محمد خلیق در سال ۱۳۳۴ هجری خورشیدی، در شهر مزارشریف، پایتخت فرهنگی ولایت بلخ، زاده شد. او در دامان این شهر کهن، که روزگاری مهد تمدن و ادب پارسی بود، پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشته زمین‌شناسی در مکتب نادرشاهی به پایان برد و سپس با شوق فراوان به سوی ادبیات پارسی گام نهاد.

مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه بلخ در رشته ادبیات پارسی اخذ کرد و برای تکمیل دانش خویش، راهی ایران شد تا در دانشگاه پیام نور، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات پارسی را به انجام رساند. این مسیر پربار، بذرهایی در جان او کاشت که بعدها در قالب شعر و پژوهش به بار نشست.

  • پاسبان خاموش زبان مادری

قلم صالح محمد خلیق، چونان چراغی فروزان، راه ادبیات افغانستان را روشن کرد. او با خلق ده‌ها دفتر شعر و آثار پژوهشی، میراثی گران‌سنگ از خود به یادگار گذاشت. مجموعه‌های شعری چون «سلام به آفتاب»، «کاج بلند سبز»، «بر پای راه ابریشم» و «یک آسمان ستاره»، آینه‌ای تمام‌نما از عشق او به وطن، فرهنگ و زبان پارسی‌اند. این آثار، سرشار از حس میهن‌دوستی و درد غربت زبان پارسی در روزگار معاصر، هنوز در دل و جان خوانندگانش طنین‌انداز است.

افزون بر شعر، پژوهش‌های او چون تاریخ ادبیات بلخ، تاریخ روزنامه‌نگاری بلخ، ساحه‌های باستانی و بناهای تاریخی بلخ، نشان از ژرفای دانش و دلبستگی‌اش به ریشه‌های فرهنگی افغانستان دارد. این آثار، نه تنها سندی از گذشته پرشکوه بلخ‌اند، بلکه دعوتی‌اند به نسل‌های نو برای شناخت و پاسداشت هویت خویش به شمار می‌روند.

در حالی که بسیاری از اهل قلم، در پی یافتن نان و نام، مهاجرت را بر ماندن ترجیح دادند، خلیق ماند تا پاسبانی کند. او نه از ناتوانی، بلکه از تعهد ماند. مهاجرت برای او آسان‌تر از دیگران بود اما عشق به خاک و مردم و زبان، ماندنش را رقم زد. او با فقر ساخت، با فشارها سوخت، اما زبانش را نفروخت.

وی از زمره نویسندگانی بود که با هر سطر، با هر بیت، تاریخ و فرهنگ را زنده می‌ساخت. اشعارش آینه‌ای بود از دغدغه‌های قومی، هویتی و زبانی. در دفترهای شعرش، بلخ زنده بود، بخارا نفس می‌کشید، و فردوسی و بیدل سر بلند می‌کردند.

  • صالح محمد خلیق و کار فرهنگی

خلیق تنها به خلق اثر بسنده نکرد؛ او عمری را صرف بالندگی فرهنگ افغانستان کرد. از بنیان‌گذاران انجمن نویسندگان بلخ بود و سال‌ها سکان ریاست اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ را در دست داشت. در این مقام، با تأسیس کتابخانه‌های متعدد و برپایی مناسبت‌های تمدنی، کوشید تا پیوند نسل‌ها با فرهنگ و تمدن پارسی را استوار سازد. او همایش‌ها و نشست‌های ادبی را بستری کرد برای شکوفایی شاعران و نویسندگان جوان، و بدین‌سان، نامش در پرورش بسیاری از چهره‌های ادبی بلخ جاودانه شد.

این تلاش‌ها، در روزگاری که زبان پارسی در افغانستان زیر سایه تهدید و بی‌مهری قرار داشت، چونان آبی حیات‌بخش بر خاک تشنه فرهنگ این سرزمین جاری شد. او با برگزاری مراسم‌ ادبی و تاریخی، نام بزرگانی چون مولانا، بیدل، ابوریحان، و ابن‌سینا را دوباره در ذهن جوانان زنده کرد. همواره تلاش داشت تا فرهنگ ما در زنجیر فراموشی نیافتد. مراسم‌های سالانه، شب شعرها، بزرگداشت‌ها، سخنرانی‌ها و همایش‌هایی که با محور زبان فارسی در بلخ و اطراف آن برگزار می‌شد، به همت و سرانگشت او صورت می‌گرفت.

  • ساده‌زیستی و بلندهمتی

آنچه صالح محمد خلیق را در میان هم‌روزگارانش ممتاز می‌سازد، نه تنها آثارش، بلکه سیرت پاک و ساده‌زیستی اوست. در عصری که ما شاهد شهرت‌های زودگذر و اعتبارهای ارزان هستیم، خلیق در اوج فروتنی زیست. نه دنبال بلندگوها بود، نه طالب ثروت و قدرت. لباس ساده می‌پوشید، خانه‌ای متوسط داشت، و با همان اندک معاش، به بزرگ‌ترین آرمان‌های فرهنگی می‌اندیشید. او به‌راستی زاهد دنیای ادب بود.

در روزگاری که برخی، نوشتن را به کسب و کار بدل کرده‌اند، خلیق نوشتن را عبادت می‌دانست. او برای دیده‌شدن ننوشته بود، بلکه برای زنده ماندن زبان و زنده‌کردن فرهنگ نوشت.

درگذشت صالح محمد خلیق، زخمی است بر پیکر ادب و فرهنگ افغانستان که به سادگی التیام نمی‌یابد. او با آثار و خدماتش، نامی ماندگار در تاریخ این سرزمین حک کرد و چونان پاسبانی وفادار، از زبان پارسی و فرهنگ این سرزمین حراست نمود. یادش در دل دوستداران ادب و فرهنگ زنده است و آثارش، چون ستارگانی در آسمان ادبیات، راه آیندگان را روشن خواهد کرد.

خلیق رفت، اما صدایش در شعرها و نوشته‌هایش همچنان طنین‌انداز است؛ صدایی که از عشق به وطن و زبان مادری سخن می‌گوید و ما را به پاسداشت این گنجینه‌ها فرا می‌خواند.

صالح محمد خلیق
نام و آثار صالح محمد خلیق جاودان خواهند ماند

حکیم تاجیک

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=8975

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مقالات