بازسازی هویت ملی
از منظر یک نویسنده دلسوز، که شاهد رنجها و مقاومتهای سرزمینی با تاریخی پرشکوه بودم، باید بگویم که جامعه ما امروز در بحران هویت سیر میکند. گسست حافظه تاریخی ما واقعیتی است که امروز افغانستان را در گرداب بیهویتی و ناامیدی فرو برده است. عبدالله شهبازی در جلد اول «زرسالاری یهودی و پارسی» استدلال میکند که تخریب حافظه تاریخی، انسان را به اتم منفردی تبدیل میکند که از گذشته و حال خود بیگانه است.
در افغانستان، این گسست با دههها جنگ، مداخلات خارجی و سیاستهای فرهنگی تخریبی تشدید شده و نسلی را پدید آورده که از عظمت تاریخی خود بیخبر است. این مقاله با تکیه بر آرای شهبازی، بررسی میکند که چگونه گسست حافظه تاریخی به بیهویتی و ناامیدی منجر شده و چرا بازخوانی و آموزش تاریخ برای بازسازی هویت ملی و مقابله با چالشهای معاصر حیاتی است.
حافظه تاریخی و هویت افغانستانی
شهبازی مفهوم “تسلسل حافظه تاریخی” را بهعنوان پیوندی میان گذشته و حال معرفی میکند که به فرد حس تعلق و معنا میبخشد. در افغانستان، این حافظه تاریخی در طول قرنها از طریق روایتهای شفاهی، ادبیات پارسی و نهادهای سنتی مانند مساجد و مکاتب حفظ شده بود. اما تهاجمات خارجی، از استعمار بریتانیا در قرن نوزدهم تا اشغال شوروی و مداخلات اخیر، این پیوند را سست کرده است. برای مثال، تاریخ افغانستان مملو از نمونههای تمدنسازی است: از امپراتوری کوشانیان که پل ارتباطی شرق و غرب در جاده ابریشم بود، تا غزنویان که ادبیات پارسی را به اوج شکوفایی رساندند. اما این دستاوردها در ذهن نسل امروز کمرنگ شدهاند.
شهبازی این وضعیت را نتیجه “ساختزدایی” در جوامع استعمارزده میداند، جایی که فرد، بیپیوند با گذشته، خود را در انبوه تودههای انسانی سرگردان مییابد. امروز افغانستان همچنان با پیامدهای این گسست دستوپنجه نرم میکند. جوانانی که در سایه جنگ و مهاجرت رشد کردهاند، اغلب از نقش تاریخی سرزمین خود بیخبرند. این بیخبری، بهویژه در شرایطی که کشور با بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روبهروست، به احساس پوچی و ناامیدی دامن زده است. بدون آگاهی از گذشته، چگونه میتوان به آینده امیدوار بود؟
زرسالاری و تخریب هویت
در سطح جهانی گسست حافظه تاریخی در جوامع استعمارزده، نتیجه سیاستهای هدفمند الیگارشیهای زرسالار است که از طریق نهادهایی مانند فراماسونری، هویت جمعی را تخریب میکنند. در افغانستان، این فرآیند از قرن نوزدهم با تهاجمات بریتانیا آغاز شد و در قرن بیستم با نفوذ نظامهای آموزشی غربی و تبلیغ فرهنگ مصرفگرایی شدت گرفت. برای مثال، پس از اشغال افغانستان توسط شوروی در دهه 1980، نظام آموزشی تحت تأثیر ایدئولوژیهای وارداتی قرار گرفت و تاریخ محلی به حاشیه رانده شد. پس از 2001، با حضور نیروهای غربی، برنامههای آموزشی اغلب بر ارزشهای غربی متمرکز شدند و کمتر به تاریخ و فرهنگ افغانستان پرداختند.
این سیاستها، که شهبازی آنها را بخشی از پروژه “اندیویدوالیسم تقدیسشده” میداند، نسل جدید را از ریشههای خود جدا کرد. رسانههای جهانی و شبکههای اجتماعی، با ترویج فرهنگ مصرفگرایی و سبک زندگی غربی، به تضعیف هویت افغانستانی کمک کردهاند. جوانانی که در کابل، هرات یا مزارشریف زندگی میکنند، اغلب بیشتر با فرهنگ پاپ جهانی آشنا هستند تا با شاهنامه فردوسی یا اشعار مولانا. این بیگانگی، به انزوای اجتماعی و فرهنگی منجر شده و زمینهساز سلطه گروههای کوچک و منسجم خارجی یا داخلی بر جامعه شده است.
پیامدهای معاصر گسست تاریخی
گسست حافظه تاریخی در افغانستان به پیامدهای ملموسی در مسائل روز منجر شده است. شهبازی تأکید میکند که فقدان هویت جمعی، جامعه را به تودهای از افراد منفرد و ناپیوسته تبدیل میکند که توانایی مقاومت در برابر سلطه خارجی یا داخلی را ندارند. در افغانستان امروز، این وضعیت در چند حوزه مشهود است:
ناامیدی و مهاجرت گسترده: بسیاری از جوانان افغانستانی، بهویژه پس از تحولات سیاسی 2021، احساس میکنند که کشورشان هیچ آیندهای ندارد. این ناامیدی، ریشه در ناآگاهی از تاریخ مقاومت مردم افغانستان دارد. اگر آنها میدانستند که افغانستان از چه روزهای تلخی در تاریخ جان سالم به در برده است، مانند حمله مغول، شاید با امید بیشتری به سوی آینده گام برمیداشتند.
انفعال سیاسی: فقدان آگاهی تاریخی، به انفعال در برابر چالشهای سیاسی منجر شده است. برای مثال، در حالی که تاریخ افغانستان نشاندهنده نقش وحدت ملی در پیروزی بر دشمنان خارجی است ، اما امروز اختلافات قومی و منطقهای مانع شکلگیری یک حرکت ملی منسجم شده است.
بحران هویت در میان نسل جوان: بسیاری از جوانان افغانستان، بهویژه در شهرها، هویت خود را نه در فرهنگ و تاریخ سرزمینشان، بلکه در الگوهای وارداتی جستوجو میکنند. این وضعیت، به تضعیف انسجام اجتماعی و افزایش آسیبهای اجتماعی مانند افسردگی و اعتیاد منجر شده است. این پیامدها، بهویژه در شرایط کنونی که کشورمان با تحریمهای اقتصادی، بیثباتی سیاسی و چالشهای بازسازی روبهروست، بیش از پیش برجسته شدهاند. بدون بازسازی حافظه تاریخی، امید به بهبود این وضعیت کمرنگ است.
بازخوانی تاریخ، راهی برای احیای هویت و امید
برای مقابله با این بحران، بازخوانی و آموزش تاریخ ضرورتی غیرقابلانکار است. شهبازی تأکید میکند که احیای هویت ملی جمعی، تنها از طریق بازسازی پیوند با گذشته ممکن است. در افغانستان، این امر میتواند از چند طریق محقق شود:
اصلاح نظام آموزشی: نظام آموزشی باید بر تاریخ و فرهنگ افغانستانی تمرکز کند. آموزش درباره نقش افغانستان در جاده ابریشم، دستاوردهای ادبی و علمی غزنویان و تیموریان و مقاومتهای تاریخی در برابر تهاجمات خارجی، میتواند حس غرور و تعلق را در نسل جدید تقویت کند. تدریس یک تاریخ غرورآفرین در مراکز آموزشی، به جوانان نشان میدهد که چگونه وحدت ملی میتواند یک ملت را از فروپاشی نجات دهد.
احیای نهادهای سنتی: مساجد، مکاتب و جلسات محلی در طول تاریخ افغانستان نقش مهمی در انتقال فرهنگ و تاریخ داشتهاند. امروز نیز این نهادها میتوانند بهعنوان بسترهایی برای آموزش تاریخ و تقویت هویت جمعی عمل کنند.
استفاده از رسانههای مدرن: شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال ابزارهای قدرتمندی برای آموزش تاریخ هستند. تولید محتوای چندرسانهای درباره تاریخ افغانستان، از پادکستهای تاریخی تا مستندهای کوتاه، میتواند نسل جوان را با گذشتهشان آشنا کند.
عبرتگیری از تاریخ: تاریخ کشورمان درسهای بیشماری برای امروز دارد. برای مثال، قیامهای ضدبریتانیایی نشان میدهند که وحدت ملی و مقاومت جمعی میتواند حتی قدرتمندترین دشمنان را شکست دهد. این درسها باید به نسل جدید منتقل شوند تا در برابر چالشهای کنونی، مانند تحریمها و بیثباتی سیاسی، احساس توانمندی کنند.

تاریخ، کلید بازسازی هویت ملی
افغانستان اکنون با چالشهای متعددی روبهروست: از تحریمهای اقتصادی که معیشت مردم را تهدید میکند تا تلاش برای بازسازی زیرساختها پس از دههها جنگ. گسست حافظه تاریخی، این چالشها را پیچیدهتر کرده است. برای مثال، بدون آگاهی از تاریخ اقتصادی کشور، مانند نقش این کشور در تجارت جهانی در دوره جاده ابریشم، برنامهریزان اقتصادی نمیتوانند از ظرفیتهای تاریخی برای توسعه استفاده کنند. علاوه بر این، تنشهای قومی و منطقهای که امروز در افغانستان وجود دارد، نتیجه مستقیم ناآگاهی از تاریخ مشترک این ملت است.
تاریخ نشان میدهد که اقوام مختلف، از پشتونها تا تاجیکها و هزارهها، بارها در برابر دشمنان خارجی متحد شدهاند. بازخوانی این تاریخ میتواند به کاهش اختلافات و تقویت وحدت ملی کمک کند. در سطح جهانی نیز، افغانستان در معرض فشارهای فرهنگی و سیاسی قرار دارد. قدرتهای خارجی، از طریق تبلیغ فرهنگ مصرفگرایی و تخریب نهادهای سنتی، سعی در تضعیف هویت ملی دارند. بازسازی حافظه تاریخی میتواند به مردم کمک کند تا در برابر این فشارها مقاومت کنند و هویت خود را حفظ کنند.
گسست حافظه تاریخی، ریشه بسیاری از چالشهای کنونی کشور، از بیهویتی و ناامیدی گرفته تا انفعال سیاسی و اجتماعی، است. این گسست، نتیجه فرآیندی هدفمند برای تضعیف جوامع استعمارزده است. اما این وضعیت قابل تغییر است. بازخوانی، آموزش و عبرتگیری از تاریخ میتواند پیوند میان گذشته و حال را بازسازی کند و به مردم امکان دهد تا هویت خود را بازآفرینی کنند.
وظیفه ماست که به نسل جدید بیاموزیم که آنها وارثان تمدنی عظیم هستند؛ تمدنی که از کوشانیان تا غزنویان، از جاده ابریشم تا مقاومتهای ضداستعماری، جهانی را تحت تأثیر قرار داده است. تاریخ، تنها یک رشته علمی نیست؛ بلکه نقشه راهی است برای ساختن آیندهای که شایسته عظمت گذشته افغانستان باشد. زمانی که کشور در آستانه بازسازی قرار دارد، این نقشه راه بیش از هر زمان دیگری ضروری است.
شکریه نورزی