روز شنبه، ۲۲ سنبله ۱۴۰۴، هیئت آمریکایی به ریاست آدام بوهلر، نماینده ویژه رئیسجمهور آمریکا در امور زندانیان، همراه با زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه سابق آمریکا در امور افغانستان، وارد کابل شدند. این سفر دومین حضور رسمی هیئت آمریکایی در افغانستان پس از اسفند ۱۴۰۳ بود، زمانی که تنها یک شهروند آمریکایی آزاد شد و تلاشها برای آزادی محمودشاه حبیبی، شهروند دیگر آمریکایی، همچنان به نتیجه نرسید. تحلیلگران بر این باورند که این سفر نماد سیاستی است که ترکیبی از فشار دیپلماتیک، تهدید و مذاکره نرم را در پیش گرفته و تلاش دارد همزمان منافع انسانی، امنیتی و اقتصادی آمریکا را تضمین کند .
دیپلماسی گروگانها و پیامدهای سیاسی
یکی از محورهای کلیدی سفر هیئت آمریکایی به کابل، تمرکز بر “آزادسازی شهروندان آمریکایی” بود؛ موضوعی که به شکل مستقیم با اعتبار و نفوذ دیپلماتیک واشنگتن در منطقه گره خورده است. آزادی جرج گلزمن در مارس ۲۰۲۵ به عنوان یک “نشانه حسن نیت” از سوی طالبان تلقی شد و میتوان آن را نمونهای از تلاش این گروه برای نشان دادن انعطافپذیری در تعامل با آمریکا دانست.
با این حال، تعلل در آزادسازی محمودشاه حبیبی، که بازداشت او با دلایل امنیتی پیچیدهای همراه است، نشان میدهد که آزادی گروگانها در افغانستان به هیچ وجه ساده یا صرفاً موضوعی حقوقی نیست؛ بلکه در بستر امنیتی و اطلاعاتی گستردهتری قرار دارد.
حبیبی به دلیل فعالیت در یک شرکت خصوصی آمریکایی که در کابل دکلهای ارتباطی نصب میکرد، بازداشت شد. به گزارش منابع معتبر، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از طریق دسترسی به یکی از دوربینهای این شرکت توانست رهبر القاعده، ایمن الظواهری، را شناسایی کند.
این نکته نشان میدهد که وضعیت حبیبی فراتر از یک پرونده فردی است و “مستقیماً با عملیاتهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا” در افغانستان و منطقه مرتبط است. بنابراین، تعامل دیپلماتیک برای آزادسازی او نه تنها محدود به مذاکرات ساده میان دو دولت یا گروه نیست، بلکه بخشی از بازی بزرگتری است که شامل امنیت ملی، عملیاتهای ضدتروریستی و سیاست منطقهای آمریکا میشود.
از دیدگاه سیاسی، دیپلماسی گروگانها یک پیام واضح برای طالبان و دیگر بازیگران منطقه دارد: “آزادی یا بازداشت اتباع آمریکایی تنها یک ابزار دیپلماتیک نیست، بلکه یک عنصر قدرت نرم و فشار سیاسی است”. این پیام به کشورهای دیگر نیز منتقل میشود؛ هرگونه اقدام علیه شهروندان آمریکایی، حتی اگر در ظاهر با انگیزههای محلی یا داخلی انجام شود، میتواند واکنش شدید، تهدید مستقیم و پیگیریهای گسترده از سوی واشنگتن را به دنبال داشته باشد.
در واقع، دیپلماسی گروگانها نوعی ابزار “بازدارنده و هشداردهنده” است که همزمان قدرت چانهزنی آمریکا را افزایش میدهد و طالبان را مجبور میکند تا در تعاملات خود با واشنگتن محتاط عمل کنند.
علاوه بر بعد امنیتی و سیاسی، این موضوع بر وجهه بینالمللی طالبان نیز تأثیرگذار است. رفتار گروه طالبان در زمینه آزادی یا نگه داشتن گروگانها به دقت توسط رسانههای بینالمللی و دولتها رصد میشود و هر تصمیم آنها میتواند بر اعتبار دیپلماتیک و توانایی جلب کمکهای اقتصادی و سرمایهگذاری خارجی تأثیر مستقیم داشته باشد. به عبارت دیگر، مسئله گروگانها تبدیل به اهرمی برای فشار اقتصادی و سیاسی شده است که طالبان باید آن را به عنوان یک واقعیت استراتژیک در نظر بگیرد.
در نهایت، این بخش از دیپلماسی نشان میدهد که آمریکا توانسته با ترکیب ابزارهای اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی، فضای مذاکراتی را به نفع خود مدیریت کند؛ به طوری که حتی اگر مذاکرات به آزادی گروگانها منجر شود، این آزادی به معنی امتیازدهی کامل به طالبان نیست”، بلکه بخشی از یک سیاست پیچیده و چندلایه برای حفظ نفوذ و کنترل منطقهای است.
فشار اقتصادی و بحران انسانی
در کنار موضوع گروگانها، فشارهای اقتصادی آمریکا بر طالبان نیز محور دیگر سفر بود. بیست سال حضور آمریکا در افغانستان، به جای تقویت اقتصاد ملی، ساختاری وابسته و شکننده ایجاد کرد و کاهش کمکهای بینالمللی پس از روی کار آمدن دولت جدید طالبان، بحران انسانی را تشدید کرده است. به گفته برنامه جهانی غذا، کاهش کمکها باعث شده میلیونها نفر در افغانستان با کمبود شدید غذا مواجه شوند و بحرانهای طبیعی مانند زلزلهها و سیلابها، ابعاد انسانی این فشار را گستردهتر کرده است.
این موضوع برای ایالات متحده یک چالش دیپلماتیک هم محسوب میشود؛ از یک سو آمریکا میخواهد طالبان را تحت فشار قرار دهد و از سوی دیگر مسئولیت بخشی از بحران انسانی در افغانستان را نیز دارد. به همین دلیل، مذاکرات با طالبان غالباً با وعدههای اقتصادی، از جمله حضور شرکتهای آمریکایی و سرمایهگذاری در پروژههای زیرساختی، همراه است. این فشار همزمان، طالبان را مجبور میکند بین منافع اقتصادی و حفظ کنترل سیاسی خود تعادل برقرار کنند.
پیچیدگیهای دیپلماتیک و استراتژیک
دیدار هیئت آمریکایی با امیرخان متقی، وزیر امور خارجه طالبان، و ملا عبدالغنی برادر، معاون اقتصادی ریاست الوزرا، نمایانگر سطح بالای پیچیدگی روابط میان واشنگتن و طالبان است. از یک سو، آمریکا در تلاش است اهداف امنیتی و انسانی خود را پیش ببرد؛ آزادی گروگانها، کنترل نفوذ گروههای تروریستی و تضمین امنیت منطقه، اولویتهایی هستند که هر مذاکرهای را تحت تأثیر قرار میدهند.
از سوی دیگر، طالبان به دنبال به رسمیت شناخته شدن بینالمللی، لغو تحریمها و امکان دسترسی به منابع مالی و سرمایهگذاری خارجی هستند تا بتوانند کنترل سیاسی و اقتصادی خود را تقویت کنند. این تضاد منافع، مذاکره را به فرایندی دشوار و چندوجهی تبدیل میکند؛ چرا که هر دو طرف نیازمند حفظ چهره و مشروعیت داخلی و خارجی خود هستند و هیچکدام نمیتوانند به راحتی از مواضع کلیدی خود کوتاه بیایند.
در این فضای پیچیده، آمریکا با ترکیبی از فشار سیاسی و وعدههای اقتصادی تلاش میکند طالبان را به مسیر همکاری محدود و کنترلشده هدایت کند، به طوری که اهداف واشنگتن تأمین شود بدون آنکه مذاکرات به شکل کامل به مشروعیت رسمی طالبان ختم شود.
از نظر اقتصادی و استراتژیک، مذاکرات میان دو طرف میتواند شامل زمینههایی مانند توسعه زیرساختهای ارتباطی، سرمایهگذاری در معادن کمیاب و همکاری محدود در بخش انرژی باشد. با این حال، طالبان برای پذیرش چنین توافقاتی نیازمند تضمینهای سیاسی و اقتصادی است که سطح اطمینان لازم را فراهم کند؛ به عنوان مثال، آنها خواستار تضمینهای بینالمللی برای جلوگیری از مداخله مستقیم یا فشارهای یکجانبه در آینده هستند.
این وضعیت نشان میدهد که دیپلماسی با طالبان همیشه در چارچوب «فشار و امتیازدهی» حرکت میکند و کمتر شاهد توافقات بلندمدت و پایدار هستیم. به تعبیری دیگر تا زمانی که بیاعتمادی تاریخی و تضاد منافع کلان منطقهای پابرجا باشد، تعامل میان آمریکا و طالبان بیشتر از جنس معامله کوتاهمدت و تاکتیکی خواهد بود تا یک توافق استراتژیک و طولانیمدت.

خطرهای مذاکره با آمریکا و درسهای تجربه منطقهای
یکی از نگرانیهای اصلی در مذاکرات طالبان با آمریکا، احتمال فریب یا بهرهبرداری ابزاری از گفتگوها برای پیشبرد اهداف راهبردی واشنگتن است. تجربههای گذشته در منطقه نشان داده است که آمریکا گاهی همزمان با مذاکرات، اقداماتی نظامی انجام داده که پیامدهای غیرمنتظره و پیچیدهای داشته است. به عنوان نمونه، در سپتامبر ۲۰۲۵، در حالی که مذاکرات آمریکا با حماس در قطر جریان داشت، اسرائیل با پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا به مواضع حماس در دوحه حمله هوایی انجام داد.
پیش از آن هم در لا به لای مذاکرات ایران و آمریکا، اسرائیل با هماهنگی ایالات متحده در ژوئن 2025 به مواضع مختلفی در ایران از جمله مراکز هسته ای حمله نظامی کرد.
این اقدامات، نشاندهنده آن بود که حتی مذاکرات رسمی و تحت نظارت بینالمللی نیز نمیتواند تضمینی برای امنیت کامل طرفهای درگیر باشد. چنین رویکردهایی میتواند برای طالبان یک سیگنال هشداردهنده باشد که در طول مذاکرات با آمریکا، پیچیدگی و عدم صداقت احتمالی طرف مقابل را مد نظر قرار دهند و تصمیمات خود را با احتیاط بیشتری اتخاذ کنند.
علاوه بر بعد نظامی، این شرایط میتواند تأثیر عمیقی بر اعتماد و ظرفیت تصمیمگیری طالبان داشته باشد. طالبان باید در حین مذاکره، از هرگونه تعهد یا توافقی که ممکن است به ضرر منافع سیاسی، اقتصادی یا امنیتی آنها تمام شود، اجتناب کنند. تجربه مذاکرات آمریکا با ایران، به ویژه توافقات موقت و اقدامات یکجانبه پس از امضای توافقها، نمونهای از عدم پایداری تضمینهای ارائه شده توسط واشنگتن است.
بنابراین، طالبان علاوه بر حفظ منافع فوری خود، باید چشمانداز بلندمدت و پیامدهای احتمالی هر توافق را نیز تحلیل کنند. این واقعیت، نشان میدهد که مذاکرات با آمریکا همیشه با ریسک بالای سیاسی و امنیتی همراه است و طالبان برای محافظت از حاکمیت و مشروعیت خود باید استراتژیهای دقیق و چندلایه داشته باشند.
جمعبندی: دیپلماسی پیچیده و مسیر پرچالش
سفر اخیر هیئت آمریکایی به کابل نمایانگر تلاشهای مستمر و پیچیده آمریکا برای تعامل با طالبان و حل مسائل انسانی، امنیتی و دیپلماتیک است. این سفر نشان داد که واشنگتن، با بهرهگیری از ترکیبی از فشار اقتصادی، ابزارهای اطلاعاتی و دیپلماسی گروگانها، به دنبال حفظ نفوذ و کنترل منطقهای است. با این حال، تضادهای اساسی در زمینه حقوق بشر، برقراری روابط دیپلماتیک رسمی و رفع تحریمها هنوز پابرجاست و دستیابی به توافقات بلندمدت و پایدار را دشوار میکند. هر گونه همکاری کوتاهمدت، از جمله آزادی گروگانها، تنها بخشی از استراتژی گسترده آمریکا برای مدیریت تعاملات با طالبان است و نباید به عنوان تضمینی برای تغییر سیاست کلان واشنگتن تلقی شود.
درسهایی که میتوان از این سفر و پیامهای نهفته در آن گرفت:
1 – نگاه خوشبینانه به آمریکا ممکن است خطرناک باشد: تجربههای گذشته، از مذاکرات آمریکا با ایران و حماس گرفته تا وقایع قطر و اسرائیل، نشان میدهد که تعهدات واشنگتن همواره پایدار نیست و حتی توافقات رسمی میتوانند با اقدامات یکجانبه نقض شوند.
2 – آزادی گروگانها ابزار دیپلماسی است، نه تضمین تغییر سیاست کلان: آزادی شهروندان آمریکایی، از جمله جرج گلزمن و تلاش برای آزادی محمودشاه حبیبی، بیشتر در قالب ابزاری تاکتیکی استفاده میشود تا سیاستی که کل نگر باشد. طالبان باید بدانند که چنین اقدامات کوتاهمدت تنها میتواند فضایی برای مذاکرات و کاهش فشارها فراهم کند و نه تغییر بنیادی در مواضع آمریکا.
3 – ترکیب فشار اقتصادی، دیپلماتیک و اطلاعاتی استراتژی اصلی آمریکا است: واشنگتن از ابزارهای متعدد برای هدایت طالبان به مسیر همکاری محدود استفاده میکند. تحریمها، محدودیت دسترسی به منابع مالی، تهدیدات دیپلماتیک و عملیات اطلاعاتی، همگی بخشی از استراتژی چندلایه هستند که هدف آن حفظ نفوذ و کنترل بر تعاملات افغانستان است. طالبان باید این واقعیت را در نظر داشته باشند و برنامهریزی دقیقی برای مقابله با این فشارها و حفظ منافع ملی خود داشته باشند.
4 – اقتصاد شکننده افغانستان و وابستگی به کمکهای خارجی عامل تعیینکننده سیاستگذاریها است: وابستگی شدید به کمکهای بینالمللی و سرمایهگذاری خارجی، طالبان را مجبور میکند که در هر تصمیم سیاسی و اقتصادی، فشارها و محدودیتهای بینالمللی را لحاظ کنند. این وابستگی اقتصادی، هم فرصت برای جذب منابع مالی و توسعه زیرساختها و هم تهدیدی برای استقلال تصمیمگیری است. طالبان باید در مذاکرات اقتصادی و دیپلماتیک توازن میان منافع داخلی و فشارهای خارجی را حفظ کنند تا بتوانند مشروعیت و کنترل خود را در سطح ملی و منطقهای تقویت کنند.
در نهایت، این جمعبندی نشان میدهد که تعامل با آمریکا، هرچند میتواند فرصتهایی برای کاهش فشارها و بهبود روابط فراهم کند، همواره با ریسکهای استراتژیک، سیاسی و اقتصادی قابل توجهی همراه است. طالبان و دیگر بازیگران منطقهای باید با تحلیل دقیق، برنامهریزی هوشمندانه و آگاهی از محدودیتها و خطرهای احتمالی وارد مذاکرات شوند تا از منافع ملی، مشروعیت داخلی و جایگاه خود در سطح بینالمللی محافظت کنند.

مجتبی همت