بیانیه چهارجانبه و بازتاب آن در معادلات افغانستان
افغانستان در دو دهه اخیر یکی از کانونهای اصلی منازعات ژئوپلیتیک جهان بوده است. خروج نیروهای ایالات متحده از این کشور در اوت ۲۰۲۱ و بازگشت سریع طالبان به قدرت، معادلات سیاسی و امنیتی افغانستان را بهطور کامل دگرگون کرد. این تحول، خلأیی ایجاد نمود که بازیگران منطقهای و جهانی را وادار ساخت تا بار دیگر سیاستهای خود را در قبال افغانستان بازتعریف کنند. از یکسو، بحران انسانی، ناامنی، و حضور گروههای تروریستی همچنان افغانستان را به صحنهای پرچالش بدل ساخته است؛ و از سوی دیگر، کشورهای منطقه هزینههای مستقیم بیثباتی افغانستان را متحمل میشوند.
در چنین فضایی، رویداد دیپلماتیک مهمی در سپتمبر ۲۰۲۵ رقم خورد: وزرای خارجه چین، ایران، پاکستان و روسیه در حاشیه هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک گرد هم آمدند و در پایان این نشست، بیانیهای مشترک در ۱۱ بند صادر کردند. این بیانیه چهارجانبه بر اولویتهایی چون استقلال و تمامیت ارضی افغانستان، ثبات سیاسی، مقابله با تروریسم، کمکهای بشردوستانه، ادغام اقتصادی منطقهای و مخالفت با استقرار پایگاههای نظامی خارجی تأکید داشت.
اهمیت این بیانیه زمانی بیشتر نمایان میشود که در نظر آوریم تنها چند هفته پیش از آن، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، طالبان را تهدید کرده و از احتمال اعمال فشارهای تازه علیه این گروه سخن گفته بود. این همزمانی نشاندهنده دو رویکرد کاملاً متفاوت است: در حالیکه قدرتهای منطقهای خواهان ثبات از مسیر تعامل و ادغام افغانستان در چارچوب منطقهای هستند، رویکرد امریکا و بهویژه تهدیدهای ترامپ بیشتر معطوف به بیثباتسازی بهعنوان ابزار نفوذ است.
بیانیه چهارجانبه
بیانیه مشترک وزرای خارجه چین، ایران، پاکستان و روسیه را میتوان به پنج محور کلیدی تقسیم کرد:
۱. حاکمیت، استقلال و عدم مداخله
وزرای خارجه بار دیگر بر استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان تأکید کردند. آنان بهطور مشخص مخالفت خود را با هرگونه استفاده از خاک افغانستان برای استقرار پایگاههای نظامی خارجی یا اقدامات علیه کشورهای همسایه اعلام نمودند. این موضعگیری، همزمان حامل پیام حمایت تلویحی از حکومت فعلی افغانستان و رد هرگونه حضور نظامی جدید غرب در منطقه است.
۲. مبارزه با تروریسم و همکاری امنیتی
بیانیه چهارجانبه بهطور ویژه بر تهدید گروههای تروریستی مانند داعش خراسان، القاعده و تحریک طالبان پاکستان (TTP) تاکید کرد. وزرای خارجه چهار کشور از طالبان خواستند مانع استفاده گروههای مذکور از خاک افغانستان برای تهدید امنیت همسایگان شوند. این بخش از بیانیه بازتابدهنده نگرانیهای مشترک منطقهای است که در پژوهشهای مستقل نیز مورد تأکید قرار گرفته است.
۳. ادغام اقتصادی و توسعه
یکی از مهمترین محورهای بیانیه، تأکید بر ضرورت ادغام افغانستان در پروژههای اقتصادی منطقهای بود. این امر میتواند افغانستان را به کریدورهای تجاری چین، ایران و آسیای میانه پیوند دهد و در بلندمدت جایگزینی برای اقتصاد غیررسمی و قاچاق مواد مخدر فراهم آورد.
۴. کمکهای بشردوستانه و مسئله مهاجران
چهار کشور در بیانیه خود خواستار ادامه کمکهای بشردوستانه بدون ملاحظات سیاسی شدند و بر ضرورت تسهیل بازگشت داوطلبانه و آبرومندانه مهاجران افغان تأکید کردند. این موضوع برای ایران و پاکستان که میزبان میلیونها پناهنده افغان هستند، اهمیت حیاتی دارد.
۵. حکمرانی فراگیر و مسائل اجتماعی
هرچند محتاطانه بیان شد، اما وزرا خواستار حکمرانی فراگیر و رعایت حقوق زنان و دختران در زمینه آموزش، خدمات بهداشتی و اشتغال شدند. این بخش نشان میدهد که قدرتهای منطقهای ضمن پذیرش امر واقع حاکمیت طالبان، همچنان بر برخی اصلاحات اجتماعی و سیاسی پافشاری دارند.
اهمیت منطقهای افغانستان برای چهار کشور
برخلاف ایالات متحده که فاصله جغرافیایی دارد، کشورهای منطقه هزینههای مستقیم بیثباتی افغانستان را میپردازند، پاکستان با افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان و موجهای جدید پناهندگی روبهرو است. ایران نیز با چالش مهاجران، قاچاق مواد مخدر و ناامنی مرزی دست و پنجه نرم میکند. همچنین چین نگران فعالیت شبهنظامیان اویغور و ارتباط آنها با ناآرامیهای سینکیانگ است. روسیه امنیت آسیای میانه را بخشی از حوزه امنیتی خود میداند و از سرایت افراطگرایی به این منطقه بیم دارد.
برای این کشورها، ثبات افغانستان نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت وجودی است. نشست چهارجانبه در واقع تلاشی برای نهادینهسازی همکاری منطقهای و کاهش وابستگی به ابتکارهای غربی بود.
رویکرد ایالات متحده: تهدیدهای ترامپ و محاسبات استراتژیک
در نقطه مقابل، گفتمان ایالات متحده درباره افغانستان همچنان در چارچوب سیاست داخلی و رقابتهای ژئوپلیتیک تعریف میشود. تهدید اخیر دونالد ترامپ علیه طالبان بار دیگر نشان داد که واشنگتن بیشتر از زاویه ابزارسازی سیاسی و امنیتی به افغانستان نگاه میکند.
سه منطق اصلی در این رویکرد قابل شناسایی است:
مصرف سیاسی داخلی: افغانستان ابزاری برای نمایش قدرت در گفتمان انتخاباتی امریکا است.
حفظ جایگاه ژئوپلیتیک: بیثباتی افغانستان میتواند حضور امریکا در آسیای میانه و خلیج فارس را توجیه کند.
انعطاف در مبارزه با تروریسم: تداوم گفتمان «مبارزه با تروریسم» به واشنگتن امکان میدهد در مواقع ضروری مداخله محدود انجام دهد.
این رویکرد اما با خطر جدی مواجه است: تهدیدها و تحریمهای احتمالی امریکا میتواند طالبان را به سمت سیاستهای بستهتر سوق دهد و زمینه را برای تقویت گروههای افراطی فراهم سازد.
منطقهگرایی در برابر هژمونی
تقابل میان بیانیه چهارجانبه و تهدیدهای ترامپ بازتابی از دو پارادایم متضاد در سیاست جهانی است:
منطقهگرایی: مبتنی بر این ایده که بحرانهایی مانند افغانستان باید توسط کشورهایی که مستقیم تحت تأثیر آن قرار دارند مدیریت شود. نشست نیویورک نماد این رویکرد است.
هژمونی: بر اساس آن، قدرتهای بزرگ فرامنطقهای همچنان میکوشند از افغانستان بهعنوان اهرم نفوذ جهانی استفاده کنند.
این دوگانگی، بازتابی از گذار به جهان چندقطبی است که در آن وزن بازیگران منطقهای رو به افزایش است و هژمونی یکجانبه امریکا به چالش کشیده میشود.
بیانیه مشترک وزرای خارجه چین، ایران، پاکستان و روسیه را میتوان گامی مهم در راستای ایجاد اجماع منطقهای درباره افغانستان دانست. این بیانیه چهارجانبه ضمن تأکید بر حاکمیت و استقلال افغانستان، خواستار ثبات، مبارزه با تروریسم، کمکهای بشردوستانه و ادغام اقتصادی شد و بهطور تلویحی از حکومت طالبان حمایت کرد؛ هرچند این حمایت مشروط به اصلاحات و رعایت برخی استانداردهای اجتماعی و سیاسی است.
در مقابل، رویکرد ایالات متحده ــ بهویژه در سخنان ترامپ ــ بیشتر بر ابزارسازی سیاسی و بیثباتسازی استوار است. این تقابل نشاندهنده تنش میان منطقهگرایی و هژمونی در سیاست جهانی است. آینده افغانستان به توانایی طالبان در اصلاح سیاستهای داخلی، اراده کشورهای منطقه برای همکاری پایدار و نحوه برخورد غرب با روندهای جدید بستگی دارد. با این حال، نشانهها حاکی از آن است که سرنوشت افغانستان بیش از گذشته در پایتختهای منطقهای تعیین خواهد شد، نه در واشنگتن.

شکریه نورزی