میانجیگری ترکیه
منطقه جنوب آسیا، جایی که مرزهای ناپایدار تورخم و سپین بولدک سالهاست شاهد درگیریهای خونین میان افغانستان و پاکستان است، بار دیگر در کانون توجه جهانی قرار گرفته است. این درگیریها، که ریشه در اختلافات تاریخی، قومی و ژئوپلیتیکی دارند، نه تنها ثبات دو کشور، بلکه کل منطقه را تهدید میکند.
در همین راستا در 9 اکتوبر ۲۰۲۵، حملات هوایی پاکستان به خاک افغانستان و پاسخهای متقابل طالبان، این تنشها را به اوج رساند و دهها کشته و زخمی برجای گذاشت. در این میان، ترکیه به عنوان میانجی وارد صحنه شد و نقشی کلیدی در مذاکرات آتشبس دوحه ایفا کرد. اما این نقش، بیش از یک میانجیگری ساده، پرسشهایی جدی را بر انگیخته است.
چگونه ترکیه، کشوری که خود در تقاطع شرق و غرب قرار دارد، ناگهان به محور میانجیگری در این بحران تبدیل شده و آیا این نقش و میانجیگری ترکیه، تنها یک عمل خیرخواهانه است یا بخشی از یک استراتژی بلندمدت برای بازتعریف نفوذ انقره در آسیای مرکزی؟ این مقاله، با کاوش در عمق این پرسش حیاتی، به دنبال پاسخی است که نه تنها رویدادها را توصیف کند، بلکه افقهای آینده را نیز روشن سازد.
آتشبس دوحه؛ گامی شکننده برای صلح میان افغانستان و پاکستان
در اکتوبر ۲۰۲۵، درگیریهای مرزی میان افغانستان و پاکستان شدت گرفت. پاکستان، با ادعای پناه دادن طالبان به تحریک طالبان پاکستان (TTP)، حملات هوایی را به پکتیکا، قندهار و حتی کابل گسترش داد. طالبان نیز با حملات متقابل، مرز را به میدان جنگ تبدیل کردند. این درگیریها، که از 9 اکتوبر 2025 آغاز شد، روابط دو کشور را به پایینترین سطح تنزیل داد و نگرانیهایی درباره گسترش تروریسم و تهدید کریدور اقتصادی چین-پاکستان (CPEC) ایجاد کرد.
قطر، با سابقه میزبانی مذاکرات صلح طالبان و آمریکا، میزبانی مذاکرات آتشبس بین کابل و اسلامآباد را به عهده گرفت. پس از ۱۴ ساعت گفتوگو، (وزرای دفاع دو کشور، ملا یعقوب مجاهد از افغانستان و خواجه آصف از پاکستان، توافقنامهای امضا کردند که بر توقف اقدامات خصمانه، قطع حمایت از گروههای مسلح و ایجاد مکانیزم راستیآزمایی تأکید دارد.
ترکیه در کنار قطر در این مذاکرات نقش کلیدی داشت. حضور ابراهیم کالین، رئیس سازمان اطلاعات ترکیه (میت)، در کنار هیئت پاکستانی، نشاندهنده اعتماد اسلامآباد به انقره بود. این توافق، که قرار است در نشست بعدی در استانبول پیگیری شود، تنش را موقتاً کاهش داده است. اما تحلیلگران هشدار میدهند: «این آتشبس شکننده است؛ زیرا مسائل اصلی مانند خط دیورند و تروریسم حل نشده باقی ماندهاند». از این رو مذاکرات و آتش بس دوحه، نه پایان بحران، بلکه شروعی برای مذاکرات پیچیدهتر است، مذاکراتی که ترکیه در آن، بیش از میانجی، شریک استراتژیک به نظر میرسد.
ترکیه و آرزوی محوریت در امور افغانستان
ترکیه سالهاست به دنبال نقش محوری در افغانستان است. از حضور در مأموریتهای ناتو در دوران جمهوریت تا تعاملات غیررسمی با طالبان پس از ۲۰۲۱، انقره همیشه خواسته در تحولات کابل نقش کلیدی داشته باشد. اما کشورهای منطقه تا اکنون این فرصت را به ترکیه ندادهاند.
ترکیه، که در خاورمیانه با حمایت از اخوانالمسلمین در مصر و سوریه نفوذ خود را گسترش داد، رویای مشابهی در آسیای مرکزی نیز دارد. از همین رو انقره به دنبال تبدیل شدن به محور صلح و ثبات در افغانستان است. مذاکرات دوحه فرصتی برای تحقق این رویا بود.
چنانچه طبق گزارش خبرگزاری آناتولی، رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، مذاکرات میان افغانستان و پاکستان را تا نیمهشب دنبال میکرده و لحظه به لحظه روند گفتگوها را زیر نظر داشته است. از طرف دیگر ابراهیم کالین، رئیس میت، با شبکه اطلاعاتی قوی ترکیه، گفتوگوها را تسهیل کرده است. چنانچه حضور او در کنار هیئت پاکستانی، نشانهای از اعتماد عمیق اسلامآباد به انقره بود.
اما چرا افغانستان ناگهان برای ترکیه مهم شده؟ پاسخ در ژئوپلیتیک است. ترکیه میخواهد نفوذ خود را در آسیای مرکزی گسترش دهد. افغانستان، دروازهای به پاکستان، ایران و چین، برای کریدورهای تجاری مانند راه ابریشم نوین کلیدی است و ترکیه میخواهد مانند قرهباغ، در افغانستان هم برنده شود.
احتمالاً ترکیه به دنبال یک «مثلث امنیتی» با پاکستان و قطر است تا نه تنها آتشبس را تضمین کند، بلکه خود را به عنوان مرکز اطلاعاتی منطقه معرفی کند. این نقش، به ترکیه کمک میکند از انزوای دیپلماتیک پس از بحرانهای خاورمیانه خارج شود و نفوذش را در سازمان همکاری اسلامی افزایش دهد. اما اگر ترکیه بیطرف نباشد، این میانجیگری ترکیه میتواند تنشهای جدیدی ایجاد کند.

میانجیگری ترکیه؛ تردید در بیطرفی ترکیه و ابهامات نشست انقره
ترکیه نمیتواند به عنوان میانجی بیطرف دیده شود. روابط استراتژیک انقره با پاکستان، از خرید پهپادهای بایراکتار تا حمایت از اسلامآباد در مناقشه کشمیر، نشاندهنده همسویی کامل با پاکستان است. مثلث ترکیه-آذربایجان-پاکستان، که در بحرانهایی مانند قرهباغ و کشمیر با حمایت متقابل عمل کرده، این اعتماد را تقویت کرده است.
چنانکه در دوحه، حضور رئیس میت در کنار هیئت پاکستانی و وزیر خارجه قطر در کنار هیئت طالبان، این عدم توازن را نشان داد. توافق دوحه، که عمدتاً بر قطع حمایت از گروههای مخالف مانند TTP متمرکز بود، به نفع پاکستان بود، در حالی که مسئله خط دیورند، که افغانستان آن را به رسمیت نمیشناسد، حتی مطرح نشد.
افزون بر این؛ ابهامات بیشتری با نشست سهجانبه قطر-پاکستان-ترکیه در انقره ایجاد شده است. این نشست، که بدون حضور رسمی افغانستان برگزار شد، بر مسائل امنیتی مرزی تمرکز داشت. منابع اطلاعاتی ترکیه گفتنهاند این دیدار برای «هماهنگی علیه تهدیدهای مشترک مانند داعش خراسان و TTP» بوده است.
اما برای ناظران افغانستان، اینگونه فعالیتها و نشستها نشانهای از ائتلاف پشتپرده علیه کابل اند. چنانچه برخی از تحلیلگران و رسانه های نزدیک به حکومت کنونی افغانستان، گفته است که «ترکیه با میزبانی این جلسه، نفوذ خود را در شبکه اطلاعاتی پاکستان افزایش داده است.»
این ابهامات، آتشبس را شکننده و تردید در مورد نشست استانبول میان افغانستان و پاکستان را، که قرار است کمیته فنی را میزبانی کند، بیشتر کرده است. زیرا توجه به فعالیتها و اقدامات ترکیه نشان می دهد که نقش انقره در آتشبس افغانستان و پاکستان، بیش از یک میانجیگری ساده است.
باتوجه به آنچه که گفته شد، میتوان گفت که انقره با روابط نزدیک به پاکستان و جاهطلبیهای منطقهای، به دنبال نفوذ در آسیای مرکزی است. اما این نقش و میانجیگری ترکیه، با تردیدهایی درباره بیطرفیاش همراه است. بنابر این اگر ترکیه بخواهد پلی واقعی برای صلح بسازد، باید بیطرفی را در اولویت قرار دهد. نشست استانبول، آزمونی برای این ادعاست. آینده نشان خواهد داد که آیا ترکیه میانجی صلح است یا متحد استراتژیک پاکستان در یک بازی بزرگتر.

فیض الله صدیقی