جستجو
Close this search box.
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

در دومین سالروز سقوط نظام جمهوریت و به‌قدرت رسیدن طالبان، مقالات و تحلیل‌های زیادی از سوی نویسندگان افغانستانی خصوصاً جوانانی نگاشته شده که اکثر شان را می‌شناسم که قلم به‌دستان نخبه‌ای هستند.

تحلیل‌ها عوامل سقوط جمهوریت را موشکافی کرده و علل و عوامل زیادی را برای آن تراشیده‌اند که قطعاً خارج از دایره عوامل سقوط نیست و نخواهد بود، اما بعضاً وقتی موضوعی تحلیل می‌شود بدِ قوم من که در سقوط جمهوریت و یا ناکامی‌های ۲۰ سال گذشته نقش داشته، نباید از نظر من خوب جلوه داده شود و بد دیگران، بد و منفور معرفی گردد.

عوامل سقوط جمهوریت
عوامل سقوط جمهوریت بی شمار هستند و باید به همه عوامل بدون هیچ تعصبی نگاه کرد.
  • عوامل سقوط جمهوریت: اشرف غنی؛ سردسته ناکامی و سقوط

بدون تردید اشرف غنی از جمله چهره‌هایی بوده که بدترین و ناکام‌ترین حکومت‌داری را از خود به‌نمایش گذاشت و رقبای سیاسی را به دید دشمن می‌دید. غنی در چارچوب یک حکومت انحصاری، دیگران را حذف و قدرت را در انحصار یک گروه کوچک قومی جا داده بود که بسیاری از فجایع از همانجا آغاز شد.

جنرالکانِ بی‌تجربه از سوی غنی در راس نظام گماشته شدند که هیچ تجربه‌ای از جنگیدن و چگونگی شکست دشمن نداشتند و در خنده‌دارترین صحنه جگرجنرالانی را مقرر کرد که برای چند صباحی سوژه خوب طنزنویسان کشور شده بود‌ند.

اشرف غنی پروژه‌های اقتصادی را قومی ساخت، استفاده از بیت‌المال را فقط مجاز به‌خودش می‌دانست و دیگران اگر حتا به‌درستی از آن استفاده می‌کردند و بودجه‌ای از سوی نزدیکان غنی چور می‌شد، غنی شخصی را متهم می‌کرد که وابسته به جناح و گروه کوچک خودش نبود که قضیه عبدالرزاق وحیدی، وزیر پیشین مخابرات خود حکایت قشنگی در این مورد دارد.

لجاجت اشرف غنی که مغز متفکر نیز خوانده می‌شد و عدم درایتی که در حکومتداری داشت، پایه‌های نظام را سست کرد و وابستگی بیش از حد او به کاخ‌سفید، نظام جمهوریت را شاراند و در نتیجه سقوط داد.

عوامل سقوط جمهوریت
در میان عوامل سقوط جمهوریت، اشرف غنی پیشتاز است!
  • سهم رهبران سیاسی در عوامل سقوط جمهوریت

شاید بهتر باشد خاطره‌ای را در این خصوص نقل کنم. زمانیکه رهبران سیاسی به‌شمول محمد محقق، عطا محمد نور، کرزی و دیگر چهره‌ها در مسکو با مقامات طالبان دیدار کرده بودند، پس از برگشت، ترتیب مصاحبه‌ای را با آقای محقق دادم.

مصاحبه آغاز شد و بنابر شناختی که از ایشان در برابر خبرنگاران داشتم، سوالات را خارج از سیاست آغاز کردم و وقتی به بحث سیاسی رسیدم و از دیدار و نتیجه‌گیری‌اش در مورد صلح با طالبان پرسیدم، وی صراحتاً پاسخ داد که طالبان صلح نمی‌کنند.

این پاسخ تا به امروز در ذهنم است، وقتی محقق و امثالهم درک کرده بودند که طالبان صلح نمی‌کنند، چرا خاموشی اختیار کرده و حرف و حدیث‌های دور از واقعیت تحویل مردم می‌دادند؟!

جنگ‌های داخلی سیاه‌ترین روزهای تاریخ افغانستان بود که همین رهبران سیاسی مستقیماً در آن نقش داشتند و مهم‌تر از آن دهه ۷۰ بزرگترین درس عبرت برای این‌ها بود که در دو دهه دموکراسی یا حداقل ۳ سال آخر حکومت اشرف غنی، جبهه مشترک سیاسی متشکل از همه چهره‌های سیاسی که ناراضی از تاخت و تازهای بی‌جای غنی بودند، تشکیل می‌دادند تا نظام حفظ شود و اگر قرار باشد سقوطی شکل بگیرد، آن سقوط، سقوط یک نظام نه، بلکه سقوط حکومت غنی باشد.

یا سرسختی که عطا محمد نور در برابر اشرف غنی بخاطر عزل نشدن از چوکی ولایت بلخ از خود نشان داد و خود را همانند کوه البرز و سیف‌الدین استوار نمایش داد، هرچند جایگاه طلبی بود، ولی می‌توانست تشکلی را ایجاد کند که یک اپوزیسیون مستحکم در برابر حکومت غنی باشد و اگر غنی سقوط می‌کرد، نظام باقی می‌ماند. ولی امپراطور شمال دوباره با غنی تفاهم کرد و حتا در انتخابات از وی حمایت کرد‌.

در جانب دیگر جنرال دوستم قرار داشت که بارها ادعای شکست طالبان داشت، از قدرت و جایگاهش بین ازبیک‌تباران و ترک‌تباران می‌گفت، ولی هیچ کاری انجام نداد که یک تشکل سیاسی قدرتمند شکل بگیرد. تنها کار این رهبران تشکیل ائتلاف برای نجات افغانستان بود که در ترکیه شکل گرفت و عده‌ای قلیلی از سیاسیون افغانستان در ان حضور داشتند و همین مانع آن بود که این تشکل یک اپوزیسیون باشد یا غنی و گروهش روی آن حساب باز کنند.

در آخرین روزهای سقوط، محقق، عطا و دوستم به‌شمال رفتند تا علیه طالبان بجنگند، ولی چند مرمی فیر نشده بود که این بزرگواران سر از ازبیکستان و دیگر کشورها بیرون کردند. غنی عامل سقوط بود، ولی سهم رهبران سیاسی در سقوط کمتر از غنی نبود و با هیچ سخنرانی و تحلیل‌‌گرایی نمی‌شود خیانت رهبران سیاسی را توجیه کرد‌.

خیانتی که در حق مردم افغانستان و افغانستان روا داشتند و در آخر در بدترین شرایط، مردم را تنها گذاشتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. پس اگر بخواهیم عوامل سقوط جمهوریت را تحلیل و بررسی کنیم، باید این تحلیل واقع‌بینانه و حقیقت‌گرایی باشد، نه اینکه بخاطر قومیت یا گروه و حزب، یکی را پاک و دیگری را ناپاک جلوه دهیم.

آقای مارشال و خوی مزدوری!

عوامل سقوط جمهوریت
رهبران سیاسی چون عطا محمد نور و دوستم نیز از عوامل سقوط جمهوریت به شمار می روند.
  • حکومت طالبان و چاره کار

هرچند آمدن طالبان حول و حواشی زیادی داشت و دارد، ولی این نکته را نباید فراموش کرد که طالبان هم بخشی از مردم افغانستان هستند که در کنفرانس بن عامدانه و بنابر شیطنت امریکا، از صحنه حذف شدند.

طالبان باید در جامعه سیاسی افغانستان حضور داشته باشند و چنانچه گفته شد، بخشی از همین مردم هستند، ولی نمایندگان تمام اقوام نه. پس بهتر است در تحلیل‌ها و سخنرانی‌ها و نظریه‌پردازی‌ها به یافتن راه‌حلی توجه شود که منتج به یک گفت‌و‌گوی بین‌الافغانی واقعی شود تا همه دور یک میز بنشینند، مشکلات را بازگو کنند و در نتیجه به یک صلح و وحدت واقعی برسند که نیاز اصلی افغانستان است.

شاید عده‌ای این جمله را بیان کنند که طالبان حاضر نیستند مذاکره کنند یا دیگران را سهم بدهند. حقیقت اینست که طالبان بخشی از مردم افغانستان هستند و مجبور هستند برای بقا و دوام حکومت شان، با دیگران بنشینند و یک حکومت همه‌شمول را شکل دهند، در غیر آن بقایی وجود نخواهد داشت و سرنوشتی همسان با سرنوشت غنی دور از انتظار نخواهد بود.

 

محمد احمدی، تحلیلگر

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=3278

2 پاسخ

  1. باید سقوط می‌کرد، این همه عوامل که گفته شد خود ساخته وخود بافته آمریکا، انگلیس ،عرب ،پاکستان وکشور های اروپایی بود ،چون این همه جنگ سالاران ،طالبان وتکنوکرات های خارجی اجنبی عمدا وعملا به سبب تطبیق پروژه پشتیبانی شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *