کاوشی بر ناکارآمدی معلمان افغانستان
بدون شک در پیکره نظام معارف، معلم رکن اساسی شمرده می شود، بنابر این لازم است که اساسی بودن این رکن بررسی، و نتایج، تأثیر و عملکرد فعالیتهای کاری وی در جامعه مورد ارزیابی منصفانه قرار گیرد. در جوامع مختلف جایگاه معلم، نظر به فرهنگ و آگاهی عمومی جامعه متفاوت است. عنصر معلم آینه تمام نمای میزان توفیق هر نظام آموزشی است. کلید تربیت فرهنگی و تکامل جامعه را باید در دست پرتوان معلمان نو آور جستجو نمود. پس اگر چنین اهداف، تأثیر و تأثراتی را در تکامل جامعه نمی بینیم، باید عناصر ذیدخل در این امورات، بالاخص نقش مهم و برجسته معلم مورد بازکاوی صورت گیرد.
اما مسیر رسیدن به جایگاه معلمی، در جوامع و کشورهای مختلف، تفاوت های بسیار چشمگیری نسبت به افغانستان دارند. در افغانستان، پایین ترین نمره را در بین رشته های تحصیلی در امتحان کنکور، رشتههای معلمی دارند، و آسان ترین رشته تحصیلی شمرده می شوند، و بدتر و فاجعه آمیزتر و آسیب پذیرتر اینکه در حین استخدام بست های معلمی هیچ محدودیتی وجود ندارد و فارغالتحصیلان رشته های مختلف، به آسانی در بدنه وزارت معارف و مکاتب جذب می شوند و به اعتراف خود اینها “از ناچاری معلم می شوند” و نتیجه کارکرد های چنین “ناچار معلمان” معلوم است که چیست.
اینگونه معلمان شاید بتوانند تعلیم بدهند، دانش انتقال دهند، و در ذهن شاگردان معلومات را انبار کنند، اما “تربیت” که نیمی از فعالیت ها و مکمل تعلیم است، صورت نخواهد گرفت، زیرا معلم کسی نیست که تنها دانش اندوزی داشته باشد، لازمه شغل مهم و حیات بخش اجتماعی – انسانی معلمی، بعلاوه دانایی، توانایی نیز است. حرفه آموزی به همان اندازه مهم و کاربردی و ضروری است که دانش اندوزی! معلم حرفه آموخته انسان منحصر به فردی است که یاد گرفته است از وجود خودش به نحو شایسته و مؤثری استفاده کند تا پیشرفت یادگیری های مطلوب شاگردانش را عملی سازد.
اما بخاطر ضعف سیستم تحصیلات عالی، فارغالتحصیلان رشتههای تعلیم و تربیه که می بایست کارآمدی مؤثر و مفیدی داشته باشد، آنچنان که شایسته و بایسته است، از دانش و آگاهی های علمی ( نظری و عملی) کافی برخوردار نیستند و از طرف دیگر به بعد مهم و مکمل این رشته، یعنی حرفه مندسازی معلمان در دانشگاه ها کمترین بها داده می شود، و نیز خروجه ای اکثریت دار المعلمان و یا مراکز حمایوی تربیه معلمان که جمع کثیری از معلمان برحال را تشکیل می دهد، وجهه ی ” مدرک جو” بودن شان بسیار برجسته و نمایان است تا وجهه ای “دانشجو بودن” شان!
اگر به حیات بخش بودن شغل معلمی برای جامعه بشری معتقد باشیم، به اهمیت این وظیفه پی خواهیم برد. یک پیلوت ناشی را در نظر بگیرید که پیشرفته ترین هواپیما را در اختیار بگیرد، به راحتی می توان سرنوشت محتوم سرنشینان هواپیما را پیش بینی کرد، پس آیا نمی توان مسیر زندگی و سرنوشت شاگردانی را که تعلیم و تربیت شان به دست کسانی صورت می گیرد که نه تنها آگاهی و مهارت لازم را ندارند بلکه برای خودشان یک دقیقه وقت نمی گذارند تا در این راستا بخاطر وظیفه شناسی خود تلاشی به عمل آورده باشد را پیش بینی کرد؟
در مورد شاگردان همین بس که، استعداد خوب و اشتیاق لازم مبنی بر پذیرش تعلیم و تربیت دارند، و اما از اینکه پیش زمینه ها و همکاری های لازم از طرف والدین بخاطر عدم آگاهی از نقش شان در این راستا، صورت نمی گیرد، تحقق اهداف تعلیمی و تربیتی آنچنان که شایسته است به کرسی عمل نمی نشیند.
نقش معلمان افغانستان در تعلیم و تربیت دانش آموزان
در مورد کتب و نصاب درسی، با وجود کمی و کاستی های تخصصی، فنی، تقویمی و…، معلمان در برنامه ریزی و بازنگری آن ها هیچگونه نقشی ندارد، که خود مشکل و خلأ بزرگی دیگریست. چون تهیه و تدوین کتب درسی به دست کسانی صورت می گیرد که در گذشته با مسائل تعلیمی و تربیتی به طور مستقیم سرو کار داشته اند که این فضیلت نیست، بلکه ایستایی و سکون است و اکنون هم تماشاگر صحنه استند نه بازیگر! معلم است که بازیگر مستقیم، عینی و عملی پروسه ای چندجانبه و با فرازونشیب تعلیم و تربیت است.
بنابراین برنامه ریزی های کارا و موفق تدوین کتب درسی زمانی پی ریزی خواهد شد که با در نظرداشت سه اصل انتخاب هدف های کلی (نیازهای فراگیران، نیازهای جامعه و نظر متخصصان) با توصیه های اصلاحی معلمان افغانستان (معلمان مبتکر، خلاق و باتجربه) تلفیق و از فیلتر فلسفه تعلیم و تربیت و روانشناسی تربیتی و یادگیری بگذرد.
و اما در مورد تجهیزات و امکانات لازم و کمک کننده برای معلمان، کوتاه سخن اینکه در بسیاری از مکاتب، ابتدائی ترین شکل امکانات هم وجود ندارد، و هم چنان در خصوص حمایت های اجتماعی به طور اعم، از اینکه فعالیت های وظیفوی معلم، یک فعالیت کاملاً اجتماعی است پس درخور توجه و حمایت فراوان از جانب جامعه و گروه های اجتماعی است، اما جامعه افغانستان متأسفانه نظر به جوامع مختلف از نگاه تقویم اجتماعی بسیار عقب مانده است، لذاست که این جنبه نیز برای معلمان کمک کننده واقع نمی شود.
درباره بخش مالی و حقوق، که دغدغه و شکایت های بسیاری از معلمان در این مورد کم نیست، هم چنانچه که سایر جنبه ها و مؤلفه ها در زمینه مورد نظر، با سایر کشورها تفاوت زیادی و جود دارد، در بخش معاش و ضمائم آن تفاوت بارزتر است، چنان که معاش معلمان برای مصارف اولیه زندگی کافی نبوده و این از دلایل عمدهای بی انگیزگی، بی توجهی و غفلت به وظیفه معلم قلمداد می شود. پس نتیجتا با دلایل، موارد و مطالب ارائه شده ای فوق، ناکارآمدی معلمان افغانستان واضح و آشکار است.
نوشته ام را با این جمله، که بدون شک از تأثیر گذار ترین نکتهای روانی بالای معلمان به طور اخص و بالای قشر تحصیل کرده به طور اعم، است، به پایان می برم.
ما سواد را “تصغیر” و دارنده آن یعنی با سواد را ” تحقیر” نموده ایم.

نصرالله بشردوست