چرایی اعلام حمایت طالبان از باکو در منازعه قرهباغ؟
اخیراً ذبیحالله مجاهد سخنگوی دولت طالبان در مصاحبه با یک رسانه آذربایجانی به نام ترند گفته است طالبان در منازعه قره باغ بین آذربایجان و ارمنستان، از دولت باکو حمایت می کند. مجاهد موضوع قرهباغ را در پیوند به تمامیت ارضی آذربایجان دانسته و از اهمیت آن برای دولت طالبان می گوید.
این اظهارات به حمایت طالبان از باکو در حالی مطرح می شود که دیگر مقامات طالبان از جمله ملا هبت الله رهبر این گروه، ملاحسن آخوند رئیس الوزرای طالبان، ملا برادر، مولوی عبدالکبیر معاونان رئیسالوزرا و امیرخان متقی وزیر خارجه حکومت طالبان بارها از سیاست بی طرفی سخن گفته اند. جریان چیست؟ آیا اظهارات ذبیح الله مجاهد حکایت از تغییر سیاست خارجی طالبان دارد؟ یا این گفته ها بیانگر نوعی از بی نظمی و عدم انسجام در سیاست خارجی طالبان است؟
پیشینه منازعه آذربایجان و ارمنستان
منازعه آذربایجانی ها و ارمنی ها بر سر منطقه قرهباغ حتی بهپیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و انضمام این مناطق (آذربایجان و ارمنستان کنونی و منطقه قرهباغ مورد منازعه) به خاک شوری باز می گردد که این منازعه و جدال سیاسی در طول حیات شوری همچنان پابرجا ماند و در روزهای پایانی عمر این اتحادیه به اوج خود رسید.
از آن روز تاکنون این منطقه شاهد دو جنگ تمامعیار در سالهای 1988 الی 1994 و در سال 2020 بوده است.
اهمیت سیاسی و اقتصادی آذربایجان برای افغانستان
آذربایجان از لحاظ سیاسی از جمله کشورهای درگیر با یک منازعه با ابعاد بینالمللی است، بدون شک مداخله کشورهای ضعیف همچون افغانستان – که خود غرق در بحران های سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی است – در چنین منازعات، به معنای مرگ سیاسی آن کشور خواهد بود.
بر کسی پوشیده نیست که اوضاع سیاسی در چنین وضعیت های بر روابط اقتصادی و تجاری نیز تأثیر مستقیم دارد. علاوهبرآن دوری مسیر، نبود مرز مشترک بین افغانستان و آذربایجان و هزینه بالای حملونقل، از اهمیت روابط اقتصادی بین این دو کشور بهشدت می کاهد. این مسئله در حمایت طالبان از باکو شک و تردید ایجاد می کند!
حمایت طالبان از باکو: جایگاه سخنان ذبیحالله مجاهد در سیاست خارجی طالبان
آنچه که ذبیحالله مجاهد در مصاحبه به رسانه آذربایجانی ترند گفته است حکایت از نوعی تناقضگویی و تشتت آرا در سیاست خارجی طالبان دارد و نشانه تغییر در سیاست خارجی این گروه است؛ زیرا پیشازاین بارها مقامات طالبان از جمله امیرخان متقی وزیر خارجه بهعنوان رأس سیاست خارجی دولت طالبان از سیاست بی طرفی این گروه در روابط خارجی می گفتند.
به نظر می رسد علیرغم اختلاف مقامات طالبان در بسیاری از مسائل مربوط به حکومتداری، بعید است این اظهارات را اختلافنظر مقامات این گروه در روابط خارجی قلمداد کنیم. بدون شک طالبان در پی کسب مشروعیت بینالمللی است.
پیش از این طالبان به این باور بود که از طریق اعلام سیاست بی طرفی می تواند به این هدف دست یابد؛ اما احساس می شود عدم توفیق به این هدف منجر به تغییر سیاست خارجی طالبان شده است.
فلسفه حمایت طالبان از باکو
نویسنده این سطور بدین باور است که طالبان حمایت از آذربایجان را زمینه برای کسب مشروعیت بینالمللی حکومت این گروه حداقل از سوی کشورهای غربی می داند. طالبان با در نظر داشت فاکتورهای زیر حمایت از باکو را برای خود مفید می داند:
- آذربایجان از کشورهای همسو با رژیم صهیونیستی است. طالبان فکر می کنند همکاری و همسوی با این کشور می تواند راه را بهسوی حمایت های کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا باز کند.
- آذربایجان عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است که روابط سیاسی، امنیتی و اقتصادی خوبی با کشورهای غربی از جمله اعضای ناتو دارد، طالبان چنین گمان می کند حمایت از یک عضو ناتو آنها گامی در جهت حمایت از منافع غرب است و این می تواند سبب دلگرمی غربی ها نسبت به طالبان باشد.
- آیا حمایت از آذربایجان می تواند برای طالبان مشروعیت کمایی کند؟
به نظر می رسد طالبان دچار یک اشتباه محاسباتی شده است و فکر می کند حمایت آنها از نظام مورد حمایت غرب به مشروعیت بینالمللی آنها کمک می کند، بدون اینکه نیاز غربی ها را به کمک خود ارزیابی کرده باشد.
نگارنده بدین باور است که هرچند رژیم باکو مورد حمایت غرب است و تا جای که منافع آنها اقتضا کند از این رژیم حمایت می کند؛ اما در این راستا هیچ نیازی به کمک حکومت های لرزان همچون طالبان نمی بینند که خود علاوه بر عدم مشروعیت بینالمللی با فقدان مشروعیت داخلی مواجه است.
لذا حمایت طالبان از رژیم باکو برای غرب هیچ مزیت محسوب نمی شود و هرگز نمی تواند سبب تغییر سیاست آنها در برابر طالبان گردد.
راه منطقی چیست؟
نگارنده بدین باور است که موانع مشروعیت حکومت طالبان بیشتر داخلی است تا بیرونی و سیاست مداخله گری می تواند منجر به افزایش موانع گردد تا اینکه راهحلی برای برونرفت از بحران عدم مشروعیت باشد!
عدم تشکیل حکومت فراگیر، نقش شدید حقوق بشر از جمله حق تحصیل و کار زنان و دختران، بازداشت های خودسرانه، قومگرایی، بی توجهی به حقوق سیاسی، فرهنگی و مذهبی مردم افغانستان، بی پروایی نسبت به بحران بیکاری و فقر و… مهمترین موانع مشروعیت داخلی و بینالمللی حکومت طالبان است.
بعید به نظر می رسد که بدون اینکه طالبان به حکومت فراگیر و مورد قبول مردم افغانستان تن دهد و به حقوق بشری و شهروندی مردم احترام بگذارند، با دیگر تاکتیک ها بتواند کسب مشروعیت کند؛ زیرا هم کشورهای منطقه و هم جامعه ای بینالمللی به این جمعبندی رسیده اند که حکومت های فاقد پشتوانه مردمی پایدار نیست و با حکومت و دولتی که پایدار نباشد نمی تواند وارد روابط سیاسی و یا اقتصادی شد، زیرا تعامل با چنین حکومت ها به همان میزان غیرعاقلانه است که تکیهکردن بر درختی که ریشه ندارد.
بنابراین بر طالبان است که از اصرار بر تجربه ناکام پیشینان بگذرد و انحصارگرایی را که عامل اصلی بدبختی مردم افغانستان کنار گذاشته و با تشکیل حکومت فراگیر، مردمی و بهدور از افراط هم فرصت زندگی مسالمتآمیز به مردم افغانستان بدهد و هم از انزوایی بیشازپیش خود جلوگیری نماید تا باشد که هم خودشان به مرام و مقصود خود دست یابند و هم مردم افغانستان از رنج ناامنی، فقر و مهاجرت های ناخواسته و آوارگی نجات یابند.
جاوید یوسفی