اوکراین، افغانستان و خیانت های فاجعه بار آمریکا
نگارنده ای این سطور بهترین ایام عمرش را در سرزمینی گذرانده است که طی بیست سال پیوسته از سوی آمریکا مورد خیانت واقع شده شده است. به همین دلیل زمانی که زلنسکی (رئیس جمهور اوکراین)، به تحریک آمریکا خشم روسیه را بر انگیخت و بجز جنگ تمام مسیرها و کانال ها را به روی پوتین بست، از منظر صاحب این قلم سناریوی غم انگیزی برای اوکراین قابل تصور بود که متاسفانه اکنون واقعیت یافته است.
آمریکا در طول تاریخ در تمام نقاط و در همه ی موارد خیانت کرده است. از دهه 90 میلادی به این طرف، تمام فجایعی که در جهان و خاورمیانه رخ داده است، محصول خیانت های فاجعه بار آمریکا بوده اند. جهان ویران شده ی کنونی، میلیونها کشته و زخمی و صدها میلیون انسان گرسنه و آواره در سرتاسر جهان، نتیجه ی سه دهه ابر قدرتی آمریکاست. اوکراین و افغانستان نمونه ای روشنِ خیانت های فاجعه بار آمریکاست.
اوکراین به سرنوشت غم انگیز افغانستان دچار شد. این بدترین سناریوی قابل پیش بینی برای اوکراین بود. اما سناریویی واقعی بود. زیرا زلنسکی سرنوشت اوکراین را در یک معامله ی ابلهانه و احمقانه به دست آمریکا سپرد. اوکراینِ ویران شده ی کنونی، نتیجه ی بی توجهی رهبران این کشور به وضعیت افغانستان است. وقتیکه رهبران اوکراین به «نمونه ی کار»ِ واضح آمریکا در افغانستان توجه ننمودند و به تبلیغات رسانه ی غربی و آمریکا دل خوش کردند، بالاخره بایستی هزینه پرداخت مینمودند که متاسفانه اوکراین پرداخت کرد.
در شرایط کنونی که اوکراین در نتیجه ی دسیسه سازی و خیانت های فاجعه بار آمریکا مانند افغانستان ویران شده است و تمام زیر بناها و منابع این کشور نابود گردیده اند لازم است که خیانت های معاصر و زنده ی آمریکا مورد تحلیل و بررسی قرار داده شود تا رهبران کشورهای منطقه و جهان شاید درس عبرت بیگیرند و شجاعت به خرج دهند و چاره ی جهت جلوگیری آمریکا بسنجند.
خیانت های فاجعه بار آمریکا
آمریکا در طول نیم قرن به بهانه ی حمایت از حقوق بشر، نهادینه ساختن ارزش های دموکراتیک و تامین برابری و آزادی در کشورهای که هیچ ربطی به آمریکا ندارند، مداخله نموده اند. اما مداخله و تجاوز آمریکا از ویتنام گرفته تا افغانستان، کشورهای عربی (ساحل مدیترانه) و اوکراین جز ویرانی، تباهی و آوارگی چیزی دیگری به بار نیاورده است.
همین اکنون که میلیونها انسان در آسیا و آفریقا کشته شده اند و میشوند و صدها میلیون نفر که آواره و بی خانمان گردیده اند نتیجه ی سیاستهای مداخله جویانه و اشغال گرایانه ی آمریکاست. پس از جنگ جهانی دوم (1945)، آمریکا با تبلیغات رسانه ی و نفوذ در قاره ی اروپا توانست به عنوان یک ابر قدرت ظاهر شود.
صعود آمریکا به عنوان ابر قدرت در نظام بین الملل از طریق مداخله و خیانت در امور کشورهای دور و نزدیک، باعث گردید که وعده و دسیسه و سر انجام «خیانت» از عناصر اصلی و غالب در سیاست خارجی آمریکا تثبیت گردد. به همین دلیل تمام کشورهای که تحت سلطه و نفوذ آمریکا قرار گرفته اند، بالاخره در مقاطع متفاوت طعم تلخ خیانت آمریکا را چشیدند.
با پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد، تمام کشورها از سیاست های مداخله جویانه و اشغالگرایانه دست کشیدند و به تعهداتی که داده بودند، پایبند ماندند. اما آمریکا با آنکه تعهداتی متعددی داده بود، اما خائینانه اقدام به مداخله و نفوذ در امور بسیاری از کشورها را شروع نمود.
از سال 1945 تا 1955 علی الرغم اینکه تحرکات و فعالیت های آمریکا به شدت بر خلاف تعهدات این کشور بود، اما جهانی آشفته و خسته از جنگ جهانی دوم، ازتخلفات متعدد آمریکائیان چشم پوشی نمودند.
بالاخره آمریکا در سال 1955 از سکوت و چشم پوشی جهانیان سوء استفاده نمود و با مداخله نظامی در امور ویتنام، بلوک شرق و غرب را ایجاد نمود. زیرا جهانِ آرام و با ثبات، تحت هیچ شرایطی سیادت آمریکا را نمیپذیرفت. به همین دلیل تنش و درگیری برای آمریکا یک امر حیاتی محسوب می گردید.
از سال 1955 تا 1990 به مدت بیش از سه دهه، آمریکا متحدانش را تحقیر و به تعهداتش خیانت کرد. اما به دلیل اینکه جهان میلی به تنش و درگیری را نداشت، از هر نوع خیانت و خباثت آمریکا صرف نظر نمودند. بالاخره با فروپاشی اتحادیه شوروی و پایان جنگ سرد، به صورت واضح معلوم شد که هیچ کشوری مایل به درگیری و کشمکش نیستند.
عدم علاقه ی کشورها به جنگ و خون ریزی، در حقیقت مرگ ناخواسته و به شدت افتضاح آمیز آمریکا بود. این وضعیت رهبران کاخ سفید و پنتاگون را در حقیقت بیکار نموده بودند. به همین دلیل از اوایل دهه 1990، استراتژی ایجاد تروریسم به عنوان دشمن بالقوه ای کل جهان، از سوی پنتاگون راه اندازی گردید.
پنتاگون جهت عملی ساختن این پروژه نیازمند همکاران و همراهان از سرتاسر جهان بود. به همین خاطر عربستان و بعضی از کشورهای عربی به عنوان شرکای آسیایی و آلمان و فرانسه به عنوان شرکای اروپایی و در نهایت بریتانیا به عنوان یک شریک قابل اعتماد از سوی پنتاگون انتخاب شد.
نیروی انسانی پروژه «تروریسم» به کمک عربستان و پاکستان از میان رادیکالیستهای اسلامی تامین گردید، منابع مالی و تسلیحاتی این پروژه نیز از سوی کشورهای عربی و آمریکا تهیه شدند و پس از بررسی های ده ساله، افغانستان به عنوان مکان مستعد جهت رشد و نمود این پروژه انتخاب شد.
به همین دلیل آمریکا با بهانه های مختلف از سال 2001 به افغانستان حمله نمود و این کشور را در مدت 20 سال به دست گرفت و علی الرغم تعهدات و پیمانهای متعدد دست آخر، بزرگترین خیانت را در حق مردم افغانستان انجام داد.
افغانستان به عنوان کشوری که مورد خیانت آمریکا واقع شده است، بهترین و روشنترین نمونه واضح از تعهدات و پیمانها و وعده های آمریکاست. کسیکه از سرنوشت افغانستان و نابودی این کشور با خیانت های فاجعه بار آمریکا درس عبرت نگیرد، تحت هیچ شرایطی لیاقت رهبری هیچ جامعه و هیچ دولتی را ندارند. چنانچه زلنسکی از سرنوشت غم انگیز افغانستان درس نگرفت و اوکراین را در سایه تبلیغات و شایعات خالی از واقعیت به کام جنگ سوق داد.
اوکراین پیچیده در زلنسکی و خیانت های فاجعه بار آمریکا
زلنسکی از سوی آمریکا بازی داده شد و این بازی به قیمت ویرانی کامل اوکراین تمام شد. مقصر اصلی وضعیت کنونی اوکراین بی توجهی رئیس جمهور و مقامات این کشور به اهداف حضور آمریکا در منطقه است. افزون بر اینکه مسئولین اوکراینی، به اهداف آمریکا و ناتو توجه ننمودند، از سرنوشت غم انگیز افغانستان نیز درس عبرت نگرفتند. به همین دلیل ویرانی و تباهی سرنوشت محتوم ملت اوکراین گردید.
به دلیل اشتباهات و خطاهای متعددی مقامات و مسئولین اوکراینی، تمام هستی این کشور بر باد رفته است و در حال حاضر اوکراین خالی از سکنه گشته و به محل جنگزده و ویرانهای میماند که گویا قلب جنگهای تمام کشورها بوده است. رئیس جمهور زلنسکی و دیگر رهبران این کشور بایستی بپذیرند که اشتباه و خطا کرده اند. نباید آنها کشورشان را قربانی سیاست ها و اهداف آمریکا مینمود.
اکنون که اوکراین به ویرانه مبدل گشته است و آمریکا نیز به زلنسکی پشت و به ملت اوکراین خیانت کرده اند، مسئولین و رهبران دلسوز این کشور به یک پلان و استراتژی منطقی و عقلی ضرورت دارد. زیرا اگر اوکراین بیشتر از این منتظر عملی ساختن تعهدات و وعده های آمریکا بماند، فاجعه در این کشور شدیدتر و عمیق تر خواهد شد.
باتوجه به خیانت های قبیح آمریکا در افغانستان، با اطمینان میتوان گفت که اوکراین از سر خط خبرها افتاده و در کاخ سفید و پنتاگون دیگر کسی به خبرهای تراژدیک این کشور توجه نمی نمایند. بنابراین مسئولان اوکراینی برای جلوگیری از تداوم ویرانی کشورشان، نیازمند به یک طرح “ب” می باشند.
همین اکنون با آنکه زلنسکی خنجر خونین خیانت بایدن را در پشت خودش احساس می کند، اما همچنان سماجت می کند و به امید وعده های تو خالی آمریکا، برای یک حمله بهاری آماده میشوند، در صورتی که کاملا بعید است که بتوانند دستاوردهای گستردهای در برابر دفاع روسیه داشته باشند. وعدههای آمریکا مبنی بر پیروزی نهایی اوکراین تحت هیچ شرایطی از سوی غرب و ناتو و در نهایت خود آمریکا پشتیبانی نمیشوند. آنها فقط ملت اوکراین را تا آنجا که لازم باشد، به عنوان گوشت دمِ توپ قرار میدهند.
نیروهای اوکراینی مجهز و آموزش دیده نیستند و از طرف دیگر خیانت آمریکا؛ منابع تسلیحاتی و مالی را برای آنها محدود ساخته اند. وضعیت وخیم جبهات اوکراین به وضوح قابل مشاهده است و گمان می رود که مقامات اوکراینی نیز به این واقعیت ظالمانه پی برده اند که آمریکا و غرب، به جان، مال و سرزمین اوکراین اهمیت قایل نیستند.
آن چه اوکراینی ها به آن نیاز دارند صلح است نه جنگ فرسایشی طولانی مدت علیه دشمنی که با آنان دشمن نیست. پوتین با اوکراین دشمنی ندارد، غرب و آمریکا منافع روسیه را تهدید میکند و پوتین مجبور است از منافعش دفاع کند.
در این میان ملت اوکراین در تلاش است تا به جای آمریکا و غرب به قیمت جان شان به پوتین ضربه بزنند. این اصلا منطقی نیست. بنابراین ملت اوکراین و مسئولین وطن پرست این کشور، منطقی است که بیش از این به جای آمریکا و غرب با پوتین نجنگد و مسیرهای صلح آمیز را دنبال نمایند. زیرا آمریکا خیانت کرده است و رویا و خیال پردازی زلنسکی درباره ی فروپاشی ارتش روسیه نیز واقعیت ندارد.
هر روز که بگذرد، اوکراین بیشتر متضرر خواهد شد. پوتین هیچ عجله ی برای مذاکره ندارد. زیرا او در مسیری قرار دارد که هر انسان عاقل جهت حفظ منافع کشورش همان مسیر را دنبال میکند. اکنون بر مسئولین اوکراین است که از قربانی شدن بیش از این بپرهیزد و با مذاکره منافع کشورش را حفظ کند.
بسم الله ختک