از سقوط افغانستان بدست طالبان دوسال میگذرد. طی این دو سال هریکی از رهبران سیاسی و گاها تحلیلگران و ناظران عوامل متعدد و بعضا متفاوت را در فروپاشی افغانستان سهیم و دخیل دانسته اند. با این وجود، اما مردم افغانستان همچنان در بهت و حیرت است. همه در شوک به سر میبریم. همه میدانیم که در حق ما خیانت شده است. یک خیانت بزرگ در سطح فروش سرنوشت و آینده ای کشورمان. ولی پس از دوسال تا اکنون کسی به قطع نمیدانند که عامل اصلی سقوط افغانستان چه بود و خیانت اساسی از طرف کی و توسط چه کسانی و چه گروه های سیاسی و حزبی صورت گرفت. به همین دلیل در این نوشته تلاش می گردد تا با امتناع از اضافه گویی دقیقا عوامل اصلی فروپاشی افغانستان را بر شماریم.
نقش آمریکا در سقوط افغانستان
آمریکا در بدو حمله و اشغال افغانستان، تعهد به باز سازی این کشور داده بود. اما این یک شعار سیاسی بود. زیرا دیده شد که آمریکا برخلاف تعهداتش، افغانستان را ویران کرد. جنگ طولانی و فرسایشی، تحمیل هزینه های هنگفت انسانی و مالی و ویرانی زیر ساخت های افغانستان دلیل قانع کننده برای این ادعا است.
آمریکا در یک مقطع کوتاه از سال 2001 تا سالهای 2006 و 2007، جهت تامین اعتماد و اطمینان مردم و رهبران افغانستان، در راستای تعهداتش عمل نمود. پس از اینکه اعتماد جامعه را جلب کرد، به دنبال اهداف و نیات خود شان قدم بر داشتند و به صورت واضح به تعهدات شان پشت پا زدند.
اهداف و نیات آمریکا از اشغال افغانستان نیز روشن و واضح بودند و هستند. آنها برای بازسازی افغانستان نیامده بودند. آمریکا و شرکایش به دنبال جای پای در منطقه بودند و متاسفانه به این اهداف نیز دست یافتند. چنانچه مشاهده نمودیم که به محضی که برای خود شان در منطقه جای پای به دست آوردند، از افغانستان خارج شدند. نحوه ی تعامل و استفاده آمریکا از طالبان شاهد خوبی برای این ادعا است.
بسیاری از ناظران و تحلیل گران، باور دارند که دلایل چون نا آشنایی با فرهنگ و ساختار جامعه افغانستان، تکیه و اعتماد به تکنوکرات های غربی، عدم توسعه و انکشاف ظرفیت های نیروهای امنیتی و نظامی، بروز چالشها در سطوح جهانی مانند نزدیک شدن به حمله ی روسیه به اوکراین و غیره عواملی بودند که آمریکا از افغانستان خارج شدند و این کشور را به فروپاشی سوق داد. اما تمام این دلایل، بهانه ی بیش نیست. اینها جملگی دلایلی برای تبرئه کردن آمریکاست.
با در نظر داشت عملکرد آمریکا در افغانستان، اولین دلیل عمده ی فروپاشی این کشور، نیات و اهداف شرور و شیطانی آمریکا بودند. کشورهای غربی تحت رهبری آمریکا، هرگز نیت و هدفی مبنی بر بازسازی و ایجاد صلح و ثبات را در افغانستان نداشتند.
به همین خاطر همانگونه که غرب و امریکا؛ افغانستان را از چنگال طالبان در آورده بود، دوباره به آنها واگذار نمود. از منظر بیرونی به گونه ی به نظر می رسد که انگار آمریکا در افغانستان یک بازی بیست ساله را به راه انداخته بود و در نهایت با به صدا در آمدن سوت پایان بازی، افغانستان را تحویل طالبان داد و به خانه بازگشت.
بنابراین باید بپذیریم که آمریکا حداقل 50درصد نقش پر رنگ در ویرانی و سقوط افغانستان بازی کرده است و افغانستان فروپاشیده و ویران کنونی نتیجه ی یک بازی کثیف به سبک آمریکایی می باشد.
نقش رهبران سیاسی در سقوط افغانستان
درست است که اهداف و عملکرد آمریکا از عوامل عمده ی فروپاشی افغانستان بودند، اما رهبران و سیاستمداران این کشور نیز به اندازه کافی مقصر این ماجرای تراژدیک هستند. زیرا اینها که مسئولیت حفاظت و حراست افغانستان را به عهده داشتند، مسئول بودند تا از هر راهکاری برای حفظ افغانستان کار می گرفتند و یا دست کم دست از بازی دست می کشیدند و در زمین خود شان به دستور آمریکا نمی رقصیدند.
دو دهه زمانی کافی برای تاسیس و توسعه یک جامعه ی مدرن است. اما سیاست مداران افغانستان با چنگ و دندان به فکر جمع آوری پول و سرمایه بودند. برای دو دالر دوستان و متحدان سابق شان را می فروختند. رقابت های نا سالم و مسخره به اوج رسیده بودند. زورگویی و بی بندوباری رهبران و سیاستمداران افغانی، طغیان می نمودند. فساد و تباهی موج میزدند. دارو دسته ی سیاستمداران مانند لشکریان فاتح فقط به دنبال غنیمت بودند. هیچ کسی حس وطندوستی نداشتند.
نظام قضایی، تقنینی و سیستم اجرایی کشور غرق در فساد بودند. رهبران و سیاست مداران با قلدری و زورگویی روزانه در سرک ها و کوچه های کابل جولان می دادند. عامل اصلی فسادهای افسار گسیخته نیز رهبران و سیاستمداران بودند. زیرا آنها از مقام و موقعیت شان سوء استفاده می کردند و افرادی را که فاقد تخصص بودند در بدنه ی دولت جا به جا می نمودند.
در سال 2015 مارشال دوستم، اسامی 50نفر از دوستان و نزدیکانش را به ستره محکمه پیشنهاد داده بودند تا به عنوان قاضی استخدام گردند. به دلیل اینکه میکانیسم استخدام قضات از طریق برگزاری امتحانات و گذراندن استاژ قضایی بود، مامورین ستره محکمه با نشان دادن قوانین و مقررات به فرستاده ی مارشال دوستم؛ از استخدام افرادی معرفی شده، عذرخواهی کرده بودند. اما مارشال دوستم در ستره محکمه رفته و مامورین را تهدید کرده بود که اگر این افراد را به عنوان قاضی استخدام نکند، آن قوانین و مقررات را لوله کرده به دهان ماموران فرو می کند.
آراء اعتماد نماینده گان لوی جرگه برای وزرا قیمت مشخص داشت. هر وزیری که جهت دریافت رای اعتماد به لوی جرگه معرفی می گردید، حداقل برای چندین تا از نماینده گان لوی جرگه بایستی لندکروزر زره دار خریداری می نمود. پُستهای ولایات و همچنان پُست های نظامی مرتب به فروش می رسیدند. کسانی که پول بیشتر داشتند، در پُست های عالیتر استخدام می گردیدند.
وضعیتی که رهبران و سیاستمداران به وجود آورده بودند، سنگ روی سنگ بند نمی آمد. از ارزش های دموکراسی و مردم سالاری فقط بی بندوباری نصیب افغانستان شده بود. جامعه کاملا سکوت کرده بود. نیک خواهان و وطن پرستان از آن همه شرارت و شیطنت و آن همه بی حیایی و دیده درایی انگشت به دهان مانده بودند.
باتوجه به آنچه که گفت شد، پس از خیانت و جنایت بی شرمانه ی آمریکا، رفتار و کردار رهبران و سیاستمداران افغانستان دومین عامل عمده ی سقوط افغانستان بودند.
مجموعه ی از رفتارهای غیر منطقی و غیر عقلانی رهبران سیاسی در کنار خیانت های آمریکا، باعث گردید که دولت و نظام سیاسی در افغانستان فقط یک ظاهر باشد. یک ظاهر فریبنده که آنهم با خون هزاران نظامی و غیر نظامی بر پا بود.
استراتژیست های آمریکایی به اهداف شان رسیده بودند و کم کم به پایان بازی نزدیک می شدند، ولی رهبران افغانستان هرگز نمی خواستند که از خواب بیدار شوند. به همین دلیل آمریکا خارج شد و اشرف غنی به عنوان قهرمان داستان تیر خلاص را بر پیکر فاسد و فرسوده ای جمهوریت شلیک نمود و خودش بنا به قول بعضی از منابع با پول های هنگفت فرار نمود. افغانستان با خانه های مجلل و موترهای زره داری که از رهبران و سیاست مداران باقی مانده بودند به کام طالبان فرو رفت.
خلاصه اینکه در فروپاشی و ویرانی افغانستان، اهداف و اعمال آمریکائیان نقش فوق العاده داشت و پس از آمریکا، بزرگترین عامل این فاجعه رفتار و کردار رهبران سیاسی و سیاستمداران نوکیسه ی بودند که به تازگی دارای بادیگارد و موترهای زره دار گردیده بودند.
عایشه ببرک خیل