جستجو
Close this search box.
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

نقش سیاسیون افغان در سقوط جمهوریت

جمهوری اسلامی افغانستان، پس از بیست سال، در 24 اسد 1400 مطابق با 15 آگوست 2021 با فرار محمد اشرف غنی رئیس‌جمهور از هم فروپاشید و طالبان دوباره سکان اداره کشور را در اختیار گرفت.

بدون شک در سقوط نظام جمهوریت عوامل مختلفی دخالت داشتند؛ از توافقنامه دوحه گرفته و نیروهای نفوذی در نظام و عملکرد شخص اشرف غنی گرفته تا سیاسیون افغان داخل و بیرون از نظام همه به نحوی در فروپاشی نظام ردی پایی دارند؛ اما حقیقتاً نقش سیاسیون مخالف طالبان در این سقوط چه بود؟ آیا آنها می­توانستند به نحوی مانع این سقوط بشوند؟

اگر آری به چه نحو و اگر نه پس نقش آنها در سیاست کشور چه بود که از آنها به‌عنوان رهبران سیاسی یاد می­ شوند؟

  • نقش سیاسیون در شکل­گیری نظام جمهوریت

پس از حمله آمریکا و متحدینش به افغانستان و سقوط حکومت طالبان در سال 2001 در ماه دسامبر همین سال، نمایندگان جریان ­ها و احزاب سیاسی افغانستان و نمایندگان کشورهای ذی‌دخل در امور افغانستان در بن آلمان جهت تشکیل حکومت جدید گرد هم آمدند.

بر اساس توافق شرکت‌کنندگان اجلاس بن، حامد کرزی به‌عنوان رئیس دولت موقت برای یک دوره شش‌ماهه انتخاب گردید. در همین ماه او به کابل آمد و به‌عنوان رئیس اداره موقت افغانستان سوگند یادکرد و رسماً قدرت را از برهان‌الدین ربانی که تا آن وقت به‌عنوان رئیس دولت مجاهدین بود، تحویل گرفت.

ریاست حامد کرزی برای دولت انتقالی در لویه جرگه که در جون 2002 در کابل برگزار گردید برای مدت دو سال تمدید شد و کرزی و دولت تحت اداره او مأموریت یافت تا زمینه را برای برگزاری ریاست‌جمهوری در سال 2004 فراهم کند.

سیاسیون افغان
پس از کنفرانس بن، قدرت به حمد کرزی انتقال یافت.
  • حضور و نقش سیاسیون افغان در انتخابات در نظام جمهوریت

در طول حیات جمهوری اسلامی افغانستان، چهار دور انتخابات ریاست‌جمهوری، سه دور انتخابات پارلمانی و چهار دور انتخابات شورای ولایتی برگزار گردید.

در تمام این انتخابات­ ها، حضور و نقش سیاسیون افغان پررنگ بود. از تیم ­های انتخاباتی ریاست‌جمهوری گرفته تا حضور مستقیم و یا معرفی کاندیداتورها در شورای ملی و شوراهای ولایتی در همه به نحوی چشمگیر بود.

  • نقش سیاسیون افغان در اداره و مدیریت کشور

سیاسیون افغانستان در بخش­های مختلف ملکی و نظامی دولت تأثیرگذاری­ داشتند؛ خودشان و یا افراد مربوط به آنها در سمت ­های سیاسی، نظامی و اداری کشور مشغول به کار بودند و می ­توان گفت به‌خصوص در دوران حکومت حامد کرزی فرصت­ های خوبی در اداره کشور داشتند.

اما متأسفانه برخلاف ادعای که می­ کردند، تمام هم غمشان اشغال سمت­ ها و بهره‌برداری‌های شخصی از این موقف ­ها بود و هیچ برنامه لازم برای ایجاد نظام سیاسی محکم، باثبات و قوی برای افغانستان نداشتند.

  • نقش سیاسیون افغان در سقوط نظام جمهوریت

سیاسیون مخالف طالبان از جهات مختلف در سقوط نظام جمهوریت نقش خود را بازی کردند:

  1. فهم نادرست از سمت­های حکومتی: سیاسیون افغانستان از سمت ­های دولت فهم نادرست داشتند. آنها به این سمت ­ها به‌عنوان بنگاه ­های اقتصادی نگاه می کردند؛ لذا هرگاه خود و یا افراد مربوط و یا همسو با آنها در این مواقف قرار می­ گرفتند تلاش داشتند که حداکثر بهره اقتصادی را ببرند. فساد، تضعیف حکومت، بی­ باوری مردم به حکومت و نظام از آثار و پیامدهای طبیعی این طرز فکر بود.
  2. ناکارآمدی حکومت و ناامیدی نسل تحصیل‌کرده: نقش پررنگ سیاسیون و رهبران جریان­ های سیاسی در اداره کشور منجر به جلب و جذب افراد بی­ سواد، بی ­تجربه و غیر مسلکی در ادارات و سمت ­های سیاسی، نظامی و ملکی کشور و طردشدن نسل آگاه و باسواد جامعه گردید که نتیجه آن ناکارآمدی حکومت و بی­ باوری نسل تحصیل‌کرده و مسلکی کشور گردید.
  3. تخریب حکومت به دلیل محرومیت از امتیازات دولتی: هرکدام از سیاسیون افغان که از امتیازات دولتی به‌دور می­ ماندند به جریان ضد حکومت تبدیل می ­شدند؛ لذا از هیچ اقدام تخریبی برای بدنامی و یا ناکامی حکومت دریغ نمی­ کردند که بدون شک نقش اساسی در تضعیف نظام و چه‌بسا تقویت مخالفین داشتند.
  4. درک سطحی از برنامه صلح طالبان: سیاسیون افغان که به نحوی در این اواخر از سیاست اشرف غنی خسته به نظر می­ رسیدند و او را مانع اصلی قدرتشان و صلح در افغانستان می­ دانستند، بدون هیچ ارزیابی روشنی از برنامه صلح طالبان، از هر ندای به‌ظاهر صلح‌طلبانه به آن لبیک گفتند و به نحوی دولت را عاجزتر از آن تلقی کردند که بتوانند مدیریت جنگ‌وصلح را به عهده بگیرند؛ بدین جهت بود که شاهد حضور پررنگ سیاسیون افغان در مسکو جهت گفتگوی مستقیم با طالبان بودیم. این‌گونه اقدامات بدون شک هم بالای روحیه نیروهای امنیتی که عملاً در جنگ با طالبان بودند تأثیر منفی داشت و هم به میزان ناباوری مردم به حکومت می افزایید و از طرف سوم نشان‌دهنده گذشت این شخصیت­ها از نظام جمهوریت و روی‌آوردن به یک دولت جدید بود که همه اینها نقش اساسی در سقوط نظام جمهوریت داشت.
  5. اختلافات و رقابت­ های بین خودی: سیاسیون افغان علی‌رغم اینکه مخالف گروه طالبان بودند و سقوط نظام جمهوریت را برابر با به‌قدرت‌رسیدن طالبان می­ دانستند؛ اما به دلیل اختلافات درونی و نبود هم پذیری از چالش ­های ایجاد شده فراروی حکومت اگر نگوییم خوشحال می­ شدند، ولی می­توانیم بگوییم بدشان نمی‌آمد.
  6. تکیه بیش از حد به آمریکا و متحدانش: مهم‌تر از همه آنچه که این دسته از سیاسیون افغان را که قانع می­ کرد که حکومت اشرف غنی را به چالش بکشند و به نحوی مانع ادامه حیات آن گردند، اهمیت حفظ سیستم موجود برای آمریکایی ­ها بود. آنان تصور می­ کردند عدم موفقیت غنی و اطرافیانش منجر به حذف آنها از قدرت خواهد شد نه سقوط نظام؛ چون بدین باور بودند که آمریکا و جامعه جهانی پس از بیست سال حضور و هزینه‌کردن چند تریلیون دالر و متحمل شدن تلفات انسانی قابل‌توجه هرگز حاضر نیست اجازه فروپاشی نظام را بدهند و به‌راحتی افغانستان را ترک کنند و این باور بود که خروج آمریکا برای آنها غیرمنتظره بود و هرگز چنین روزهای را پیش ­بینی نمی­ کردند و این طرز فکر به آنها اجازه می‌داد که به تخریب دولت غنی بپردازند و امیدوار به تعویض آن با یکی از خودشان باشند.

بنابراین، در یک جمع‌بندی کلی می­ توانیم بگوییم در سقوط نظام جمهوریت عوامل مختلفی دخیل بود و یکی از این عوامل نقش سیاسیون مخالف طالبان بود که ریشه در خود فراموشی، نبود برنامه برای آینده، ایجاد زمینه فساد، درک نادرست از جنگ‌وصلح افغانستان، اختلافات درون خودی، و از همه مهم‌تر اتکایی ناسنجیده و بیش از حد به آمریکا و متحدینش داشت.

ادامه حضور سیاسی آنها در قضایای افغانستان نیز مشروط بر این است که این نقطه‌ضعف‌ها از خود دور کنند و با برنامه منسجم و متکی‌به‌خود و مردم افغانستان وارد ماجرا شوند؛ هرچند باتوجه‌به پیشینه سیاهی که دارند بعید است مردم افغانستان به آنها اعتماد کنند.

 

فاطمه فولادی، تحلیلگر سیاسی و ژورنالیست

 

 

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=3270

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *