سیاستگذاری امریکا در جهان خصوصاً در منطقه آسیا بر هیچکسی پوشیده نیست و جهان بر این امر واقف است که هسته فکری و سیاست امریکا چیست و چرا. اما آیا میشود روی امریکا حساب کرد؟
میشود امریکا را بهعنوان یک دوست پذیرفت؟ میشود قبول کرد که گفتار و کردار امریکا یکیست؟
سیاست امریکا؛ دخالت و خیانت
بر هیچکسی پوشیده نیست که سیاست امریکا در جهان بر مبنای دخالت و خیانت استوار بوده و است تا جایی که منافع کشورها را قربانی منافع خود کرده و با تفکر امپریالیستی تلاش نموده حوزه نفوذ خود را در سطح جهان خصوصا آسیا گسترش دهد.
این از آن جهت است که روسیه، چین و ایران در حال تبدیل شدن به بزرگترین قدرتهای اقتصادی، نظامی و سیاسی بودند و هستند. مداخله در جنگ ویتنام و خروج خفتبار امریکا در سال ۱۹۷۵ از این کشور، مداخله نظامی به عراق، حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و جدیداً وسوسه درگرفتن و تشدید جنگ بین اوکراین و روسیه، گوشهای از سیاست امریکا بوده است که بهشوق و ذوق نفوذ و سیطره دخالت مستقیم کرد، ولی در هر یک از این جنگ ها و دخالت ها، خفت و خواری نصیب خودش شد، چون برخلاف تصور این کشور، کشورهای تحت استعمار امریکا توانستند آزادی خود را دوباره باز یابند.
بهطور نمونه در افغانستان، حمله القاعده به برجهای دوگانه، بهانهای را دست امریکا داد تا به این کشور لشکرکشی کرده و آن را تحت اشغال خود درآورد. هدف و سیاست امریکا تحت فشار قرار دادن روسیه، چین و ایران بود که نتوانند در رقابتها از این کشور پیشی بگیرد، ولی در نهایت این سیاست امریکا به شکست خودش انجامید در تحولات منطقهای بیشتر از دیگران، خودش آسیب دید و در نهایت مجبور شد پس از ۲۰ سال و صرف بالای ۲ تریلیون دالر از افغانستان خارج شود و بهنوعی در طولانیترین جنگ تاریخ خود شکست بخورد.
سیاست امریکا در قبال طالبان
با بازگشت طالبان به قدرت، امریکاییها اما آرام ننشستند و ابزارهای مختلفی برای دخالت در قضایای افغانستان کار گرفتند و با اینکه یکی از شروط اولیه مردم افغانستان، کشورهای منطقه و جهان بهشمول واشنگتن برای مشروعیت دادن و رسمیت بخشیدن حکومت طالبان، تشکیل حکومت فراگیر از سوی این گروه بود، ولی اظهارات اخیر سخنگوی وزارت خارجه امریکا نشان میدهد که کاخ سفید از این موضع عقبنشینی کرده و پهلوی دیگری از سیاست خود را در قبال مردم افغانستان رو کرده است. در حالیکه پیش از این بارها وزارت خارجه و دیگر مقامات امریکایی از طالبان خواسته بودند که حکومت فراگیر شکل دهند.
امریکا در قبال افغانستان و طالبان سیاست مبهمی را در پیش گرفته است. امریکا همان اوایل خروج، سفارت خود را بست، روابط دیپلوماتیک خود را محدود به دیدارهای دوحه کرد، بانک مرکزی را تحریم و ذخیره ارزی افغانستان را بلوکه کرد، ولی در عین حال بستههای کمکی ۴۰ میلیون دالری را به حکومت طالبان فرستاد که تاکنون نیز ادامه دارد.
سیاست امریکا، دوستی ندارد
سیاست امریکا در طول تاریخ ثابت کرده که با کسی یا کشوری دوستی ندارد و فقط بهدنبال منافع خود است. اشرف غنی از متحدان و یاران نزدیک کاخ سفید بود، ولی چون منافع امریکا ایجاب نمیکرد، حکومتاش سقوط کرد و خودش هم فراری شد که نویسنده کتاب ” بازگشت طالبان” نیز اشارهای به این موضوع دارد.
اگر مثالی در این خصوص آورده شود، هزاران کیلومتر دورتر از افغانستان، لیبیا و برنامه هستهای معمرالقذافی نمونه روشنی از خیانت امریکا است.
فشارها به قذافی، این کشور را تحت انواع تحریمها قرار داد و نام لیبیا در لیست کشورهای حامی تروریسم درج شد که در نهایت قذافی را در سال ۲۰۰۱ به پای میز مذاکره کشاند. قذافی با تمامی خواستههای امریکا موافقت کرد و تأسیسات هستهای خود را نابود و تجهیزات را به کشور دیگری منتقل کرد و هر نوع فعالیت هستهای چه تحقیقات و تولیدی متوقف شد.
انگلیس در آن وقت با قذافی پیمان صلح و حمایت و امریکا نیز توافقنامههای اقتصادی نفتی با طرابلس امضاء کرد، اما این توافقنامهها هیچ وقت رنگ اجرایی بهخود نگرفت. به طوریکه سیف الاسلام قذافی در سال ۲۰۰۹ خطاب به امریکا گلایه کرد که با وجود کارهایی که لیبیا انجام داده اما این کشور هنوز در عرصههای مختلفی تحریم است و به عنوان مثال توانایی خرید تجهیزات نظامی ندارد.
در نهایت خوش خدمتیهای قذافی به امریکا و غرب نتوانست جلوی سقوطش را بگیرد و نه تنها زیرساختهای لیبیا در حملات ناتو به کلی ویران شد، بلکه خود قذافی نیز به شکل عبرتآمیز و عجیبی زمانی که در حال فرار از دست ناتو و مخالفان بود، داخل کانالی که برای عبور سیل از زیر جاده حفر شده بود، به دست مخالفان افتاد و به قتل رسید.
حکومت فراگیر؛ اصل مهم عبور از بحران
هرچند بهنظر می رسد امریکاییها شرط تشکیل حکومت فراگیر از سوی طالبان را کنار زده و فقط به مسئله زنان اکتفا کرده است که در درون همین سیاست مبهماش حیلهای نهفته است، ولی نباید از یاد برد که حکومت فراگیر خط سرخ عبور از بحران است.
مردم افغانستان خواستار چنین حکومتی هستند تا دیگر انحصار بالای شان حکومت نکند و همه اقوام نمایندگان خود را در قدرت داشته باشند. کشورهای منطقه و جهان نیز این خواسته مردم را اصل اساسی مشروعیت بخشیدن به طالبان عنوان کردهاند و یقیناً بدون یک حکومت فراگیر، نه امنیت بهبود خواهد یافت، نه اقتصاد بهتر خواهد شود و نه هم بحران مشروعیت خاتمه خواهد یافت.
پس طالبان به جای حرفهای هوایی و واهی که میگویند حکومت ما فراگیر است، بهتر است به حقیقت تن داده و خواسته مردم را درنظر بگیرند، چون راه دیگری برای شان وجود ندارد و انحصار هیچگاهی نمیتواند بالای مردم حکومت کند.
الیاس احمدی، تحلیلگر