Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

هم‌صدایی ملی

افغانستان در مقطع حساسی از تاریخ معاصر خود ایستاده است؛ مقطعی که نه جنگ به معنای کلاسیک آن پایان یافته و نه صلح به‌عنوان یک وضعیت پایدار شکل گرفته است. پس از بازگشت طالبان به قدرت، کشور وارد مرحله‌ای از ثبات برپایه ترس شد؛ ثباتی که بر پایه حذف سیاسی، انسداد اجتماعی و انزوای بین‌المللی استوار است. در چنین فضایی، هر حرکت سیاسی تازه، ناگزیر با این پرسش روبه‌رو می‌شود که آیا می‌تواند راهی به آینده بگشاید یا صرفا بازتولید گذشته است؟ اعلام موجودیت ائتلاف «هم‌صدایی ملی برای آینده افغانستان» دقیقا در همین نقطه پرتنش و پرابهام رخ داد.

در ۱۸ قوس ۱۴۰۴، سه جریان سیاسی مخالف حکومت طالبان یعنی: شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان، مجمع ملی برای نجات افغانستان و حرکت ملی برای صلح و عدالت، طی یک نشست وبیناری، از تشکیل این ائتلاف خبر دادند. در اعلامیه مشترک آنان، بر ضرورت گفت‌وگو، مذاکره سیاسی، عبور از بحران کنونی و دستیابی به صلح پایدار تأکید شده است. نکته مهم‌تر آن‌که ائتلاف تازه، طالبان را نیز به پیوستن به این محور و نشستن پای میز مذاکره دعوت کرد و خواستار حمایت شورای امنیت سازمان ملل از روند گفت‌وگوهای صلح شد.

ظاهر مسئله این است که این ائتلاف پیامی تازه دارد، پیامی که فاصله‌گیری از جنگ و خشونت را نشان می‌دهد. اما سیاست در افغانستان، همواره باطن پنهانی دارد. گذشته، کارنامه‌ها و حافظه جمعی، به ‌سرعت هر ابتکار تازه‌ای را به چالش می‌کشد.

  • چهره‌ها، خاطره‌ها و سایه جمهوریت

نشست مجازی هم‌صدایی ملی با حضور مجموعه‌ای از چهره‌های شناخته ‌شده سیاسی برگزار شد؛ از عبدالرشید دوستم و عطا محمد نور گرفته تا محمد محقق، احمد مسعود، حنیف اتمر، عمر داودزی، محمد یونس قانونی، اسماعیل خان، سرور دانش، تادین خان و دیگر مقامات برجسته دوره جمهوریت. این ترکیب، در عین حال که نشان‌دهنده گستردگی جغرافیای سیاسی مخالفان طالبان بود، بار سنگینی از خاطرات و داوری‌های عمومی را نیز با خود حمل می‌کرد.

برای بخش بزرگی از مردم افغانستان، این نام‌ها یادآور سال‌هایی هستند که جمهوریت، علی‌رغم حمایت گسترده بین‌المللی، نتوانست دولت کارآمد، عادلانه و پاسخ‌گو بسازد. فساد، انحصار قدرت، شکاف‌های قومی و سیاسی و ناتوانی در تأمین امنیت، در نهایت زمینه سقوط نظام پیشین را فراهم کرد. از این منظر، طبیعی است که بخشی از افکار عمومی با دیده تردید به بازگشت همان چهره‌ها در قالب ائتلافی تازه نگاه کند.

این مسئله، یکی از بنیادی‌ترین چالش‌های هم‌صدایی ملی است: چگونه می‌توان با گذشته‌ای نه ‌چندان موفق، داعیه ساختن آینده‌ای متفاوت را مطرح کرد؟ پاسخ به این پرسش، صرفا با صدور اعلامیه و برگزاری نشست ممکن نیست؛ بلکه نیازمند بازتعریف صریح مسئولیت‌ها، پذیرش اشتباهات گذشته و ارائه چشم‌اندازی نوین از سیاست‌ورزی است.

واکنش‌ها به اعلام موجودیت هم‌صدایی ملی، سریع و پرسر‌وصدا بود. برخی رسانه‌ها و تحلیلگران، از ظهور یک اپوزیسیون بالقوه قدرتمند سخن گفتند و این ائتلاف را تلاشی برای سامان‌دهی مخالفان طالبان دانستند. در مقابل، منتقدان تأکید کردند که این حرکت، بیش از آن‌که نوآورانه باشد، بازآرایی نیروهای قدیمی است که هنوز بر سر نقش و سهم خود به توافق نرسیده‌اند.

این انتقادها، خیلی زود با یک رخداد سیاسی عینی تقویت شد. حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاح‌الدین ربانی، تنها ساعاتی پس از اعلام موجودیت هم‌صدایی ملی، با انتقاد از این ائتلاف، خروج خود را از شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان اعلام کرد. این تصمیم، نه‌ تنها شکاف‌های درون‌ اپوزیسیون را آشکار ساخت، بلکه پرسش جدی‌تری را مطرح کرد: آیا هم‌صدایی ملی واقعا قادر است مخالفان طالبان را حول یک محور واحد گرد آورد؟

  • طالبان، مشروعیت و بن‌بست حکمرانی

در سوی دیگر معادله، حکومت طالبان قرار دارد؛ حکومتی که با وجود کنترل کامل بر ساختار قدرت و جغرافیای افغانستان، همچنان از مشروعیت بین‌المللی محروم است. محدودیت‌های گسترده بر حقوق زنان، حذف کامل مشارکت سیاسی، سیاست‌های سخت‌گیرانه اجتماعی و بی‌اعتنایی به مطالبات جهانی، طالبان را در وضعیت انزوای سیاسی و اقتصادی قرار داده است.

این انزوا، اگرچه تاکنون به فروپاشی حکومت طالبان منجر نشده، اما به‌ طور جدی آینده کشور را با ابهام مواجه کرده است. افغانستان بدون تعامل سازنده با جهان، بدون نظام مالی فعال و بدون مشروعیت حقوقی، نمی‌تواند از بحران‌های اقتصادی و انسانی عبور کند. در چنین شرایطی، طرح گفت‌وگو از سوی مخالفان، می‌تواند دست‌کم در سطح نظری یک فرصت تلقی شود.

طالبان همواره مخالفان خود را به جنگ‌طلبی متهم کرده‌اند و هرگونه فشار سیاسی را بهانه‌ای برای تداوم سیاست‌های امنیتی دانسته‌اند. اکنون، وقتی بخشی از مخالفان صراحتا راه‌حل نظامی را کنار می‌گذارند و بر مذاکره تأکید می‌کنند، این استدلال طالبان تا حدی بی‌اعتبار می‌شود. پذیرش گفت‌وگو، می‌تواند راهی برای خروج تدریجی از بن‌بست کنونی باشد؛ نه به‌ معنای واگذاری قدرت، بلکه به‌عنوان گامی در جهت مدیریت بحران.

هیچ تحلیلی از وضعیت کنونی افغانستان، بدون توجه به تجربه تاریخی جنگ، کامل نیست. بیش از چهار دهه درگیری مسلحانه، از کودتاها و اشغال‌ها گرفته تا جنگ‌های داخلی و مبارزه با تروریسم، یک واقعیت را به ‌روشنی اثبات کرده است: خشونت، نه ‌تنها مسئله افغانستان را حل نکرده، بلکه آن را پیچیده‌تر کرده است.

هر بار که یک طرف، راه‌حل نظامی را برگزیده، نتیجه چیزی جز ویرانی، مهاجرت، فقر و شکاف‌های عمیق‌تر نبوده است. جامعه افغانستان، امروز بیش از هر زمان دیگری، از جنگ خسته است. این خستگی، نه یک احساس گذرا، بلکه یک خواست جمعی است که در سکوت و مهاجرت و بی‌اعتمادی خود را نشان می‌دهد.

از همین منظر، تأکید هم‌صدایی ملی بر گفت‌وگو و مذاکره، حتی اگر با تردید همراه باشد، قابل توجه است. مشکل افغانستان راه‌حل نظامی ندارد؛ این جمله، دیگر یک شعار سیاسی نیست، بلکه حاصل تجربه‌ای تلخ و طولانی است.

در میان بازیگران متعدد سیاسی، یک صدا اغلب نادیده گرفته می‌شود: صدای مردم. مردمی که نه در نشست‌های وبیناری نماینده دارند و نه در اعلامیه‌های سیاسی. خواست اصلی جامعه افغانستان، ساده اما عمیق است: زندگی با ثبات، امنیت، نان، آموزش و کرامت انسانی. مردم افغانستان به مذاکره «بله» می‌گویند، زیرا مذاکره به ‌معنای دوری از جنگ و خشونت است. اما همین مردم، به ‌روشنی می‌دانند که هر مذاکره‌ای، الزاما به صلح نمی‌انجامد. تجربه‌های گذشته، از توافق‌های ناکام تا معامله‌های پشت پرده، اعتماد عمومی را فرسوده کرده است.

از این رو، جامعه افغانستان یک خط قرمز روشن دارد: مذاکره، آری؛ بازتولید بحران، هرگز. نه طالبان و نه مخالفان، نمی‌توانند این واقعیت را نادیده بگیرند. هر ابتکار سیاسی که مردم را به حاشیه براند یا بار دیگر کشور را به میدان رقابت‌های بی‌پایان قدرت تبدیل کند، محکوم به شکست است.

  • همصدایی ملی؛ فرصت یا تکرار؟

ائتلاف هم‌صدایی ملی، در نهایت، بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارد. اگر این جریان بتواند از گذشته عبور کند، به نقد صادقانه خود بپردازد، اعتمادسازی کند و گفت‌وگو را نه به ‌عنوان تاکتیک، بلکه به‌عنوان راهبرد بپذیرد، می‌تواند نقشی هرچند محدود اما معنادار ایفا کند. در این صورت، هم‌صدایی ملی می‌تواند بخشی از یک روند تدریجی برای بازگشت سیاست به جای خشونت باشد.

اما اگر این ائتلاف، صرفا به بازآرایی چهره‌ها و رقابت‌های قدیمی بسنده کند، اگر نتواند شکاف‌های درونی را مدیریت کند و اگر نتواند با مردم و جامعه جهانی صادقانه سخن بگوید، به ‌سرعت به حاشیه رانده خواهد شد.

امروز، مسئولیت تنها بر دوش یک طرف نیست. طالبان، به‌عنوان حاکمان فعلی، بیش از هر کس دیگری در قبال سرنوشت کشور مسئول‌اند. نادیده گرفتن مخالفان، بستن راه گفت‌وگو و تداوم سیاست حذف، شاید در کوتاه‌مدت کنترل قدرت را تضمین کند، اما در بلندمدت، بحران را عمیق‌تر خواهد کرد. پذیرش مذاکره، نشانه ضعف نیست؛ بلکه می‌تواند نشانه بلوغ سیاسی باشد.

در سوی دیگر، مخالفان طالبان نیز باید بپذیرند که مشروعیت، نه از گذشته، بلکه از عملکرد امروز و چشم‌انداز فردا می‌آید. گفت‌وگو زمانی معنا دارد که با شفافیت، مسئولیت‌پذیری و احترام به خواست مردم همراه باشد.

هم‌صدایی ملی
هم‌صدایی ملی باید فرصتی برای تغییر و پیشرفت افغانستان باشد، نه تکرار ائتلاف های بیهوده و بی نتیجه

حکیم تاجیک

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10459

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *