افغانستان؛ چراغ جادوی رهبران فراری
پس از جنگ جهانی دوم، نظم جدیدی در جهان شکل گرفت. نظمی که کشورهای غربی ترسیم کرده بودند و بر اساس مکانیزم طرح شده خود آنرا بهپیش میبردند. ایدئولوژی برتری غرب در این مکانیزم شامل بود تا در راس امریکا و در محور کشورهای غربی و همپیمان واشنگتن بتوانند بر جهان حکومت کنند و هژمونی تعریف شدهای داشته باشند. کشورهای ضعیف، درگیر جنگ و بدبختی شدند که بخشی از استراتژی غربیها بود و سهم افغانستان هم در این میان بیش از چهار و نیم دهه جنگ و درگیری و نزاع و بدبختی بود.
حداقل در سه دهه اخیر، در کنار شیطنت غربیها، یکی از عواملی که بحران افغانستان را پیچیدهتر کرد و آتش جنگ را شعلهور ساخت، رهبران سیاسی بودند. کسانی به شوق قدرت و حکومت، افغانستان را بهمخروبهای تبدیل کردند که تاهنوز آثار آن در سینمای پامیر، کارته پروان و دیگر نقاط کابل قابل مشاهده است.
زمانیکه ارتش شوروی از افغانستان شکست خورد و آخرین سرباز از این کشور خارج شد، بهترین فرصت بود که رهبران سیاسی یک نظام و حکومت قانونمند، مقتدر و فراگیر را شکل میدادند تا به بحران افغانستان خاتمه دهند، ولی عطش قدرت شان بر منافع ملی چیره گشت و جنگهای خونین داخلی آغاز گردید که به تعقیب آن هم بحران، بحران دیگر زایید و در نهایت هم امریکا حمله کرد و کشور را بهمدت 20 سال اشغال نمود.
افغانستان، چراغ جادو نیست
در مدت 20 سال حضور اشغالگرانه امریکا در افغانستان، رهبران سیاسی که باید عبرتی از گذشته میگرفتند و برای منفعت ملی کار میکردند، بار دیگر خطای گذشته را تکرار و منافع شخصی و بیگانه را ارجحیت دادند. زراندوزی کردند، از نام مردم استفاده کرده و از خارجیها پول گرفتند و معامله پشت معامله انجام دادند و در نهایت زمانیکه نیروهای خارجی از افغانستان خارج میشدند، قبل از اینکه کابل سقوط کند، این رهبران از کشور فرار و حالا در کشورهای مختلف دنیا با عیش و آرامش همراه با خانوادههای خود نشسته و هرازگاهی برای افغانستان نسخهپیچی میکنند.
به زعم آنان، افغانستان چراغ جادوییست که میشود با مالیدن و گفتن در مورد آن جنّی ظاهر شود، اوضاع را به نفع آنها تمام کند و مردم را به سمت شان بکشاند. این عطش قدرتطلبی یکی از عوامل جنگ در افغانستان بود که هیچگاه نگذاشت این کشور نفس خوشی بکشد و به آرامش و خودکفایی برسد.
رهبران سیاسی یا بهتر بگوییم رهبران فراری در چند دهه گذشته امتحان خود را نزد مردم دادند و آخرین ضربه را زمانی به اعتماد مردم وارد کردند که از کشور فرار و به همین مردم پشت کردند و رفتند. دیگر هیچ اعتمادی وجود ندارد و هیچ جایگاهی وجود نخواهد داشت که این رهبران فراری بیایند، موجسواری کنند و منافع بیرونیها را در داخل دنبال نمایند.
فراریون و تلاش برای بحرانسازی
گپی با رهبران فراری
خیانت رهبران سیاسی و فراری به افغانستان اظهر من الشمس است و بر کسی پوشیده نیست. آنچه آنها با افغانستان و افغانها کردند، قابل بخشش نیست، ولی میشود گفت که اگر روزی از کار خود ابراز ندامت و پشیمانی کردند و خیال بازگشت به کشور را داشتند، نه برای قدرت، بلکه برای زندگی آبرومند در وطن خود، چند حرفی به آنها قابل گفتن است:
اولاً: هیچ حمایت بیرونی در کار نخواهد بود هرچقدر تلاش کنید، شما حتا برای خارجیها نیز مهرههای سوختهای هستید که کارایی ندارید. آنچه در دوشنبه و مسکو و وین گفتید، بیشتر از پیش آبروی خودتان را بردید و دیگر هیچ.
دوماً: استراتژی بازگشتتان بهقدرت، خطا و از بیخ اشتباه است. مردم دیگر هیچگاه اعتماد نخواهد کرد. پس بهجای اینهمه تب و تاب برای قدرت، بهتر است زمینهای را مهیا کنید که یک گفتوگوی بینالافغانی واقعی شکل بگیرد و تمام طرفها بنشینند و مشکلات شانرا از راه گفتوگو حل کنند، نه گرفتن از دامن امریکا و اروپا.
سوماً: جنگطلبی، بحران میزاید و زایش بحران، افغانستان را به عمق تاریکی و مشکلات فروخواهد برد. اگر شما بهفکر یک جنگ دیگر هستید که مطمئنا نه توان آنرا دارید و نه هم حامی آنرا، راهحل نیست و مطمئنترین راه بازگشت آبرومندانه تان، گفتوگو و صلح است.
چهارماً: نسخهپیچی برای افغانستان و دایههای دلسوزتر از مادر شدن برای این کشور دیگر کارایی ندارد، چون چهره اصلی شما رهبران فراری را همگی شناختهاند و این نسخههای شما در دهه هفتاد و دو دهه جمهوریت آزمایش شد، پس بهجای این اعمال نامقبول، حداقل برای یکبار به منفعت افغانستان فکر کنید و به فکر مردم باشید که سالهاست درد میکشند و در سوگ عزیزان شان نوحهسرایی میکنند.
به امید نبودِ افکار قدرتطلب
سید الیاس احمدی، تحلیلگر سیاسی افغانستان