بازگشت خلیلزاد
افغانستان دوباره در میانه میدان رقابتهای اقتصادی و سیاسی منطقه قرار گرفته است؛ سرزمینی که هرگاه سخن از «خط لوله» و «سرمایهگذاری» میرود، سایه جنگ، نفوذ و دلالی نیز بر آن سنگینی میکند. در چنین شرایطی، بازگشت زلمی خلیلزاد، چهره پرحاشیه و عامل یکی از ویرانگرترین توافقهای تاریخ معاصر افغانستان، به کابل، نمیتواند اتفاقی عادی باشد.
خلیلزاد که با توافقنامه دوحه، راه را برای سقوط نظام جمهوریت و بازگشت طالبان هموار کرد، حالا در نقش تازهای ظاهر شده است: دلال اقتصادی برای پروژههای انرژی در سایه حکومت طالبان. این سفر، نه تنها بوی سرمایه میدهد، بلکه بوی سیاست، معامله و بازگشت منافع خارجی را نیز با خود دارد. از اینرو فهم این رویداد، فراتر از یک دیدار رسمی، نیازمند نگاهی است که گذشته، حال و آینده را به هم پیوند بزند و به این پرسش پاسخ دهد که خلیلزاد بار دیگر چرا و برای چه به کابل آمده است؟
بازگشت خلیلزاد؛ از دیپلماسی تا دلالی؛ چهره دوگانه زلمی خلیلزاد
زلمی خلیلزاد سالهاست که در سیاست منطقهای نقشآفرینی میکند؛ روزی در لباس «نماینده صلح» ظاهر میشود و روزی دیگر در قامت «معمار سقوط». او که با امضای توافقنامه دوحه زمینه بازگشت طالبان را فراهم ساخت، اکنون با چهرهای تازه وارد میدان شده است.
خلیلزاد در سفر اخیرش به کابل در اکتوبر ۲۰۲۵، با امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، و ملا عبدالغنی برادر، معاون نخستوزیر، دیدار کرد. هرچند در ظاهر، محور گفتوگوها سرمایهگذاری شرکت سعودی «دلتا اینترنشنال» در پروژه خط لوله گاز تاپی عنوان شده، اما در واقعیت، این دیدار چیزی فراتر از یک گفتوگوی اقتصادی ساده؛ بلکه نشانهای از بازگشت سیاست در لباس تجارت است.
بر اساس گزارشهای رسمی، خلیلزاد نقش واسطه را در جذب سرمایهگذاران سعودی برای فازهای جدید تاپی ایفا میکند؛ پروژهای که گاز ترکمنستان را از مسیر افغانستان به پاکستان و هند منتقل خواهد کرد. اما این بار، او نه به نمایندگی از واشنگتن، بلکه در قالب «دلال انرژی» ظاهر شده است. تحرکات او، بنا بر تحلیل رسانهها، بخشی از بازسازی نفوذ اقتصادی آمریکا در افغانستان می باشد؛ که میتوان آن را نوعی از حضور نرم پس از خروج نظامی دانست.
در دیدار خلیلزاد با امیرخان متقی، بحث از تاپی فراتر رفت و به «بهبود روابط با غرب» کشیده شد؛ نشانهای از اینکه او در پی بازگرداندن طالبان به مدار غرب است. اما طالبانِ امروز، هرچند محتاج سرمایهاند، ولی به سختی به چهرههایی چون خلیلزاد اعتماد میکنند. زیرا حضور چهرههای مانند خلیلزاد در مسایل سیاسی، امنیتی و حتی اقتصادی همیشه ویرانگر بوده است.
تاپی؛ از خواب آمریکایی تا ابزار نفوذ سعودی
تاریخ پروژه تاپی، آینه تمامنمای نقش خلیلزاد است. در دهه ۱۹۹۰، وقتی شرکت آمریکایی «یونیکال» و شرکت سعودی «دلتا اویل» برای ساخت خط لوله از ترکمنستان تا پاکستان متحد شدند، خلیلزاد مشاور یونیکال بود و در مذاکرات مستقیم با طالبان نقش داشت. آن روزها، طالبان «ضامن امنیت خط لوله» معرفی میشدند، و خلیلزاد در یادداشتی در واشنگتن پست نوشت که «طالبان میتوانند متحد واشنگتن باشند».
در آن زمان دفتر مذاکرات زلمی خلیلزاد در قندهار، درست در کنار کنسولگری پاکستان قرار داشت؛ همجواریای که خود گویای پیوند پنهان منافع و هماهنگی آشکار میان دو طرف بود. آن دفتر، بهگونهای نمادین، نشان میداد که پروژه تاپی نه تنها یک طرح اقتصادی، بلکه صحنهای از رقابت و تبانی سیاسی میان قدرتهای منطقه است.
اکنون، 25سال بعد، همان بازیگران دوباره به صحنه بازگشتهاند: طالبان در جایگاه حاکمیت، خلیلزاد در نقش میانجی، و سرمایه سعودی در آستانه ورود. این بار نیز محور گفتوگو همان است: «امنیت در برابر سرمایه». اما تفاوت امروز در آن است که طالبان، برخلاف گذشته، با تجربه سیاسی و رویکردی عملگرایانهتر تلاش دارند تا ثبات داخلی را به فرصت اقتصادی تبدیل کنند. اگر این مسیر با درایت ادامه یابد و از دلالیهای منفعتطلبانه چهرههایی چون خلیلزاد فاصله بگیرد، پروژههایی مانند تاپی میتوانند نهتنها منبع درآمد، بلکه گامی برای استقلال اقتصادی و تقویت جایگاه افغانستان در معادلات منطقه باشند.

بحران کابل و اسلامآباد؛ مانع بزرگ در مسیر انرژی
پروژههایی چون تاپی، ترانسافغان و کریدورهای منطقهای، تنها در سایه ثبات سیاسی معنا مییابند؛ اما رابطه افغانستان و پاکستان در ۲۰۲۵ به نقطه انفجار رسیده است. بمبارانهای متقابل در مرزها، اتهام حمایت کابل از تحریک طالبان پاکستان (TTP)، و اخراج میلیونها پناهجوی افغان، فضای بیاعتمادی را به اوج رسانده است.
مسیر خط لوله از مناطق مرزی ناامن عبور میکند؛ جایی که هر انفجار میتواند یک میلیارد دالر ضرر بهجا بگذارد. پاکستان، دریافتکننده اصلی گاز، تا زمانی که اختلافات مرزی و امنیتی حل نشود، انگیزهای برای پیشبرد پروژه ندارد. از سوی دیگر، نزدیکی اخیر طالبان به هند، خشم اسلامآباد را دوچندان کرده است.
تحلیلگران هشدار میدهند که عدم حل منازعه میان کابل و اسلامآباد، هیچ پروژه اقتصادی بزرگ در منطقه دوام نخواهد داشت. در این میان، اگر خلیلزاد واقعاً میانجی باشد، باید میانجی بحران باشد، نه دلال منافع. در غیر آن، همه تلاشها برای توسعه تاپی، روی کاغذ میماند.
جمعبندی
بازگشت خلیلزاد به کابل، یادآور چرخهای از معامله، نفوذ و وابستگی است. خلیلزاد که زمانی زیر نام صلح، زمینه بازگشت طالبان و خروج آمریکا را فراهم ساخت، امروز با چهرهای تازه و در لباس دلال اقتصادی وارد میدان شده است. او این بار نه از درِ سیاست، بلکه از مسیر پروژههای اقتصادی و سرمایهگذاری وارد شده تا همان نفوذ کهنهکارانه را در قالبی نو بازسازی کند.
پروژههایی مانند تاپی و سرمایهگذاری سعودی، در ظاهر فرصتی برای رشد اقتصادی و توسعه زیرساختی افغانستان بهنظر میرسند، اما در عمق خود میتوانند به ابزار نفوذ بیرونی بدل شوند؛ بهویژه اگر هدایت و مدیریت آن از دست افغانها بیرون برود. طالبان امروز در موقعیتی قرار دارند که میتوانند با تدبیر و هوشیاری، این فرصت را به نفع مردم افغانستان مدیریت کنند. اگر با استقلال تصمیم بگیرند، تاپی میتواند راهی بهسوی صلح، اشتغال و رفاه باشد؛ اما اگر در دام بازیهای سیاسی خلیلزاد و همپیمانانش بیفتند، بار دیگر افغانستان به صحنه رقابت و معامله دیگران تبدیل خواهد شد.
مردم و مسئولان افغانستان باید به یاد داشته باشند که بازگشت خلیلزاد نه از سر خیرخواهی، بلکه با مأموریتی پنهان است. او استاد بازی در سایههاست؛ از توافق دوحه تا دلالی سرمایه، همواره در جستوجوی نفوذی تازه بوده است. هرگونه اعتماد بیمحابا به چنین چهرههایی میتواند آینده اقتصادی کشور را در گرو منافع بیگانگان بگذارد. آینده تاپی و بسیاری از پروژههای منطقهای، به دست طالبان و ملت افغانستان رقم خواهد خورد. اگر حاکمیت کنونی بتواند با هوشیاری، شفافیت و دوری از دلالیهای سیاسی عمل کند، افغانستان نه میدان نفوذ خلیلزاد، بلکه میدان استقلال و اقتدار خود خواهد بود.

بسم الله ختک











