Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل

سفر تازه‌ی هيئت امريکايی به رهبری آدام بوهلر و با حضور زلمی خليلزاد به کابل، بار ديگر بحث‌های داغی را در فضای سياسی افغانستان برانگيخت. امريکا رسماً می‌گويد که طالبان را به‌حيث يک حکومت مشروع به رسميت نمی‌شناسد، ولی در عمل هيئت‌های رسمی و غيررسمی خود را به کابل می‌فرستد، در ارگ ملاقات می‌کند و روی موضوعات اساسی مانند زندانيان، تبادله و حتا فرصت‌های سرمايه‌گذاری گفت‌وگو می‌نمايد. اين تناقض ميان گفتار و رفتار، ريشه‌ی اصلی بی‌اعتمادی مردم افغانستان به سياست‌های امريکا در دو دهه‌ی گذشته است.

در مرکز اين سفر، حضور زلمی خليلزاد قرار دارد؛ ديپلمات افغان‌امريکايی که طی سال‌های گذشته به‌جای آن‌که پاسدار جمهوريت و ارزش‌های دموکراتيک باشد، به‌حيث يک ميانجی پنهان، بيشتر در خدمت طرح‌هايی قرار گرفت که نهايتاً منجر به سقوط جمهوريت شد. بسياری او را يک چهره‌ی «حيله‌گر» می‌دانند که از اعتماد دوطرفه استفاده کرد اما منافع مردم افغانستان را قربانی زدوبندهای پشت‌پرده ساخت.

  • تاريخچه‌ی روابط امريکا و افغانستان؛ از وعده تا بدعهدی

از سال 2001 که امريکا به بهانه‌ی مبارزه با تروريزم وارد افغانستان شد، شعار اصلی‌اش ساختن ملت، تأمين دموکراسی و حمايت از حقوق بشر بود. در طول بيست سال، صدها ميليارد دالر در افغانستان مصرف شد؛ اما نتيجه چه بود؟

يک نظام جمهوريت نيم‌بند، وابسته به کمک خارجی، که با فساد ساختاری فلج شد.

نيروهای امنيتی که در ظاهر قوی بودند، اما در نبود حمايت واقعی، در چند روز فروپاشيدند.

جامعه مدنی که با وعده‌های امريکا پرورش يافت، اما در لحظه‌ی حساس، به حال خود رها گرديد.

امريکا در عمل نشان داد که پايبندی به تعهداتش کوتاه‌مدت و مشروط است. زمانی که منافعش ايجاب می‌کرد، از حضور نظامی و سياسی خود حمايت می‌کرد؛ اما زمانی که هزينه‌ها برايش سنگين شد، با شتاب از ميدان خارج گرديد و افغانستان را در وضعيتی بی‌سابقه به طالبان سپرد.

اين سابقه تاريخی امروز سايه‌ی سنگينی بر هرگونه تعامل امريکا با طالبان انداخته است. مردم افغانستان می‌پرسند: چگونه می‌توان دوباره به کشوری اعتماد کرد که دقيقاً در لحظه‌ی حساس، دست ما را رها کرد؟

  • اهداف ظاهری سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل

بر اساس بيانيه‌ها و گزارش‌های رسمی، هيئت امريکايی با سه هدف عمده وارد کابل شد:

1. زندانيان و گروگان‌ها

تمرکز اصلی روی شهروندان امريکايی بازداشت‌شده يا مفقود در افغانستان است.

نمونه بارز، محمود حبيبـی، تاجر افغان‌امريکايی است که از سال 2022 مفقود شده. طالبان می‌گويند او را در اختيار ندارند، اما امريکا پافشاری می‌کند که آزادی او بايد بخشی از گفت‌وگوها باشد.

2. کمک‌های بشردوستانه و زلزله

پس از زلزله‌های شرق افغانستان، امريکا تلاش دارد نشان دهد که با مردم افغانستان همدردی می‌کند این در حالی است که وزرات خارجه امریکا هیچ پیام همدردی رسمی ارسال نکرده است.

بوهلر در نشست با متقی تسليت گفت و از کمک‌های بشردوستانه سخن راند.

3. روابط اقتصادی و سرمايه‌گذاری

طالبان از امريکا خواسته‌اند فرصت‌های سرمايه‌گذاری را بررسی کند.

  • اهداف پنهان و واقعی

اگر فراتر از ظاهر نگاه کنيم، سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل اهداف ديگری نيز دنبال می‌کند:

بازکردن کانال مستقيم: امريکا با طالبان در تماس است تا در صورت بروز تهديدهای امنيتی (مانند داعش خراسان) راهی برای تبادل اطلاعات داشته باشد.

مديريت بحران گروگان‌ها: امريکا نمی‌خواهد وارد تبادله‌های غیرمستقیم و پيچيده شوند؛ برای همين، با طالبان مستقيماً معامله می‌کند.

حفظ حداقل نفوذ: با توجه به حضور چين، روسيه و ايران در افغانستان، امريکا نمی‌خواهد کاملاً از صحنه بيرون برود.

اين اهداف نشان می‌دهد که امريکا بيشتر منافع محدود خود را دنبال می‌کند، نه منافع گسترده مردم افغانستان.

  • تناقض‌های سياست امريکا

يکی از مهم‌ترين نقدها بر سياست‌های واشنگتن، تناقض‌های آشکار آن است؛ از يک‌سو امريکا ادعا می‌کند طالبان را به رسميت نمی‌شناسد، اما در عمل هيئت‌های رسمی خود را به کابل می‌فرستد؛ از سوی ديگر با وجود شعارها در باره‌ی حقوق بشر و حقوق زنان، در نشست‌ها اولويتش را بر آزادی گروگان‌های امريکايی می‌گذارد و نه بر رفع محدودیت‌ها؛ و در حالی که زمانی تعهد کرده بود از جمهوريت پشتيبانی کند، نهايتاً آن را قربانی منافع مقطعی خود ساخت.

همين رفتار دوگانه در ذهن مردم افغانستان به‌عنوان بدعهدی ثبت شده و نه‌تنها اعتماد از دست‌رفته را باز نمی‌گرداند، بلکه شک و بی‌باوری نسبت به امريکا را روز به روز عميق‌تر می‌سازد.

  • زلمی خليلزاد؛ ميانجی يا معمار سقوط؟

زلمی خليلزاد نامی است که در سياست افغانستان با تناقض همراه است. او يک افغان‌امريکايی است که سال‌ها در دستگاه ديپلماسی امريکا خدمت کرد و در مراحل حساس تاريخ معاصر افغانستان نقش ايفا نمود.

در مذاکرات دوحه (2020)، خليلزاد نماينده‌ی امريکا بود. توافقی که او امضا کرد، عملاً راه را برای خروج شتاب‌زده امريکا و سقوط جمهوریت باز کرد. او به‌جای آن‌که از حکومت رسمیت یافته وقت افغانستان حمايت کند، طالبان را به‌حيث شريک مشروع مذاکره معرفی کرد و دولت افغانستان را به حاشيه راند.

بسياری از نخبگان افغان باور دارند که خليلزاد نه‌تنها بی‌طرف نبود، بلکه آگاهانه برای تضعيف جمهوريت تلاش نمود. او امروز دوباره به کابل برمی‌گردد، اين‌بار نه به‌حيث نماينده رسمی، بلکه به‌عنوان يک مشاور و پل ارتباطی. اين بازگشت برای مردم افغانستان يادآور همان سياست‌های دوگانه و معامله‌گرانه است که به قيمت نابودی جمهوريت تمام شد.

به همين دليل، حضور او در کنار هيئت امريکايی نه‌تنها باعث اعتمادسازی نمی‌شود، بلکه شک و ترديدها را تشديد می‌کند. سوالی که سیاستمداران افغانستان باید بپرسند این است: اگر همين فرد در گذشته در سقوط هم‌پیمانش نقش داشت، امروز چگونه می‌تواند در خدمت منافع ما و مردم افغانستان باشد؟

سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل
سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل به نفع افغانستان نیست و با توجه به سوابق گذشته، تنها در راستای منافع امریکاست
  • کلام آخر

سفر خليلزاد و هيئت امريکايی به کابل را نمی‌توان يک گام مثبت برای افغانستان دانست. اين سفر بيشتر تلاشی است برای حل بحران گروگان‌ها و حفظ حداقل نفوذ امريکا.

امريکا نشان داده که سياستش در قبال افغانستان نه بر پايه ارزش‌ها، بلکه بر اساس منافع کوتاه‌مدت و معامله‌ است. زلمی خليلزاد به‌حيث يک چهره‌ی حيله‌گر بار ديگر به صحنه آمده، اما خاطره‌ی تلخ نقش او در سقوط جمهوريت هنوز فراموش نشده است.

اگر امريکا واقعاً می‌خواهد اعتماد از دست‌رفته را بازسازی کند، بايد دست از بدعهدی بردارد، صادقانه با مردم افغانستان سخن بگويد. در غير آن، اين گونه سفرها تنها زخمی ديگر بر پيکر اعتماد ميان افغانستان و امريکا خواهد بود.

هادی محمدی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=9538

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *