مخالفان طالبان
چهار سال از سقوط نظام جمهوری و بازگشت طالبان به قدرت میگذرد؛ چهار سالی که نهتنها سرنوشت افغانستان را وارد مرحلهای تازه کرده بلکه نگاه منطقه و جهان را نیز نسبت به این سرزمین دگرگون ساخته است. در پانزدهم آگوست ۲۰۲۱، کابل سقوط کرد و طالبان بر اریکه قدرت نشستند؛ رخدادی که معادلات سیاسی و اجتماعی کشور را دگرگون کرد.
از آن زمان تا امروز، پرسشهای بزرگی پیش روی مردم و تحلیلگران قرار دارد: آیا طالبان توانستهاند خود را بهعنوان یک حکومت ملی و کارآمد تثبیت کنند؟ آیا مخالفانشان ظرفیت و اراده واقعی برای تغییر اوضاع دارند؟ و مهمتر از همه، مردم افغانستان که سالها قربانی جنگ و بحران بودهاند، چه جایگاهی در این منازعه دارند؟ این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسشهاست.
طالبان و چالش مشروعیت؛ میان دستاوردهای امنیتی و بحرانهای اجتماعی
طالبان در چهار سال گذشته کوشیدهاند تا تصویری از یک حکومت منسجم و مقتدر ارائه دهند. در عرصه امنیتی، توانستند بخش بزرگی از تهدید داعش شاخه خراسان را مهار کنند و میزان حملات تروریستی را کاهش دهند. پروژههای اقتصادی، بهویژه در حوزه استخراج معادن، ایجاد برخی بندها و جادهها، و تلاش برای جذب سرمایهگذاریهای منطقهای، نشان میدهد که طالبان به اهمیت اقتصاد برای تثبیت قدرت واقف است. همچنین، برقراری مناسبات دیپلماتیک با کشورهایی چون چین، روسیه و شماری از همسایگان، تلاش آشکاری برای خروج از انزوای کامل سیاسی بود.
با این حال، این دستاوردها در برابر چالشهای عمیق و ساختاری رنگ میبازد. بحران اقتصادی، بیکاری گسترده و فقر شدید میلیونها افغان را در وضعیت دشوار قرار داده است. مهمتر از همه، مسدود بودن مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم، نهتنها موجی از انتقاد جهانی را برانگیخته بلکه در داخل کشور نیز شکاف بزرگی میان طالبان و جامعه ایجاد کرده است.
حذف زنان از عرصه کار و آموزش، در کنار بیتوجهی به حقوق اقلیتهای مذهبی، طالبان را از تبدیل شدن به یک حکومت فراگیر بازداشته است. همین واقعیت، مشروعیت داخلی و بینالمللی آنها را به شدت زیر سؤال برده است. طالبان اگر نتوانند به این مطالبات مردمی پاسخ دهند، هرگونه موفقیت امنیتی یا اقتصادیشان نیز ناپایدار خواهد ماند.
مخالفان طالبان؛ بازماندگان دیروز در جستجوی فردای از دست رفته
در برابر طالبان، مخالفانی صف کشیدهاند که عمدتاً از میان سیاستمداران و فرماندهان دوره جمهوری برخاستهاند. احمد مسعود، یونس قانونی، عبدالرب رسول سیاف و دیگر چهرههای آشنا بار دیگر پرچم مقاومت را بلند کردهاند. اما پرسش اساسی این است: آیا این مقاومت واقعبینانه است یا تنها پژواکی از گذشتهای شکستخورده؟ واقعیت آن است که بیشتر این چهرهها در میان مردم افغانستان اعتباری ندارند.
تجربه دو دهه جمهوری، مملو از فساد، بیعدالتی و ناکامی بود؛ وضعیتی که بخش بزرگی از مسئولیت آن بر دوش همین سیاستمداران است. مردمی که روزگاری به نام دموکراسی و آزادی قربانی شدند، امروز به سختی حاضرند بار دیگر به همان مهرههای سوخته اعتماد کنند.
تلاش این مخالفان برای جلب حمایت خارجی نیز تا اینجا ناکام مانده است. قدرتهای بیرونی پس از خروج ناتو دیگر علاقهای به سرمایهگذاری روی نیروهایی که به ناکارآمدی و فساد مشهورند نشان نمیدهند. از سوی دیگر، جامعه افغانستان پس از چهار دهه جنگ دیگر میلی به ادامه خونریزی ندارد. خواست مردم، نه بازگشت جنگهای داخلی است و نه بازتولید همان نخبهگانی که کشور را به فساد و نابسامانی کشاندند. این واقعیت، مخالفان طالبان را در موقعیتی دشوار قرار داده است؛ آنها نه در داخل پایگاه اجتماعی دارند و نه در بیرون پشتیبان جدی.
در یک جمع بندی کلی می توان گفت که افغانستان امروز میان دو واقعیت تلخ گرفتار است: از یک سو طالبان که با وجود برخی موفقیتها، همچنان با بحران مشروعیت و انتقادات داخلی و بینالمللی دستوپنجه نرم میکنند؛ و از سوی دیگر، مخالفانی که گذشته ناکامشان اعتماد عمومی را نابود کرده است.
مردم افغانستان اما بیش از همه به ثبات، صلح و بهبود زندگی روزمره نیاز دارند. هرگونه جنگطلبی، چه از سوی طالبان و چه از سوی مخالفان طالبان، تنها چرخه بحران را ادامه میدهد. راه برونرفت از این بنبست، در بازگشایی مکاتب، تشکیل حکومتی فراگیر، رعایت حقوق اقلیتها و پاسخ به مطالبات مردم نهفته است. بدون مشروعیت داخلی، هیچ قدرتی در افغانستان پایدار نخواهد ماند. آینده این سرزمین تنها زمانی ساخته خواهد شد که سیاستمداران ـ چه طالبان و چه مخالفان ـ مردم را در مرکز توجه قرار دهند، نه قدرت و منافع شخصی شان را.

مسلم اخلاقی