گنج در ویرانه افغانستان
آنروزهایی که باید بلبلانِ خوشالحان شادی میکردند و آواز میخواندند، آن ایامی که باید کبوتران صلح بر فراز این بام پرواز میکردند، آن روزگاری که باید کودکان شاد میبودند و سرخوش از شادکامی و آن ماهها و سالهای که باید جوانان مست از شور جوانی و معرفت جوانی میبودند، بلبلان را در قفس تنگ و تاریک بهزنجیر کشیدند، کبوتران صلح را سربریدند، شاد بودن را برای کودکان افغان، بیگانه کردند و جوانان را در دریای رنج و گرفتاری و مشکلات غرق نمودند. جوانانی که چون گنج بر دل این جغرافیا میدرخشید، اما جوان ناشده، پیر شدند.
نفسهای شوم
جنگهای مکرر، هستی این مرز و بوم را بهباد فنا داد. صدها هزار خانواده داغدار شدند و کمتر روزی بود که انفجاری رخ ندهد و اینکه میگفتند کشور من، ناامنترین کشور جهان است، زیادهگویی نبود. آنجا در چهاردیوار ارگ، عدهای خوردند و خوابیدند و در نهایت صندوق بیتالمال را غارت کردند و از همان راهی که آمده بودند، رفتند. اما مردم هرروز با انبوهی از مشکلات جدید مواجه میشدند و گوش شنوایی نبود که بشنود و چشم بینایی نبود تا ببیند.
جمهوریت؛ دورانی که هزاران نیروی خارجی در افغانستان حضور داشتند و داعیه آوردن امنیت و صلح را سرمیدادند، صلح را قربانی منافع خود کردند.
آبادی ویرانه افغانستان
نقش اول در یادداشت کنونی، میلیونها جوانی است که چون گنج در گوشه گوشهای این سرزمین زندگی میکردند، ولی کجفکرانِ ارگنشین، کوچکترین توجهی به این نسل قدرتمند و گنج ارزشمند نداشتند. هر روز امیدها، ناامیدتر میشدند و گنجها بهامید یک زندگی بهتر، راه مهاجرت را درپیش میگرفتند.
از درد و رنج جوانان افغانستان میتوان کتابها نوشت، ولی امروز که روزگار برگشته، سایه منحوس خارجی از آسمان سرزمین دور شده، بازگشت مهاجرین هموطن بویژه جوانان بهکشور شدت گرفته است. بازگشتی که ظاهراً مشکلزا، ولی در واقعیت، مشکلزدا است و میتواند از هر جهتی برای دردها و زخمهای افغانستان، مرهم باشد.
مرهم عشق و همدلی
اما ابتدا نیاز است بهزخمهای این مردم و نیروی جوان مرهم گذاشته شود. آنها علم و دانش میخواهند و خواستار بازگشایی مکاتب هستند. جوانسالاری بهمعنای اصیل و تخصصمحور میخواهند تا دلسردیها، کنار برود و تخصصگرایی، جایگزین قوممحوری شود.
چهارسالگی حکومت طالبان در حالی از راه رسید که هنوز مردم این سرزمین و گنج ارزشمندی مثل جوانان با سرنوشت ابهامآمیزی روبرو هستند. وقتی هزاران هزار جوانِ افغانستان به کشور بازگشتند، شاهد خیلی تغییرات بودند. برای نخستینبار، چاههای نفت باز شده و استخراج میشود. سرکها و چوکها بازسازی و نوسازی شدهاند و از انفجار و انتحاری که هرروز گریبانگیر مردم بود، خبری نیست.
امید برگشت
اینها به مردم امید میدهند، امید به آینده بهتر، افغانستان آرام، سرسبز، توسعهیافته و خودکفا. اما تا رسیدن به این مقصد، هنوز راه باقیست و این راه با نیروی جوان طی میشود، نه چیز دیگر. کارآفرینی شود، در ادارات دولتی و خصوصی از نسل جوان و تحصیلیافته با ملاک تخصص و شایستگی استفاده گردد و افغانستانی که یکی از جوانترین کشورها در جهان است، واقعا آن جوانی خود را بازیابد و بهشور و سرمستی مملو از توسعه، پیشرفت و خودکفایی برسد.
ابرهای سیاه کنار رفتند
افغانستانِ ما ویرانه شده بود. توسط آنانی که خود را فرزندان همین خاک میخواندند، ولی بزرگترین خیانت را به این خاک انجام دادند. از رئیس جمهور گرفته تا پایینتر و پایینتر و پایینتر. اکنون اما وقت تغییر است، تغییر برای یک ملت شدن، برای متحد شدن، برای خودکفایی کشور و برای آرامش و آسایش افغانها. جوانان مثل گنج در ویرانه افغانستان بودند که از آنها استفاده نشد، ولی امروز باید استفاده شود. حکومت موجود باید از شعارهای پوپولیستی، بهسمت عملگرایی برود و آنچه لایق جوانان این مرز گنجپرور است را بهآنها بدهد.

احمدی