حمله هوایی پاکستان به کابل
در شامگاه پنجشنبه، صدای انفجارهایی مهیب آسمان کابل را لرزاند و قلب پایتخت را در بهتی سنگین فرو برد. دقایقی بعد، خبرها از حمله هوایی پاکستان به خاک افغانستان حکایت داشت؛ حملهای که به گفته منابع نظامی اسلامآباد، با هدف ترور «نور ولی محسود» رهبر تحریک طالبان پاکستان انجام شد. اما آنچه در ظاهر یک عملیات ضدتروریستی جلوه داده شد، در حقیقت نقض آشکار حاکمیت ملی افغانستان و نشانهای از بحران عمیق در سیاست ارتش پاکستان بود.
در همان ساعات اولیه، رسانههای وابسته به ارتش پاکستان با شور تبلیغاتی خاصی از “ضربه دوگانه بر هدف با ارزش شماره یک” سخن گفتند. اما چند ساعت نگذشت که نوار صوتی از نور ولی محسود منتشر شد؛ او زنده بود و اعلام کرد که در ایالت خیبرپختونخوا پاکستان حضور دارد. بدینگونه، تمام هیاهوی نظامی و رسانهای اسلامآباد فرو ریخت و بار دیگر نشان داد که ارتش پاکستان در میدان عقلانیت، همانقدر بیدقت است که در هدفگیری موشکهایش.
پاکستان؛ همسایهای که همیشه در پی بحران است
افغانستان طی نیمقرن گذشته از درون خود زخمهای زیادی خورده است، اما زخمهای بیرونیاش را همیشه از ناحیه پاکستان دریافت کرده است. کشوری که از زمان تولدش در ۱۹۴۷، نتوانست با افغانستان رابطهای بر پایه احترام متقابل برقرار کند، بلکه همواره در پی ساختن «عمق استراتژیک» در این خاک بوده است.
در قاموس ژنرالهای پاکستانی، افغانستان نه یک کشور مستقل، بلکه عرصهای برای رقابتهای نیابتی، بازیهای استخباراتی و ابزار چانهزنی با غرب و هند بوده است. از حمایت از مجاهدین در دهه ۸۰ گرفته تا پرورش طالبان در دهه ۹۰ و تأمین پناهگاه برای گروههای افراطی پس از ۲۰۰۱، ارتش پاکستان هرگز از مداخله در سرنوشت افغانستان دست نکشیده است.
اما حمله هوایی اخیر، گامی فراتر از مداخله بود؛ تجاوزی مستقیم و علنی که در آن، تمام نقابهای دیپلماسی فرو افتاد و چهره واقعی ارتش پاکستان به نمایش درآمد. آنچه این حمله را معنادارتر میسازد، زمانبندی آن است. درست در روزهایی که امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان، در دهلی نو حضور داشت و از نزدیکی بیشتر کابل و دهلی سخن گفته میشد، هواپیماهای پاکستانی آسمان کابل را شکافتند.
ارتش پاکستان به خوبی میداند که روابط گرم میان کابل و هند، تهدیدی برای ساختار ذهنیای است که طی دههها برای خود ساخته است. اسلامآباد عادت دارد افغانستان را در دایره نفوذ خود ببیند، نه در کنار هند یا ایران. از این منظر، حمله هوایی اخیر را میتوان نوعی اعلام خشم ژنرالهای پاکستانی از استقلال نسبی سیاست خارجی کابل دانست. اسلامآباد با بمباران کابل، نه در پی کشتن محسود، بلکه در پی فرستادن پیامی سیاسی بود:« افغانستان نباید از مدار نفوذ ما خارج شود».
اما این پیام به جای آنکه قدرت پاکستان را نشان دهد، ضعف آن را عریان ساخت. کشوری که از نزدیکی دو همسایهاش دچار هراس میشود و برای ابراز خشم خود دست به نقض مرزها میزند، نشان میدهد که نه از اعتماد به نفس سیاسی برخوردار است و نه از درایت دیپلماتیک. اگر به عمق ماجرا بنگریم، هدف اعلامشدهی عملیات یعنی ترور نور ولی محسود، خود حامل تناقضی بزرگ است. محسود، رهبر گروهی است که سالهاست در مناطق قبایلی پاکستان فعالیت دارد و حملاتش بیش از هر جا، متوجه نیروهای امنیتی خود پاکستان است. این گروه محصول همان سیاستهای استخباراتی است که زمانی برای مهار کابل طراحی شده بود، اما امروز به دامی برای طراحانش بدل شده است.
در واقع، پاکستان قربانی ساختار خودساختهای از تروریسم است؛ ساختاری که از دههها پیش، ارتش آن کشور برای پیشبرد اهداف ژئوپولیتیکی در افغانستان و کشمیر به کار گرفت. تحریک طالبان پاکستان فرزند ناخلف همان سیاست است. اکنون که این فرزند سرکش به دامن پدرش بازگشته و امنیت داخلی پاکستان را تهدید میکند، ارتش به جای پاکسازی ریشههای افراطیت در خاک خود، میکوشد با حملات نمادین به خاک افغانستان، خود را منجی مبارزه با تروریسم جلوه دهد، اما واقعیت روشنتر از هر زمان است: مرکز تروریسم در وزیرستان است، نه در کابل.
روایت رسمی و سکوت معنادار
در روز پس از حمله هوایی پاکستان به کابل، احمد شریف چودری، سخنگوی ارتش پاکستان، در برابر خبرنگاران حاضر شد. انتظار میرفت اسلامآباد یا مسئولیت حمله را بپذیرد یا دستکم موضع روشنی اتخاذ کند. اما او تنها به جملهای مبهم بسنده کرد: برای دفاع از امنیت و تمامیت ارضی پاکستان، هر کاری لازم باشد انجام خواهیم داد. این جمله، بیش از آنکه قدرت ارتش را نشان دهد، حاکی از سردرگمی و اضطراب در ساختار تصمیمگیری نظامی پاکستان بود.
اگر ارتش واقعاً هدفی مشروع را در نظر داشت، چرا از اعلام رسمی آن هراسید؟ اگر به راستی محسود را در کابل یافته بود، چرا شواهدی ارائه نکرد؟ زیرا واقعیت تلخ آن است که حمله نه تنها بیثمر بود، بلکه افکار عمومی منطقه را علیه اسلامآباد برانگیخت. حمله اخیر نه تنها تجاوز نظامی، بلکه تلاشی برای تحقیر سیاسی کابل و یادآوری وابستگیهای گذشته بود؛ تلاشی که با انتشار نوار صوتی محسود و موضع قاطع وزارت دفاع افغانستان، به شکست انجامید.
در پاسخ به این تجاوز، وزارت دفاع طالبان بیانیهای منتشر کرد و با لحنی تند، اقدام پاکستان را نقض حاکمیت ملی افغانستان دانست. هرچند مواضع کابل در قبال اسلامآباد طی سالهای اخیر اغلب محتاطانه بوده، اما این بار واکنش صریح و هشدارآمیز طالبان، نشاندهندهی تغییری در محاسبات سیاسی کابل است. حمله شامگاه شنبه طالبان بر پاسگاههای مرزی پاکستان، که به گفته ذبیح الله مجاهد، موجب کشته شدن ۵۸ نظامی پاکستانی شد، نشان داد که طالبان حتی حاضر است در صورت لزوم دست به اقدامات نظامی جدی و تلافیجویانه بزند.
طالبان اکنون به خوبی میدانند که پاکستان دیگر متحد مطمئنی نیست. از زمان بازگشت طالبان به قدرت، اسلامآباد انتظار داشت کابل سیاستی تابعانه در قبال آن اتخاذ کند، اما واقعیت میدانی چیز دیگری رقم زده است: طالبان به تدریج در پی کسب استقلال سیاسیاند، روابط خود را با تهران و دهلی توسعه میدهند و در برابر فشارهای استخباراتی پاکستان مواضع ملیگرایانهتری اتخاذ کردهاند.

قانون بینالمللی و حق پاسخ به حمله هوایی پاکستان به کابل
از دیدگاه حقوق بینالملل، حمله پاکستان به خاک افغانستان نقض صریح منشور ملل متحد است. هیچ کشوری، بدون مجوز شورای امنیت یا بدون هماهنگی با دولت میزبان، حق ندارد عملیات نظامی در قلمرو کشور دیگر انجام دهد، حتی به بهانه مبارزه با تروریسم. اسلامآباد نه تنها این اصل را زیر پا گذاشت، بلکه با سکوت خود در برابر پرسشهای جهانی، مشروعیت بینالمللیاش را نیز تضعیف کرد.
افغانستان، طبق اصول پذیرفتهشده، حق پاسخ متقابل دارد، اما پاسخ الزاماً نباید نظامی باشد. کابل میتواند با بهرهگیری از دیپلماسی منطقهای، از جمله ارتباط با ایران، هند و حتی چین، پرونده این تجاوز را در سطح سیاسی به چالش بکشد،؛ زیرا اگر پاکستان احساس کند میتواند بدون هزینه وارد حریم هوایی ما شود، فردا در شرق و جنوب نیز همین رفتار را تکرار خواهد کرد.
در نهایت، آنچه از این حادثه بر جای ماند، نه قدرت نظامی پاکستان، بلکه ضعف عمیق سیاسی و استخباراتی آن کشور بود. ارتشی که روزی خود را ستون ثبات منطقه میپنداشت، اکنون درگیر جنگهای نیابتی، بحران داخلی و دشمنتراشیهای بیثمر است. در حالی که اقتصاد پاکستان در بحران بیسابقهای فرو رفته و مشروعیت سیاسی نهاد نظامی در داخل آن کشور زیر سوال است، حمله هوایی پاکستان به کابل بیشتر شبیه به فریاد درماندگی بود تا نمایش قدرت. این حمله، در ظاهر یک اقدام نظامی بود، اما در عمق مسئله، اعترافی به ناتوانی و سردرگمی استراتژیک اسلامآباد به شمار میرود.
حمله هوایی پنجشنبه شب به کابل، نه تنها نقض حاکمیت ملی ما، بلکه هشدار بزرگی برای آینده منطقه است. اگر پاکستان به جای گفتوگو و تفاهم، همچنان سیاست تهدید و تجاوز را پیش گیرد، نه تنها افغانستان، بلکه کل جنوب آسیا بار دیگر در دایرهی ناامنی فرو خواهد رفت. افغانستان امروز، هرچند هنوز از زخم جنگها خونچکان است، اما دیگر آن سرزمین خاموشِ دیروز نیست.
نسلی برخاسته است که میفهمد استقلال فقط در میدان جنگ معنا ندارد، بلکه در استقلال سیاسی، رسانهای و فکری نیز متجلی است. اسلامآباد باید بداند که دوران مداخله به پایان رسیده. اگر خردی در کاخهای نظامی پاکستان باقی مانده باشد، باید بداند که امنیت از مسیر احترام به همسایه میگذرد، نه از راه تجاوز به خاک او.
شکریه نورزی