در اکتبر ۲۰۲۵، دونالد ترامپ بار دیگر وارد عرصه دیپلماسی خاورمیانه شد و نسخهای از «طرح صلح برای غزه» را ارائه داد. این پیشنهاد که با شعار پایان بحران و بازسازی غزه عرضه شده است، اما از همان نخستین نگاه، باید به نقدی جدی کشیده شود؛ چرا که بسیاری از گزارههای بنیادین آن با واقعیتهای سیاسی، استراتژیک و تاریخی منطقه در تضاد است. در این مقاله، تمرکز بر آن خواهد بود که چگونه این طرح نه تنها پاسخی به مطالبات مشروع مقاومت فلسطین نیست، بلکه بیش از آنکه به صلح متعهد باشد، وسیلهای برای برونرفت سیاسی واشنگتن و تلآویو از بنبست استراتژیک محسوب میشود.
شرط بنیادین مقاومت: عقبنشینی کامل و حاکمیت فلسطینی
حماس از همان آغاز تاکتیک مذاکرات و آتشبس، بر یک شرط بنیادین تأکید کرده است: “خروج کامل نیروهای اسرائیلی از غزه و استقرار حکومت فلسطینی مستقل” بهعنوان پیششرط هر توافق. این خواسته نه تنها نماد استقلال سیاسی فلسطینیان است بلکه راهبردی است برای جلوگیری از بازگشت اشغالگری و تضمین حق تعیین سرنوشت.
اما این شرط در تضاد آشکار با تمایل رژیم صهیونیستی است که خواهان حفظ نوعی حضور امنیتی در غزه است. تلآویو میخواهد دستکم بخشهایی از کنترل نظامی و نظارتی را حفظ کند؛ امری که از دید مقاومت آزادسازی واقعی را منتفی میکند. در واقع، همین نقطه تقاطع تبدیل به گره اصلی مذاکرات احتمالی شده است.
این تضاد، یکی از دلایلی است که طرح ترامپ بعید است به توافقی واقعی بینجامد: اسرائیل عملاً نمیپذیرد که تمامی ابزارهای نظامی و امنیتی خود را فورا ترک کند و مقاومت نیز نمیتواند الزام پذیرش حکومتی را بپذیرد که ضمانتی نداشته باشد.
- آمریکا در برابر طالبان؛ تجربهای هشداردهنده
برای فهم دلایل شکاف عمیق میان طرحها و واقعیتها، باید نگاهی به تجربه آمریکا در افغانستان انداخت. در آن پرونده، واشنگتن پس از سالها حضور سنگین نظامی و هزینه انسانی و مالی بسیار، مجبور شد به مذاکره تن دهد و در نهایت نیروهای خود را خارج کند. این شکست، یکی از موانع اصلی اعتبار جهانی آمریکا را برجسته ساخت.
در مورد غزه، مقاومت فلسطین بهصراحت هشدار داده است که اگر واشنگتن یا تلآویو به تعهدات خود عمل نکنند، این طرحها مانند توافق با طالبان در عمل بیاعتبار خواهند بود. همانگونه که آمریکا نتوانست با تضمینهایش در افغانستان دوام بیاورد، مقاومت نیز دست بالا را در این نوع بازی نخواهد داد.
این مقایسه به دو معنا هشدارآمیز است: اول، نشاندهنده افول توان آمریکا در تعهدات راهبردی دورمدت؛ دوم، تأکیدی است بر لزوم ضمانتهای بینالمللی محکم و ناظرانی که بتوانند ضمانت اجرای مفاد را کنترل کنند.

- تضمینهای عملی؛ شرط ورود به میز مذاکره
حماس بارها تأکید کرده که حاضر نیست صرفاً به حرفها اعتماد کند؛ فقط تضمینهای واقعی و عملی میتواند زمینه پذیرش مذاکره را فراهم کند. این تضمینها باید شامل مکانیزم نظارتی بینالمللی و ضمانتهای حقوقی الزامآور باشد.
از آنجا که اعتماد به آمریکا در سطح منطقه و در میان فلسطینیان بسیار ضعیف است، تجربه بگرام و تلاشهای مجدد واشنگتن برای بازگشت به پایگاههای افغانستان نزد بسیاری زخم کهنهای است. حتی اگر اسرائیل به عنوان شریک آمریکا در منطقه و الگویی از آمریکا تعهد دهد که به غزه بازنخواهد گشت، شکاف تاریخی نقض تعهدات گذشته، مانند پیمانها و توافقنامههای متعدد، مانع باورپذیری چنین وعدههایی میشود.
واقعیت این است که رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن بارها تعهداتشان را نقض کردهاند؛ از سیطره بر سرزمینهای اشغالی گرفته تا کنترل حرکت در غزه، محاصره، و مداخلات نظامی در زمان آتشبس. بدون تضمینهای معتبر بینالمللی، هر توافقی صرفاً در کاغذ باقی خواهد ماند و ارزش عملی نخواهد داشت.
- آماده بودن مقاومت برای صلح و موانع غرب و اسرائیل
یکی از نکات کمتر برجستهشده اما مهم آن است که مقاومت فلسطین طی دو سال اخیر بارها اعلام کرده که آماده است به آتشبس و صلح عادلانه تن دهد. در شرایط دشوار محاصره، آنها چندینبار بر سر میز مذاکره حاضر شدهاند. با این حال، آمریکا و اسرائیل هرگز آماده یک توافق «برد–برد» نبودهاند؛ توافقی که منافع و امنیت هر دو طرف را تضمین کند.
در واقع، قطعاً طرحهای پیشنهادی غرب حتی در زمانهای مذاکرات به شکلی تدوین شدهاند که بار سنگینتر بر مقاومت تحمیل شود. نه فقط شروط نامتعادل، بلکه روند اجرایی و نظارتی آنها به گونهای طراحی شده است که تلآویو بتواند از زیر بار اجرای تعهدات طفره رود.
مقاومت بهعنوان یک نماد اجتماعی و پشتوانه رسمی تصمیمات
حماس دیگر صرفاً یک سازمان نظامی نیست؛ بلکه به “نماد هویت جمعی و اراده مقاومت” در جامعه فلسطینی تبدیل شده است. در غزه، نسلی رشد کرده که زیر سایه محاصره و بمباران، مقاومت را نه یک انتخاب سیاسی، بلکه شکلی از زیستن میداند. برای این مردم، پایداری برابر با بقاست و سازش بدون کرامت، مفهومی بیمعناست.
با وجود فشارهای اقتصادی و ویرانیهای گسترده، حمایت از مقاومت در غزه همچنان بالاست. تصمیمات حماس در واقع بازتاب خواست عمومی مردمی است که از دل رنج، هویت سیاسی تازهای یافتهاند. از همین رو، حذف حماس از هر طرح سیاسی، در عمل حذف بخش بزرگی از اراده واقعی فلسطینیان خواهد بود.
در سطح جهانی نیز، مقاومت فلسطین به “نمادی از مبارزه علیه استعمار و تبعیض” تبدیل شده است. از خیابانهای لندن و نیویورک تا دانشگاههای جهان عرب، پرچم فلسطین امروز بیانگر صدای عدالتخواهی نسل جدید است. این همدلی جهانی مشروعیتی تازه به مقاومت بخشیده و هر توافقی بدون مشارکت آن را در نگاه افکار عمومی، بیاعتبار میسازد.
محاصره، بمباران مداوم و مقاومت شکستناپذیر
اگرچه غزه در دو سال گذشته در محاصره کامل و انواع بمبارانها و فشارها قرار داشته است، اما یکی از معجزات سیاسی و نظامی مقاومت آن است که هنوز تضعیف نشده است. بر عکس، در بسیاری از مناطق مقاومت توانسته ضربات مؤثری به ماشین جنگی اسرائیل وارد آورد.
سازمانهایی چون Human Rights Watch و دیگر نهادهای حقوق بشری، نسبت به حملات نامتناسب و غیرقانونی اسرائیل هشدار دادهاند. به عنوان مثال، آنها اسناد و شواهدی از آسیب رساندن به بیمارستانها، زیرساختهای حیاتی و استفاده از محدودیت در ورود کمکهای انساندوستانه منتشر کردهاند. این مدارک نشان میدهد که ضمانتهای اسرائیل برای امنیت جمعی فلسطینیان در غزه تا امروز در عمل نقض شده است. مقاومت اما نه تنها تضعیف نشده، بلکه با بهبود تاکتیکها و بهرهگیری از نبوغ محلی، همچنان هستهای از انطباق عملی با شرایط را حفظ کرده است.
نگاهی به طرح صلح برای غزه: صلح واقعی یا فرار از بنبست؟
طرح ترامپ به ظاهر شامل بندهایی چون آتشبس فوری، خروج اسرائیلی، بازسازی، و بازگرداندن اسیران است. اما نقدهای جدی بر آن وارد است. به نوشته مؤسسه مطالعات اروپا (ECFR)، این طرح فاقد «شفافیت زمانی و اجرایی» است و امکان آن را ندارد که تلآویو الزام آورد تا به تعهدات خود پایبند باشد.
علاوه بر این، ترامپ تلاش کرده است چشمانداز حکومت تکنوکرات فلسطینی را در غزه مطرح کند تحت نظارت بینالمللی، اما چنین طرحی همانقدر که به نظرِ سازنده میآید، خطر تضعیف حق مردم برای انتخاب حکومت مستقل را به همراه دارد.
نکته تعجبآور این است که نه تنها مقاومت بلکه اسرائیلیها هم با دیدی محتاط به این طرح مینگرند. اختلاف آشکار میان ترامپ و نتانیاهو بر سر اجرای کامل این طرح وجود دارد: ترامپ به دنبال نتیجه سریع برای ارتقاء وجهه آمریکا است و همواره هم بدنبال جایزه صلح بود، در حالی که نتانیاهو بسیاری از مفاد آن را دستنیافتنی میداند. این شکاف داخلی، روند آینده تصمیمگیری در رژیم صهیونیستی را پیچیدهتر میکند.
اگر جزئیات طرح ترامپ را بخوانیم، میبینیم که آنجا که به «بازسازی» غزه میرسد، اولویتها بیشتر به ملاحظات ژئوپلیتیک و کنترل خارجی متمایلاند تا مطالبات مردم فلسطین. این در حالی است که مقاومت هشدار داده است که این طرح را نمیپذیرد مگر آنکه ضمانت توقف فوری حملات اسرائیلی داده شود، امری که تا امروز به صورت عینی و واقعی اتفاق نیفتاده است.

افول آمریکا در صحنه جهانی و نقش اسرائیل در جهتدهی به سیاست خارجی واشنگتن
یکی دیگر از ابعاد مهم ماجرا، افول سطح تصمیمگیری مستقل آمریکا در سیاست خارجی و نقش محوری اسرائیل در جهتدهی به این سیاستها است. امروز، تصمیمهای واشنگتن درباره خاورمیانه اغلب با لحاظ منافع و آژندهای امنیتی اسرائیل همراه است. در بسیاری از موارد، اسرائیل تعیینکننده خطوط قرمز اصلی است، و آمریکاییها بیشتر به نقش واسطه یا فشارورز تبدیل شدهاند تا قاضی بیطرف.
این وضعیت نه تنها اعتبار بینالمللی آمریکا را تضعیف میکند، بلکه قدرت نرم و دیپلماسی آن را نیز در چشم افکار عمومی بهویژه در جهان اسلام کاهش میدهد. در چنین زمینهای، طرح صلح برای غزه را باید نشانهای دیگر از تلاش واشنگتن برای دستیابی به راهحلی کمهزینه سیاسی دانست، نه یک گزینه صلح پایدار.
نقض تعهدات سابق؛ درسی که باید آموخت
یکی از مهمترین نقاط تکیه استدلال مقاومت، سابقه مکرر نقض تعهدات بینالمللی و پیمانهای امضاءشده است. رژیم اسرائیل و متحدانش بارها پیمانهایی را امضا کردهاند؛ از قطعنامههای سازمان ملل گرفته تا تعهدات دوطرفه و در عمل به خلاف آنها عمل کردهاند.
نمونههایی چون استمرار محاصره، انسداد ورود کمکهای انسانی، دخالت نظامی حتی در زمان آتشبس، و اعمال محدودیت بر آزادی حرکت شهروندان فلسطینی، همگی گواهی بر این تاریخ نقض هستند. مؤسسات حقوقی و نهادهای بینالمللی بارها نسبت به این انتهاکها هشدار دادهاند.
این پیشینه باعث میشود مقاومت نه فقط بدبین، بلکه منطقی باشد اگر بگوید: “بدون ضمانتهای نظارتی بینالمللی بیبازگشت، هر توافقی مثل یک بازی شطرنجی خواهد ماند که مهره فلسطینیان سریعتر از موعد حذف میشود.
- جمعبندی و توصیهها
در نهایت، اگر هدف طرح ترامپ برقراری صلح باشد، باید به چند نکته اساسی توجه شود:
- تطابق توافقها با مطالبات مقاومت: هر طرحی که خروج اسرائیل را تضمین نکند، شانه خالی کردن از مشکل اصلی است.
- تضمین اجرای تعهدات: بدون نظارت بینالمللی الزامآور، توافق صوری بیش نیست.
- پذیرش نقش مقاومت و مشارکت واقعی آن: نادیده گرفتن حماس یعنی نادیده گرفتن مردم غزه.
- شایستگی زمانی و عملی توافق: باید زمانبندی دقیق و گامبهگام باشد و امکان بازگشت به وضعیت قبل را ببندد.
- آگاهی از افول تأثیر آمریکا: عدم اتکا به وعدههای صرفاً آمریکایی و فشار آوردن بر جامعه بینالملل برای مداخله متوازن.
- فشار بر رژیم اسرائیل برای توقف فوری حملات: شرط اولیه آتشبس و تبادل اسرا.
مجتبی همت