جستجو
Close this search box.

گفت‌وگوی ویژه با بنیامین نتانیاهو!

Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

گفت‌وگوی ویژه با بنیامین نتانیاهو

چَپ چَپ به من می‌دید و خیلی خشمگین به‌نظر می رسید. چهره‌اش سرخ شده بود، گویی تازه از کوره خشت‌پزی آمده بود. طاقتم طاق شد و پرسیدم: آقای نتانیاهو! این چَپ چَپ سیل‌کدن‌هایت به من بخاطر چیست؟
بی‌درنگ جواب داد: تو خو خبرنگاری از افغانستان استی، شما خو دشمن ما استین، چطور به‌تو اجازه دادند که بیایی؟
لبخندی زدم و گفتم: جناب! از هفت خوان رستم گذشتم تا به‌شما رسیدم. وقتی می‌خواستم به‌مسئولین دفتر شما تماس بگیرم، تماس رخ نمی‌شد و مرتب تکرار می‌شد: گنبد آهنین است و نمی‌شود امواج از آن عبور کند تا اینکه امواج از یکی از سوراخ‌های گنبد عبور کرد و بلاخره هماهنگی انجام شد و من در خدمت شما استم.
خشمگین شد و با غضب گفت: زودشو سوالات‌ته بپرس!
با کنجکاوی که هردم قلقکم میداد پرسیدم: جناب! رنگ و رخ‌تان پریده، لاغر شدید، خیرت است؟
با غصب و قهر بیشتر از پیش گفت: به تو چه؟ فکر کردی ترسیدیم! نی! نی! مه هیچ وقت نمی‌ترسم. این لاغری بخاطر چاقی زیاد است.
حرف‌اش مرا یاد لاف‌های اشرف غنی انداخت که زره زیر پیراهنش پوشیده بود و سینه سپر کرده و چیغ می‌زد: دا زره نده، دا کمیس ده (این زره نیست، لباس است). عاقبتِ او خو فرار بدون چپلک بود و میدان هوایی ازبیکستان را بوی گرفته بود، مچم که عاقبت این لندهور قاتل چه خواهد شد. خو گمشکو برویم سر گفت‌وگوی ما.

  • گفت‌وگوی ما با بنیامین نتانیاهو آغاز شد.

من: از لحاظ سیاسی و نظامی در چه جایگاهی قرار دارید؟
نتانیاهو: برعکس تبلیغاتی که شما مردم می‌کنید، ما در یک وضعیت خوب سیاسی قرار داریم و همه چیز خوب است. البته یک نود درصد کابینه زیاد غالمغال داره که آبروی ما ره بردی، خو نود درصد چیزی نیست. از لحاظ نظامی هم که دیدید چقدر کودک و زن ره در غزه کشتیم و ای خودش قدرت است. گنبد آهنین ما ره هم که دیدید، مثل فولاد است، فولاد.

من: بله! بله! ولی این گنبد آهنین سوراخ سوراخ شده، دلیلش چیست؟
نتانیاهو: آ آ! کج فکر نکنید یک وقت. سوراخی‌های گنبد، دیزاینی است که خود ما دادیم تا مقبول معلوم شوه. اینکه گفته میشه موشک‌های ایران و لبنان و حماس این گنبد ره سوراخ سوراخ کرده، توطئه است.

من: بسیار خوب! از کشتار زنان و کودکان یاد کردید، آیا این کار شما، قدرت نظامی شما را نشان می‌دهد؟
نتانیاهو! لاحول! خو گناهت نیست، دشمن استی دگه! در جوابت باید بگویم که اگر تاریخ خوانده باشی، در کدام مقطع از تاریخ، به این میزان کودک و زن توسط یک رژیم…. وی ی ببخشید، اصلاح میکنم، توسط یک دولت قوی کشته شده؟ واضح است که نشده و برای اولین بار ما چنین قدرتی را داشتیم که کودکان و زنان را هدف قرار بدهیم و بکشیم.

من: خو خو! آقای نتانیاهو! گروه‌های مقاومت فلسطین چقدر به‌شما ضربه زده‌اند؟
نتانیاهو: گروه‌های مقاومت فلسطین هیچ کاری نتوانستند بکنند و هیچ ضربه‌ای به ما نزده. فقط چند پایگاهی که داشتیم را تخریب کرده و روزانه یک چند سرباز ما را از بین می‌برند. مهم این است که جان خودم جور است و تو هم زود زود سوال‌هایت را بپرس که کدام موشک اینجا اصابت نکند.

من: مگر نگفتید گنبد آهنین تان مثل فولاد است؟
گیلاس آبی که روبرویش روی میز قرار داشت را برداشت و در حالیکه چهره‌اش این‌بار سیاه‌پوستان را درود می‌فرستاد، آب را نوشید و با خشم گفت: به تو…
ناگهان تیلفونش زنگ خورد و نتانیاهو آنرا برداشت و لبخندی زد و گفت: برادرم است. صدا در بلندگو بود. شناختم، صدا از بایدن بود که می‌گفت: بنیامین خان! خبر شدم که با یک خبرنگار افغان مصاحبه داری، مواظب باش که افغان‌ها دشمن ما استند و کدام آبروریزی نکنی، تو خو بیازو به ما آبرو نماندی. دیدی که ما ره چطور تحقیر کدن.
چهره نتانیاهو دوباره سرخ شد، گویی تربوزی را جویده و از آن صورتی درست کرده باشند. در پاسخ به برادرش جواب داد: آبرو مه نماندیم یا تو که بوی بدت، کُل کاخ سفید ره گرفته و خیلی از کارمندان کاخ به‌سرطان مبتلا شده، آبرو مه نماندیم یا تو که با هوا دست میتی، آبرو مه نماندیم یا تو …
بایدن، حرفش را قطع کرد و گفت: صدا خو در بلندگو نیست؟
نتانیاهو: است، چرا؟
بایدن: مرگِ است، پیش امو خبرنگار افغان مره و خودته یک سکه کدی، گمشو بی‌شرف.
تماس قطع شد و گویی نتانیاهو تازه فهمیده که چه گفته، لبخندی زد و گفت: شوخی میکدیم، فکرت باشه که در مصاحبه‌ات از این شوخی ما یاد نکنی.

من: نی! نی! خاطرت جمع باشه! کُل حرف‌های شما حقیقت بود.
با هیجان گفت: راستی!
گفتم: بله! باید او فعلای دیگیشه هم میگفتی.
با ناراحتی گفت: آ حیف شد، نماند که کُلشه بگویم. آ خو دگه بپرس.

من: بیش از صد کشور در همین اواخر فلسطین را به‌عنوان یک کشور مستقل به‌رسمیت شناخته و شما را به‌عنوان قاتل، اشغالگر، سفاک، خون‌آشام و کسی که زورتان فقط به زنان و کودکان میرسد، به دادگاه بین‌المللی معرفی کرده‌اند، موضع شما چیست؟
با عجله از جایش بلند شد و گفت: چه! کجاست؟ نکنه به دستگیریم آمده؟

من: نی! نی! بشینین سر جای تان. فعلا نیامده، ولی به‌زودی خواهد آمد.
کمی آرام‌تر شد و نشست.

من: جواب سوال؟
نتانیاهو: مه هیچ‌کسی ره نکشتیم، کُلیش توطئه است.

من: همین چند دقیقه پیش خودتان از قدرت نظامی تان گفتید که موفق شده‌اید هزاران کودک و زن را قتل عام کنید؟
نتانیاهو: باور کنید، اگه بایدن سلاح نمی‌داد و اونمو خدازده ریشی سوناک و دیگرایش تشویق نمی‌کرد، مه قدرتشه ندارم حتا یک پشه ره بکشم، چه برسه به انسان. تو یک رقم مشکوک معلوم میشی، مه رفتم که کدام موشک نیایه.

دو پا داشت و دوپای دیگر قرض کرد و با عجله میدوید و فریاد میزد: بدوین بریم زیرزمینی، هر کس پرسید، بگویید جلسه امنیتی دارم.
و اینگونه بود که او را مرد نترس و شجاع یافتم که سایه‌اش هم او را یار نبود، چون با دیدنش جیغ میزد و فریاد میزد: اونه آمد، اونه آمد.

بنیامین نتانیاهو
بنیامین نتانیاهو، خونخوار تاریخ

الیاس احمدی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=5970

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مقالات