Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

مسیر تاریخی مزدوری اسلام‌آباد برای غرب

در روزهایی که تنش در مرزهای افغانستان و پاکستان به اوج رسیده است، سخنان تازه‌ی ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی حکومت طالبان، بار دیگر نگاه‌ها را به عمق رابطه پیچیده و پرابهام میان اسلام‌آباد و کابل جلب کرد. مجاهد در گفت‌وگو با رسانه خیرنیوز گفت که پاکستان با ایجاد بحران در مرزها در پی فراهم‌سازی زمینه برای بازگشت نیروهای امریکایی به پایگاه بگرام است.

این سخنان، فراتر از یک موضع‌گیری سیاسی، در واقع بازتابی از واقعیتی تاریخی است که افغانستان طی هفتاد سال گذشته بارها و بارها آن را تجربه کرده است. اینکه پاکستان همواره در زمین استعمارگران بازی کرده است و مزدوری اسلام‌آباد برای غرب تمامی ندارد.

پاکستان از نخستین روزهای تأسیس خود در سال ۱۹۴۷، بر بستر سیاست‌های استعماری بریتانیا متولد شد. این کشور نه نتیجه یک جنبش ملی مستقل، بلکه برآیند پروژه‌ای بود که لندن و سپس واشنگتن برای مهار نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و کنترل قلب آسیا طراحی کرده بودند.

در همان سال‌های نخست، پاکستان با پیوستن به پیمان‌های نظامی غرب مانند سنتو و سیتو، عملا به یکی از ابزارهای اصلی سیاست مهار شوروی در منطقه بدل شد. ارتش این کشور از همان ابتدا با حمایت مستقیم امریکا شکل گرفت و سازمان استخباراتی بدنام آن، آی‌اس‌آی، به بازوی اجرایی سیاست‌های غرب در جنوب آسیا تبدیل شد.

در مقابل، افغانستان که مسیر بی‌طرفی و استقلال را برگزیده بود، همواره زیر فشار قرار گرفت تا از مواضع مستقل خود دست بکشد. از بحران دیورند گرفته تا فشارهای اقتصادی و تبلیغاتی، پاکستان به دستور اربابان غربی، نقش مزاحم دائمی استقلال افغانستان را ایفا کرد.

  • جنگ سرد و استفاده از خاک پاکستان علیه افغانستان

در دهه‌های بعد، با آغاز تجاوز شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، پاکستان به میدان اصلی اجرای طرح‌های استخباراتی غرب بدل شد. امریکا، عربستان و کشورهای غربی میلیاردها دالر سلاح و پول را از طریق خاک پاکستان به گروه‌های مجاهد افغان رساندند. اما همین مسیر حمایتی، در واقع آغاز نفوذ استخبارات پاکستان در سرنوشت افغانستان بود. آی‌اس‌آی در طول دهه ۸۰ میلادی، نه تنها کانال اصلی کمک‌های غرب به مجاهدین بود، بلکه با مهارت خاصی تلاش کرد گروه‌های افغان را زیر نفوذ خود بگیرد و آینده سیاسی کشور را به نفع منافع اسلام‌آباد شکل دهد.

در نتیجه، جنگ مقدس مردم افغانستان علیه اشغال شوروی، در سایه برنامه‌های پنهانی امریکا و پاکستان، به ابزاری برای تثبیت موقعیت اسلام‌آباد در منطقه تبدیل شد و این همان نقطه‌ای بود که بذر بی‌ثباتیِ چهل‌ساله در خاک افغانستان کاشته شد.

دهه ۹۰ میلادی شاهد ظهور پدیده‌ای بود که بعدها چهره افغانستان و منطقه را تغییر داد: جنبش طالبان. تحلیلگران بین‌المللی و حتی برخی مقام‌های پیشین پاکستان اعتراف کرده‌اند که طالبان، در اصل، زاده سیاست استخباراتی اسلام‌آباد بودند. آی‌اس‌آی با پشتیبانی مالی عربستان و چراغ سبز واشنگتن، نیرویی را پرورش داد که قرار بود پس از خروج شوروی و فروپاشی دولت نجیب‌الله، حکومت مطلوب پاکستان را در کابل مستقر کند.

هدف از ایجاد طالبان روشن بود: ایجاد حکومتی که عمق استراتژیک پاکستان را در برابر هند تضمین کند و افغانستان را به منطقه‌ای تابع و بی‌ثبات بدل سازد تا اسلام‌آباد بتواند نقش میانجی منطقه‌ای را برای قدرت‌های بزرگ بازی کند.

  • پس از ۲۰۰۱؛ تداوم وابستگی و بازی دوگانه با امریکا

پس از حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، پاکستان ظاهرا به عنوان هم‌پیمان امریکا در جنگ علیه ترور معرفی شد؛ اما در واقع، بازی دوگانه‌ای را آغاز کرد که تا امروز ادامه دارد.

اسلام‌آباد از یک سو پایگاه‌های خود را در اختیار نیروهای امریکایی قرار داد، میلیاردها دالر کمک نظامی دریافت کرد، و از سوی دیگر، پناهگاه‌های امن برای طالبان افغان فراهم ساخت. گزارش‌های متعدد سازمان ملل، ناتو و حتی اسناد افشا‌شده ارتش امریکا نشان می‌دهد که بسیاری از عملیات‌های طالبان از خاک پاکستان طراحی و پشتیبانی می‌شد.

به بیان دیگر، پاکستان از حضور امریکا در افغانستان سود مالی و سیاسی برد و همزمان با حمایت از طالبان، مانع از شکل‌گیری یک دولت مستقل و باثبات در کابل شد. این دوگانگی، نه از ناتوانی، بلکه از ماهیت وابسته نظام پاکستان به سیاست‌های غرب سرچشمه می‌گرفت.

  • بازی تازه مزدوری اسلام‌آباد برای غرب: بحران مرزی و رؤیای بازگشت امریکا به بگرام

امروز، سخنان سخنگوی طالبان درباره تلاش پاکستان برای فراهم‌سازی زمینه بازگشت نیروهای امریکایی به بگرام را نمی‌توان صرفا یک ادعا دانست. واقعیت این است که در شرایط رقابت فزاینده‌ی امریکا با چین، افغانستان دوباره به نقطه تمرکز ژئوپلیتیکی واشنگتن بدل شده است.

پاکستان که پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بخش بزرگی از نقش استراتژیک خود را از دست داده، اکنون در پی احیای آن جایگاه است. ایجاد تنش در مرزها، بمباران خاک افغانستان، اتهام‌زنی به کابل درباره حضور اعضای تحریک طالبان پاکستان و کارشکنی در مذاکرات، همگی بخشی از سناریویی هستند که هدفش بازگرداندن توجه امریکا به منطقه است.

برای واشنگتن، داشتن جای پایی در قلب آسیا اهمیت ژئوپلیتیکی دارد. اسلام‌آباد می‌خواهد در این معادله دوباره به عنوان کلیددار منطقه شناخته شود. به‌ بیان دیگر، پاکستان با بحران‌سازی در مرزها، به امریکا پیام می‌دهد که هنوز بدون او نمی‌توان معادلات افغانستان را مدیریت کرد. نکته‌ای که این پازل را تکمیل می‌کند این است که چندی پیش، دونالد ترامپ گفت که بحران افغانستان و پاکستان را خیلی سریع حل خواهد کرد. ترامپ پیش از بارها علاقه خود را برای بازگشت به بگرام نشان داده بود.

بگرام، برای بسیاری از افغان‌ها، نماد حضور بیگانه و اشغال نظامی است. پایگاهی که سال‌ها مرکز عملیات نظامی امریکا بود، حالا دوباره در معادلات قدرت منطقه‌ای مطرح شده است. اگر ادعای طالبان درباره تمایل واشنگتن به بازگشت در بگرام درست باشد، بدون شک، این بازگشت نه به ‌صورت مستقیم، بلکه از مسیر وابستگان قدیمی آمریکا در منطقه، یعنی پاکستان دنبال خواهد شد. پاکستان بارها ثابت کرده که در بزنگاه‌های تاریخی، به‌جای ایستادن کنار ملت‌های منطقه، در صف استعمارگران و قدرت‌های خارجی قرار می‌گیرد.

در تمام این سال‌ها، قربانی اصلی این بازی‌ها مردم افغانستان بوده‌اند. ملتی که میان جاه‌طلبی‌های آمریکا و مزدوری اسلام‌آباد برای غرب گیر افتاده است. از جنگ شوروی تا حمله ناتو و اکنون بحران مرزی، خاک افغانستان همیشه میدان رقابت دیگران بوده، نه صحنه تصمیم‌گیری ملت خودش.

پاکستان از بحران افغانستان تغذیه می‌کند. هرچه بی‌ثباتی در کابل بیشتر شود، نقش اسلام‌آباد در میزهای بین‌المللی پررنگ‌تر می‌شود و به همین دلیل، صلح واقعی در افغانستان، برای حاکمان نظامی پاکستان یک تهدید است، نه فرصت.

مزدوری اسلام‌آباد برای غرب
مزدوری اسلام‌آباد برای غرب تمامی ندارد: پاکستان در تلاش برای بازگشت امریکا به بگرام!

شکریه نورزی

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=10146

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *