جنگ دوازده روز میان ایران و اسرائیل، مرز میان ترس و جرأت را دگرگون ساخت و نگاه بسیاری از ناظران جهانی را نسبت به موازنهی قدرت در منطقه تغییر داد. زیرا قدرت موشکی ایران، صرفاً یک ابزار نظامی نبود، بلکه نماد ارادهای جمعی بود که از قاهره تا بیروت، از کابل تا صنعا و از غزه تا اسلامآباد، پژواک یافت و معنای تازهای به استقلال سیاسی بخشید.
در این میان پرسشی اساسی پدید آمد که چگونه کشوری با منابع محدود و در محاصرهی فشارهای جهانی توانست اقتداری بسازد که الهامبخش ملتهای مسلمان و دولتهای تحت ستم گردد و مفهوم قدرت را در قرن بیستویکم بازتعریف کند؟
۲۲ موج حمله؛ ایران چگونه اسرائیل را زمینگیر کرد؟
در جریان جنگ ۱۲ روزه، ایران با شلیک ۲۲ موج موشکی و پهپادی، صفحهای تازه در تاریخ منطقه گشود. بیش از ۵۵۰ موشک بالستیک و هزاران پهپاد انتحاری از نقاط مختلف ایران به سمت اهداف استراتژیک شلیک شد. این موجها شامل موشکهای «سجیل» و «خیبرشکن» و پهپادهای «شاهد» بودند که سامانههای دفاعی چندلایه رژیم صهیونیسم را تحت فشار قرار دادند.
مطابق گزارش الجزیره، بیش از 6۳ درصد از موشکهای ایرانی به اهداف تعیینشده برخورد کردند. در مرحله نخست، پهپادها سامانههای راداری اسرائیل را مختل کردند. سپس، موجهای بعدی موشکهای بالستیک به سوی اهداف حساس شلیک شد و دقت بالای آنها باعث شد بسیاری از مراکز مهم نظامی از کار بیفتند.
روزنامه نیویارک تایمز نوشت که حملات ایران، شهرهای تلآویو و حیفا را به لرزه درآورد و خسارتهای قابل توجهی به زیرساختهای نظامی و غیرنظامی اسرائیل وارد کرد. شفاخانه «سوروکا» که یکی از مراکز مهم صحی اسرائیل بود، آسیب جدی دید و بازسازی آن بیش از سیصد میلیون دالر هزینه برداشت.
وال استریت ژورنال در تحلیلی جداگانه نوشت که استراتژی ایران بر پایه تجربهی جنگهای نامتقارن و درک عمیق از میدان نبرد طراحی شده بود. همین موضوع باعث شد که حتی مداخله مستقیم آمریکا نیز نتواند روند عملیات را تغییر دهد. این تحلیل تأکید کرده است که تکنالوژی پیشرفته بدون اراده و مدیریت میدانی، کارایی ندارد؛ اما ایران با ترکیب این دو عنصر، توانست نتیجهای بیسابقه رقم بزند.
در میان موشکهای ایرانی، خیبرشکن بیش از همه جلب توجه کرد. این موشک با برد ۱۴۵۰ کیلومتر و سرعتی بیش از ۱۵ برابر صوت، از هشت سامانهی دفاعی عبور کرد و حتی سامانهی آمریکایی «تاد» را نیز از کار انداخت. چنانچه برای رهگیری خیبر شکن، بیش از ۱۵۰ موشک رهگیر توسط سامانه های دفاعی اسرائیل و آمریکا شلیک شدند، اما موشکهای خیبرشکن از تمام سدها گذشتند و به اهداف اصلی اصابت کردند و قدرت موشکی ایران را به رخ کشیدند. خسارات واردشده به مراکز نظامی اسرائیل، طبق برآورد رسانههای غربی، سنگین و غیرقابل پیشبینی بود.
موشک دیگر، سجیل، با سوخت جامد و دقتی مافوق تصور، در حمله به پایگاههای موساد و مراکز فرماندهی رژیم اشغالگر نقش کلیدی داشت. گزارش نیویارک تایمز تأیید کرد که سامانههای پدافندی اسرائیل مانند «ارو» و «فلاخن داوود» در برابر این موشکها ناکام ماندند و بخشی از زیرساختهای حیاتی اسرائیل آسیب دید. کارشناسان اقتصادی نیز زیان ناشی از این حملات را چندین میلیارد شکل تخمین زدند.
این جنگ، یک درس روشن برجای گذاشت: تکنالوژی بدون ایمان و راهبرد، بیاثر است. ایران نشان داد که ترکیب دانش وطنی، تجربه میدانی و روحیه مقاومت میتواند در برابر پیشرفتهترین تجهیزات دشمن پیروز شود. این تجربه، نهتنها برای ایران، بلکه برای تمام ملتهایی که در برابر سلطه میخواهند بایستند، الگویی از اراده و استقلال است.
موشکهای ایرانی، تکنالوژی وطنی و فلسفهی خوداتکایی
نکتهی برجسته در جنگ 12 روزه، صرفاً شلیک موشک نیست؛ بلکه فلسفهی پشت آن است. ایران طی دههها تحریم و انزوا، به جای تسلیم در برابر فشارها، راهی متفاوت برگزید. برنامهی موشکی ایران حاصل همین مسیر طولانی خوداتکایی است؛ مسیری که در آن دانشمندان و اینجینرانِ ایرانی توانستند نسلهای متوالی از موشکهای بالستیک، سوخت جامد و سامانههای هدایت دقیق را بدون وابستگی خارجی تولید کنند.
وقتی موشکهای «خیبرشکن» با سرعت چندین برابر صوت از فراز آسمان عبور کردند و سامانههای دفاعی اسرائیل حتی فرصت رهگیری نیافتند، پیام روشنی برای منطقه ارسال نمود: استقلال تکنالوژی، میتواند قدرت بازدارندگی واقعی ایجاد کند. این دستاورد نه تنها به نفع ایران، بلکه به نفع تمام کشورهای در حال توسعه و ملتهای مسلمان بود که سالها در بند وابستگی نظامی به غرب قرار داشتند.
از نگاه تحلیلگران نظامی در قاهره، آنکارا، اسلامآباد و دوحه، ایران نشان داد که «قدرت» الزاماً از خرید تسلیحات گرانقیمت حاصل نمیشود، بلکه از ارادهی ملی، پیوستگی علمی و هدفمندی استراتژیک زاده میگردد.
قدرت موشکی ایران؛ از بازدارندگی تا بازتعریف امنیت در خاورمیانه
تا پیش از این جنگ، مفهوم امنیت در خاورمیانه بیشتر به حضور نیروهای خارجی و اتحادهای شکننده گره خورده بود. اما در جنگ دوازدهروزه، ایران نشان داد که امنیت میتواند از درون برآید. موشکهایی که در عمق خاک دشمن فرود آمدند، صرفاً ابزار تهاجم نبودند، بلکه پیام بازدارندگی داشتند: هر حملهای علیه خاک ایران، هزینهای سنگین برای مهاجم در پی خواهد داشت.
در این معنا، جنگ دوازدهروزه یک نقطهی عطف بود. از یکسو، اسرائیل و حامیان غربیاش دریافتند که تداوم تهدید علیه ایران میتواند امنیت خودشان را به خطر اندازد. از سوی دیگر، ملتهای منطقه درک کردند که «امنیت واقعی» در گرو توازن قوا و ارادهی مستقل است، نه در سایهی پیمانهای خارجی. این تحول ذهنی، خود بزرگترین دستاورد راهبردی پیروزی ایران به شمار میرود.
طغیان ایران و ایجاد شکاف در ساختار اعتماد غرب
واکنش آمریکا به تحولات این جنگ، خود نشانهای از تغییر معادله بود. واشنگتن، که همواره خود را ضامن امنیت اسرائیل میدانست، در برابر موج بیسابقهی موشکهای ایرانی ناچار شد گزینهی «آتشبس» را بپذیرد. این تصمیم، در نگاه بسیاری از تحلیلگران، نه از سر تمایل بلکه از سر اجبار بود. زیرا تداوم درگیری میتوانست به فروپاشی کامل زیرساختهای حیاتی اسرائیل منجر شود.
با پذیرش آتشبس، برای نخستینبار در دهههای اخیر، آمریکا نتوانست برتری نظامی خود را به نمایش بگذارد. به همین دلیل از نگاه متحدان منطقهای واشنگتن، این رخداد شکاف عمیقی در «اعتماد امنیتی» آنان ایجاد کرد. کشورهای عربی حوزهی خلیج فارس، که سالها میلیاردها دالر صرف خرید سامانههای دفاعی آمریکایی کرده بودند، شاهد ناکارآمدی همان فناوریها در برابر موشکهای ایرانی شدند.
در نتیجه، پس از این جنگ، نگاه تازهای در میان دولتهای منطقه شکل گرفت؛ نگاهی که بر «تعادل قدرت» به جای «وابستگی به قدرت» تأکید میکند.

جولان موشکهای ایرانی و تأثیر روانی و نمادین بر ملتهای منطقه
آنچه در جنگ دوازدهروزه، رخ داد، تنها بر سطوح نظامی و دیپلماتیک اثر نگذاشت، بلکه در ذهن و روان ملتهای منطقه نیز تحولی پدید آورد. برای بسیاری از مردم در کشورهای اسلامی، تصویر ایران نه به عنوان یک کشور منزوی، بلکه به عنوان نماد مقاومت و توان وطنی شکل گرفت. در سرکهای بیروت، بغداد، صنعا، کابل و حتی اسلامآباد، رسانهها از «شکستن هیبت اسرائیل» سخن گفتند.
این تحولات، بازتابی از یک احساس جمعی بود: احساس توانستن. در جهانی که نظم موجود سالها بر پایهی سلطه و تحقیر شکل گرفته بود، دیدن شکست تکنالوژیهای غربی در برابر ارادهی شرقی، برای ملتهای تحت فشار، معنا و انگیزهای تازه داشت. بسیاری از روشنفکران عرب، این رخداد را «پایان دوران ترس» توصیف کردند؛ دورانی که در آن، هرگونه مقاومت در برابر اسرائیل، ناممکن پنداشته میشد.
بازتاب بینالمللی شکست غرب و تغییر محاسبات قدرت
در سطح جهانی نیز، جنگ دوازدهروزه باعث بازنگری در محاسبات ژئوپلیتیکی شد. قدرتهای آسیایی مانند چین و روسیه، این رخداد را نشانهای از افول انحصار نظامی غرب دانستند. تحلیلگران غربی نیز هشدار دادند که «الگوی ایرانی» ممکن است به الهامبخش سایر کشورهایی بدل شود که به دنبال استقلال نظامی استند.
در واقع، ایران بدون ورود مستقیم به جنگهای طولانی و پرهزینه، با یک عملیات محدود اما دقیق، توانست هزینهی دشمن را بالا ببرد و مشروعیت سیاسی خود را در میان افکار عمومی منطقه تثبیت کند. از این منظر، جنگ دوازدهروزه و قدرت موشکی ایران، شکلی از «قدرت نرم در قالب سخت» بود؛ قدرتی که از دل تکنالوژی نظامی زاده شد، اما کارکرد آن در حوزهی روانی و سیاسی نمود یافت.
فرجام نبرد و بازتعریف قدرت
وقتی آتشبس اعلام شد، آسمان تلآویو دوباره آرام گرفت، اما نظم سیاسی خاورمیانه دیگر همان نظم پیشین نماند. در آن دوازده روز، نهتنها سامانههای دفاعی اسرائیل از کار افتادند، بلکه ذهنیتی دیرینهای که قدرت را تنها در اختیار غرب میدید و استقلال نظامی را رؤیایی دور تصور میکرد، نیز فرو ریخت. ایران در این جنگ، با تکیه بر توان داخلی و ارادهی سیاسی، نشان داد که بازدارندگی میتواند از درون ساخته شود، نه در سایهی قراردادهای امنیتی و حمایتهای خارجی.
به همین دلیل پیامدهای این نبرد نیز فراتر از مرزهای ایران و اسرائیل رفت. کشورهای اسلامی و ملتهایی که سالها زیر فشار بودند، امکان ساخت امنیت مستقل را مشاهده کردند. از قاهره تا بغداد، از اسلامآباد تا کابل و از صنعا تا بیروت، ناظران دریافتند که ارادهی ملی میتواند جایگزین اتکا به بیگانگان شود.
فیض الله صدیقی











