روابط اروپا و آمریکا
در سده ی اخیر شاهد مستحکم ترین نوع ارتباطات بین المللی بین آمریکا و اتحادیه اروپا بوده ایم. مجموع الممالک اروپا از جمله کشورهایی هستند که در عرصه ی سیاست خارجی شان اختلاف نظری وجود ندارد و همواره با آمریکا که خودش را پلیس جهان می داند ارتباط خوبی داشته و در قضایای مختلف به خصوص در مباحث نظامی باهم اشتراک نظر و همکاری های زیادی داشته اند.
ریشه ی این دوستی گرمابه و گلستان بر میگردد به جنگ جهانی دوم که بعد از پایان آن، آمریکا برای جبران خسارات و رفع ویرانی های ناشی از این جنگ در اروپا سنگ تمام گذاشت. به بسیاری از کشورهای اروپایی وام داد، آنها را تجهیز کرد و خدمات ارائه کرد. تا همین زمان هم اکثر تجهیزات نظامی ناتو به عنوان نیروی نظامی و ارتش قاره ای اروپا را آمریکا تامین می کند.
اما آنچه گره ی این دوستی دیرینه را مستحکم تر می نماید، اعتقادات و باورهای لیبرالیستی است. در واقع ته بنای این تفکر ریشه در اروپا و آمریکا دارد که با یکدیگر اختلاف نظری راجع به مقوله های مختلف لیبرالیستی به خصوص مسئله ی دموکراسی ندارند. این تفاهم نظر را نیز در حوزه های تحصیلات، اشتغال، تکنالوژی و … که پشتوانه آن دموکراسی است شاهد هستیم.
اروپا و آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم کماکان پشت هم ایستادند و از یکدیگر حمایت کردند، تا جاییکه برای جنگ ها در هر گوشه ی جهان با هم لشکر کشی میکردند. نمونه های این پشتیبانی نظامی را در جنگ های عراق و افغانستان به وضوح مشاهده کرده ایم. تنها در افغانستان، نظامیان آلمان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و حتی انگلیس همراه با نیروی نظامی آمریکا حضور داشتند .
ریشه ی این دوستی تا آنجا مستحکم بود که نه تنها در زمان دموکراتها بلکه حتی در زمان جورج بوش جمهوری خواه هم با وجود تضادهایی که میان اروپا و آمریکا پیش میآمد، باز هم اروپاییان مثل کوه پشت آمریکا ایستاده بودند. اما در شرایط کنونی و تک روی های ترامپ داستان تغییر میکند و ما شاهد چرخش ۱۸۰ درجه ای رویکرد اروپا و آمریکا نسبت به یکدیگر هستیم.
از نظر امنیتی :
در آمریکا دو حزب و دو رویکرد نسبت به اروپا وجود دارد. یکی جریان جمهوری خواه آمریکا که بر این باور است که اکثر تنش ها، فشارها و هزینه هایی که آمریکا متحمل میشود، ارتباطی به این کشور ندارد و صرفا آمریکا به دلیل هم پیمانی با کشورهایی نظیر اروپا و عربستان در حال هزینه دادن است.
در جنگ اوکراین نیز جمهوری خواهان ورود آمریکا به میدان اوکراین را از چشم اروپا میبینند و میگویند این جنگ نه تنها هیچ منفعتی برای آمریکا ندارد، بلکه صرفا به دلیل حمایت از اروپا ما را وارد تنش با روسیه کرده است. به عبارت دیگر جمهوری خواهان معتقدند که در یک سده اخیر توسط اروپا دوشیده شده اند. در بدنه قدرت دولت ترامپ از وزرای خارجه و دفاع گرفته تا پلیس فدرال آمریکا، کهنه سیاستمداران، متفکران و دیپلماتهای جمهوری خواه وجود دارد که همگی دلیلی برای ادامه ی این پشتیبانی های پر هزینه از اروپا نمیبینند.
جریان دیگر دموکراتها هستند که به باور آنها اگر آمریکا در سطح بین المللی دارای قدرت است، تنها به دلیل توان اقتصادی، نظامی و هژمونی فرهنگی آن نیست، بلکه این قدرت ناشی از وجود شرکا و متحدین است که آمریکا در سطح جهان دارد و اگر روزی روابط آمریکا با این متحدین خدشه دار شود، از نظر اقتصادی و نظامی و … برای قدرت آمریکا یک تهدید محسوب میشود.
از نظر اقتصادی :
به نظر حاکمین فعلی آمریکا (جمهوری خواهان)، حالا که با اروپا در حالت صلح و دوستی پایدار قرار دارند دلیلی برای پایین بودن تعرفه های کالاهای وارداتی از اروپا به آمریکا وجود ندارد و این تعرفه ها باید بالاتر برود تا درآمدی هم برای آمریکا داشته باشد. طبیعی است که این رویکرد آمریکا زیاد به مزاج اروپایی ها خوش نخواهد آمد و روی اقتصاد آنان تاثیر گذار خواهد بود. موضوعی که دولت ترامپ آنرا برنمی تابد و جز منفعت آمریکا مسئله ی دیگری برایشان اهمیت چندانی ندارد .
از نظر سیاسی :
اروپاییان در طول ۵۰ الی ۶۰ سال گذشته هم با نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق و هم با نظام فدرالی فعلی روسیه هرگز رابطه خوب و مداومی نداشته اند. از طرف دیگر آمریکای ترامپ در روزهای اول قدرت خود با رییس جمهور روسیه حدود یک و نیم ساعت صحبت میکند و در جریان همین صحبت ها اوکراین را به روسیه واگذار و پشت اروپا را خالی میکند. و این رفاقت نیمه راهی هم زیاد به مزاج اروپاییان خوش نمیآید. به علاوه در رابطه با اسراییل نیز اروپاییان با نوع حمایت آمریکا از اسراییل موافق نیستند و ما شاهد رویه ی نه چندان خوب اسپانیا، فرانسه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی با نتانیاهو بودیم.
این تقابل در عملکردهای سیاسی دو جناح اروپا و آمریکا که روزی همچون یک روح در دو بدن بودند از جمله دیگر اختلافات میان آنهاست. در واقع هم آمریکا در روابط خود با اروپا در حال بازنگری است و هم اروپا برای تداوم این حسن روابط در تردید است و این سیگنال را به جهانیان می رساند که دیگر خبری از آن رفاقت دیرینه نخواهد بود.
از یک طرف شاهد جنگ رسانه ای اروپا بر علیه ترامپ هستیم و از طرف دیگر بارها از زبان وزیر دفاع و مشاورین امنیتی ترامپ شنیده ایم که: چرا آمریکا باید هزینه های تامین امنیت اروپا را پرداخت نماید؟ چنین اختلافاتی بیانگر اتفاقاتی است که در تنظیم روابط بین المللی در حال رخ دادن است و اگر در آمریکا کماکان حزب جمهوری خواه روی کار باشند دیگر شاهد حرم داغ روابط آمریکا و اروپا نخواهیم بود.

با این حساب در سطح بین المللی چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
آمریکای ترامپ به دو دلیل صرفا روی منفعت آمریکا و رهایی از هزینه های غیر ضروری متمرکز است :
1- آمریکا امنیت بسیار بالاتری نسبت به اروپا دارد. چون مسافت بسیار زیاد موقعیت جغرافیایی آمریکا تا خاور میانه هر نوع حمله زمینی و هوایی را غیر ممکن می سازد.
2- اگر آمریکا در مسائل و اتفاقات و معادلات آسیا و اروپا و خاورمیانه دخالتی نداشته باشد دارای امنیت بیشتری هم خواهد بود. کشورهای این مناطق بیش از هر چیزی در روابط با آمریکا خواهان عدم مداخله هستند. اگر آمریکا دست از استعمار و دخالت بکشد، نه کشورهایی نظیر ایران و روسیه به فکر کشور گشایی و جنگ طلبی هستند و نه هم چین؛ به دلیل اینکه به خوبی میدانند که ورود به جنگ با امریکا بسیار پر هزینه خواهد بود.
این سیاست انزوا گرایانه آمریکا (انزوا گرایانه به معنای صرفا تمرکز روی منافع آمریکا و عدم دخالت در مواردی که به سود و نفع آمریکا نیست) که یکی از منطق های سیاست خارجی امریکا و توسط ترامپ علنا در حال اجرایی شدن است، به شدت روحیه اروپا را ضعیف نموده و فرصت هر گونه جولان و راه اندازی هیاهو را از آن گرفته است. در چنین صحنه ای اروپا دیگر دارای قدرت نیست و هژمونی سابق خودش را که از صدقه سری پشتیبانی آمریکا به دست آورده بود از دست خواهد داد.
این راهبرد اگر آرام آرام به سیاست خارجی مداوم آمریکا تبدیل شود شاهد کاهش قدرت و نفوذ اروپا خواهیم بود، چون پشتوانه اصلی خودش را به خصوص در عرصه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی از دست خواهد داد. در چنین شرایطی کشورهای نو ظهور و در حال ظهور قدرتمند خواهند شد و شاهد افزایش قدرت و فرصت بازیگری کشورهای اسلامی خواهیم بود؛ چین و روسیه فرصت جولان بیشتری خواهند داشت و در کل جهان به تدریج به سمت چند قطبی شدن پیش خواهد رفت، موضوعی که بسیاری از کارشناسان روابط بین المللی آنرا پیش بینی کرده اند.
الهام قاسمی