Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

عباس استانکزی، از چهره‌های برجسته طالبان، چندی پیش، مقامات پیشین افغانستان را «دزدان آموزش‌دیده غربی‌ها» خوانده است. اگرچه در نگاه نخست این سخن می‌تواند رنگ و بوی تبلیغاتی داشته باشد، اما برای هر شهروندی که در دو دهه جمهوریت زیسته، حقیقتی تلخ و انکارناپذیر را به ذهن متبادر می‌سازد.

افغانستان در فاصله‌ی ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ شاهد یکی از فاسدترین سیستم‌های حکومتی در تاریخ معاصر خود بود؛ سیستمی که نه تنها بر پایه فساد مالی و اختلاس استوار شده بود، بلکه در لایه‌های عمیق‌تر به یک نوع فساد هویتی و وفاداری سیاسی گره خورده بود.

از محب و فضلی گرفته تا اجمل احمدی و بسیاری از کسانی که در رأس هرم قدرت جمهوریت قرار گرفتند، در غرب پرورش یافته، تابعیت‌های دوگانه داشتند و بیشتر به همان قدرت‌ها وفادار بودند تا به مردم افغانستان. آنها با ذهنیت، تربیت و منافع غربی، افغانستان را به آزمایشگاهی برای اجرای تکنیک‌های فساد چندلایه تبدیل کردند.

پرسش‌های اساسی این مقاله چنین است: دزدان آموزش‌دیده غرب از چه تکنیک‌ها و شیوه‌هایی برای غارت منابع افغانستان بهره بردند و چگونه توانستند فساد را از رأس قدرت تا عمق نهادهای دولتی نهادینه سازند؟ و از دو دهه فساد و تباهی جمهوریت چه درس های می توان گرفت که برای آیندگان عبرت باشد؟

  • سخن عباس استانکزی و جمهوریتی که در فساد غرق بود

سخن عباس استانکزی را نمی‌توان صرفاً به حساب جدال‌های تبلیغاتی گذاشت. تاریخ جمهوریت در افغانستان گواهی می‌دهد که توصیف او هرچند تند و ساده، اما بازتاب یک واقعیت عریان است. جمهوریت نه آن «نظام دموکراتیک» بود که در بروکسل و واشنگتن تصویر می‌شد، بلکه ساختاری بود که از همان آغاز بر پایه شبکه‌های وفاداری به آمریکا و غرب شکل گرفت.

نمونه‌های عینی فراوان است. اجمل احمدی، که حتی توانایی سخن گفتن به زبان فارسی و پشتو را نداشت، بدون رأی اعتماد پارلمان به ریاست بانک مرکزی گماشته شد و بر سرنوشت پول ملی افغانستان حکمرانی کرد. شاه محمود حبیبی، شهروند افغان تبار ـ آمریکایی که در این آواخر لادرک است، بدون تجربه و سابقه‌ی کاری به معاونت عملیاتی اداره مستقل هوا نوردی ملکی گماشته شد و پس از چندی رئیس همان اداره را به عهده گرفت.

ده‌ها مقام دو تابعیتی دیگر، در حالی بر گلوگاه‌های اقتصادی و امنیتی افغانستان نشسته بودند که مردم عادی حتی از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی محروم بودند.

فساد مالی نیز به یک عرف اداری بدل شده بود. گزارشی از سیگر (بازرس ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان) نشان می‌دهد که بخش بزرگی از میلیاردها دالر کمکهای آمریکا به افغانستان با یک مکانیسم کاملا حساب شده به جیب دو تابعیتی‌های می‌رفتند که در نهایت به بانک های آمریکا باز می گشتند.

  • فساد به مثابه ساختار؛ از اشرف غنی تا کارمندان پائین رتبه

فساد در جمهوریت محدود به چند چهره مشهور نبود، بلکه به صورت یک شبکه پیچیده و درهم‌تنیده عمل می‌کرد. رأس این شبکه شخص اشرف غنی بود که با تمرکز قدرت در حلقه‌ای کوچک از نزدیکان خود، زمینه را برای غارت بی‌سابقه فراهم ساخت. دستور او برای انتصاب ۵۰ کادر امنیتی دو تابعیتی در سرحدات و گمرکات کشور، افغانستان را عملاً به یک «بازار قاچاق مشروع» تبدیل کرد.

اما داستان تنها به سطح عالی محدود نمی‌شد. در ادارات کوچک نیز، فساد به یک فرهنگ روزمره بدل شده بود: کارمندانی که برای هر ورق و هر امضا رشوه می‌گرفتند، پولیس‌هایی که در سرک‌ها باج‌گیری می‌کردند و قضاتی که عدالت را به بالاترین قیمت می‌فروختند.

در چنین سیستمی که مزدوران غربی‌ها طراحی کرده بودند، پول‌های هنگفتی که از سوی نهادهای بین‌المللی به کابل سرازیر می‌شد، به‌جای آنکه برای بازسازی مکاتب، شفاخانه‌ها یا زیرساخت‌ها مصرف شود، در حساب‌های بانکی دوبی و واشنگتن ذخیره می‌شد.

حتی متحدان غربی نیز به ناکامی جمهوریت و طغیان فساد و تباهی اعتراف کرده‌اند. جان سوپکو، رئیس سیگر، در یکی از گزارش‌های خود نوشت: «فساد گسترده در افغانستان، بیش از طالبان، تهدیدی برای آینده این کشور بود.» این جمله به‌خوبی نشان می‌دهد که مزدوران غربی‌ها چه بازی کثیفی را با سرنوشت مردم افغانستان انجام دادند.

  • تکنیک‌های دزدی از غرب تا افغانستان

دزدان آموزش‌دیده غرب تنها رشوه‌خواران ساده نبودند. آنان با ذهنیتی شکل گرفته در سیستم‌های مالی، حقوقی و دانشگاهی غرب، تکنیک‌های پیچیده‌ای را برای غارت افغانستان به کار گرفتند:

قانونی‌سازی فساد: یکی از شیوه‌های رایج، تغییر آیین‌نامه‌ها و مقررات به‌گونه‌ای بود که فساد رنگ قانونی بگیرد. گماشتن افراد بدون رأی پارلمان، یا ایجاد کمیسیون‌های ویژه که در آن تنها افراد وفادار به رئیس‌جمهور حضور داشتند، نمونه‌ای از همین روش بود.

شبکه‌سازی دو تابعیتی‌ها: حضور افراد با تابعیت دوگانه در گلوگاه‌های اقتصادی و امنیتی به آن‌ها امکان می‌داد تا سرمایه‌های ملی را هم در داخل غارت کنند و هم در خارج منتقل سازند. این شبکه نه تنها در کابل که در دوبی، واشنگتن و لندن امتداد داشت.

استفاده ابزاری از کمک‌های خارجی: میلیاردها دالر کمک غربی‌ها، به جای بازسازی واقعی، در پروژه‌های نمایشی مصرف شد: از ساخت شفاخانه‌هایی که هرگز تکمیل نشدند تا سرک‌هایی که با نخستین باران ویران شدند. بسیاری از این پروژه‌ها صرفاً برای توجیه مصرف پول و انتقال آن به حساب‌های شخصی طراحی شده بودند.

فساد چندلایه‌ای: تکنیک دیگر، ایجاد لایه‌های متعدد در فرایند فساد بود. برای مثال، در قراردادهای لوجیستکی ناتو، شرکت‌های پوششی ایجاد می‌شدند که هرکدام سهمی از دزدی را می‌گرفتند و در نهایت، پروژه با هزینه‌ای چند برابر واقعی اجرا می‌شد.

این تکنیک‌ها نشان می‌دهد که فساد در جمهوریت نه اتفاقی و نه صرفاً بومی بود؛ بلکه وارداتی، سازمان‌یافته و مدون بود. غربی‌ها آگاهانه، افغانستان را به میدان تمرین «فساد مدرن» تبدیل کرده بودند.

عباس استانکزی
سخنان عباس استانکزی از فساد در جمهوریت
  • جمع‌بندی؛ درسی برای آینده

تجربه جمهوریت در افغانستان اثبات کرد که کشوری نمی‌تواند با اتکا بر نخبگان وابسته به بیگانه و مقامات دو تابعیتی، به سوی استقلال و شکوفایی حرکت کند. دزدان آموزش‌دیده غرب نه تنها سرمایه‌های مالی کشور را غارت کردند، بلکه سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را نیز نابود ساختند.

امروز، هرچند طالبان خود با چالش‌های جدی در اداره کشور مواجه‌اند، اما میراث جمهوریت باید یک درس عبرت باقی بماند: هیچ نظامی با فساد نهادینه‌شده و نخبگانی که بیشتر به منافع بیگانگان وفادارند تا به وطن، پایدار نمی‌ماند. آینده افغانستان تنها زمانی می‌تواند روشن باشد که اداره کشور بر پایه شایسته‌سالاری، شفافیت و تعهد به مردم بنا شود، نه بر شبکه‌های دو تابعیتی و تکنیک‌های دزدی غربی.

بسم الله ختک

لینک کوتاه:​ https://tahlilroz.com/?p=9800

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *